eitaa logo
♥️"وحید رهبانی"♥️
257 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
69 فایل
﴾﷽﴿ بزرگترین کانال 👈وحید رهبانی👉 در ایتا😍 اولین کانال رسمی آقا وحید 😎😍 اگه واقعا طرفدار آقا وحید و بچه های گاندو هستی از کانالشون حمایت کن❤ 💗بنشین جانا که حاله خوشی آمدی یارا💗 🌹☁عاشق کشی.. 🌹☁دیوانه کردن.. کانال ما باشما جون میگیره👊❣👊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان :🥀 🥀پارت :🥀 رسول : 😳😳نه؟ محمد: اره 😂من بهش میگم تو هم فکر کن خبرم کن . ________ محمد: رفتم پایین بچه ها دور کاراشون بودن داوود سعید کجاست؟ داوود: آقا سر کارش هست محمد: ممنون رفتم کنارش سلام آقا سعید سعید: سلام آقا محمد: میخوام یک چیز بهت بگم باید آروم باشی سعید: چشم اقا بگید محمد: رسول که میدونی پسر خوبی هست ؟ سعید: خوب اره محمد: رسول از ستاره خانم خوشش میاد سعید: ولی ستاره که باید بره زندان محمد: ستاره میشه با سند بیرون باشه چون با ما همکاری کرده سعید : یعنی واقعا رسول میتونه با ستاره زندگی کنه . محمد: سعید جان عشق هست دیگه 😂😜شما بله بده اونا خودشون میدونن چطور با هم کنار بیان سعید : آخه نظر ستاره هم مهمه محمد: میپرسم تو نظر خودت بگو دیگه دیوونه شدم از دستت 😂 سعید : من حرفی ندارم ☺️😂 محمد: پس مبارکههههههههه 😍 سعید: آقا ریحانه چی شد ؟ محمد: اولن ریحانه خانم بعدشم هم بهش گفتم قرار شد فکر کنه سعید: ایوللللللللللللللللللللللللل 😍😜 _____________ رسول : رفتم سرکار که اول از همه ستاره خانم و سعید دیدم.. س....سلام ستاره : سلام ☺️ سعید : سلام داداش خوبی 😘 رسول : ممنون خوبم ستاره : داداش بیا دیگه دیر شد مامان گفته قبل از 10 بیاید 🤦‍♀ سعید: برو الان میام راستی آقا رسول ساعت 8 منتظریم رسول : چشم ☺️ راستی ریحانه سلام رسوند گفت بهت بگم ایشالا بعد از خاستگاری داداشم دربارش حرف می‌زنیم سعید : ایول 😍 _________________ (رسول و ستاره عروسیشون هست سعید هم با ریحانه نامزد هستن) رسول: ستاره خانم زودتر بیا من باید گل فروشی هم برم ستاره : چقدر غر میزنی صبر کن دیگا 😬 معصومه (مادر ستاره ): ستاره جان عجله کن دیگه ستاره : واای اومدم 😬😬 بریم رسول خیلی غر میزنی رسول : سه ساعته منتظرم😐 ستاره : خب دارم آماده میشم دیگه 😬 رسول : حالا که شکر خدا آماده شدی بریم؟ ستاره: بریم😂 _________ محمد: از صبح کارم شده توی بازار گشت بزنم تا یک کادو مناسب برای عروسی رسول پیدا کنم رفتم توی یک مغازه یک ست طلا بود و یک زنجیر خیلی قشنگ هر دوتاشون حساب کردم و رفتم بیرون بلاخره 🤦‍♀ ____________ محمد: رفتم در خونه ی رسول اینا عروسی اونجا بود زنگ سعید میزنه الو سعید بیا بیرون کارت دارم سعید: آقا شما کجایی محمد: جلویی در شما بدو بیا که باید برم خونه سعید : چشم رفتم بیرون یک ماشین دیدم شکل ماشین آقا محمد بود سلام آقا محمد: سلام سعید جان مبارک باشه ❤️😍 سعید : ممنون اقا😘نمیاید داخل محمد: نه سعید جان روی صندلی جعبه ی کادو برداشتم و دادم به سعید سعید: این چیه آقا محمد: کادو هست دیگه 😂 از طرف من تبریک هم بگو❤️ سعید: چ.......(رسول اومد و پرید وسط حرفم رسول : سلام آقا محمد: پیاده شدم از ماشین وبغلش کردم سلاااام آقا داماد رسول : بیاید داخل چرا اینجا محمد: همینجا خوبه کادو دادم دست سعید مبارک باشه آقا رسول 😘❤️ رسول : ممنون اقا❤️ محمد: البته این کادو برای ستاره خانم هست برای تو مرخصی رد کردم 😂 رسول : خیلی ممنون😂❤️ محمد: خدافظ خوشبخت بشی ایشالا ✨❤️ رسول : ممنون اقا خدافظ👋🏻🤩 پ.ن: مبارکههههههههه 😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان :🥀 🥀پارت :🥀 محمد: رفتم خونه آروم در باز کردم که دیدم همه بیدار هستن عه سلام بیدارین عطیه: سلام مجبوریم محمد: چرا مجبور ؟ 😳 عطیه : خب پارسا بیدار هست مجبوریم بیدار باشیم محمد: اها😂 سلام عزیز رفتم جلو پارسا بغل کردم سلام بابایی😍😘 عزیز : سلام محمد جان ______ محمد محمد: با پارسا بازی می‌کردم که عطیه هم اومد عطیه : بفرما چایی محمد: ممنون ☺️ عطیه : خیلی شبیه من هستا محمد: از چه نظر ؟ عطیه : از خوشگلی دیگه 😑 محمد: پس من چی 😢بیشتر به من رفته عطیه : مامانش خوشگل تر از باباش هستا 😉 محمد: من فدای مامانش بشم 😘😂 عطیه : خدانکنه 😘 محمد : راستی یک کادو برات گرفتم عطیه : حتما عروسک خرسی 😂 محمد: نخیرم 😂روی میز هست بیار خودت ببین عطیه : چشم یک جعبه کوچیک بود باز کردم یک گردنبند خیلی ظریف که پلاکش شکل دوتا قلب بود که بهم وصل بودن . این برای منه محمد: نه برای پارسا هست😂برای تو هست دیگه عزیزم عطیه : بابت چی ؟ محمد: بابت به دنیا اومدن بچه دیگه 🤦‍♀ عطیه : ممنون عزیزم 😍❤️ محمد: مبارکت باشه عشقم ☺️❤️ _________ (سخنی از نویسنده 😂) 💝پرونده ی گاندو با موفقیت تموم شد و کشور آمریکا قبول کرد که الن جاسوس بوده و یک مقدار پول به خاطر آسیب های که الن به مامور های امنیتی ایران زده داد ......... 💝ستاره و رسول ازدواج کردن و بعد یک سال صاحب یک دختر خوشگل شدن .......... 💝سعید و ریحانه نامزد کردن و بعد از یک سال ازدواج کردن ......... 💝ستاره با ضمانت محمد و گذاشتن یک سند بیرون بود و به اصرار اقای عبدی سابقه ی زندان براش ثبت نشد و کلا شغل امنیتی کنار گذاشت و خانه‌دار شد.......... ✨پایان ✨ پ.ن¹: امیدوارم از رمان لذت برده باشید 💜✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان ✨❤️ نظر زیاد بدید ها باید انرژی داشته باشم برای اون رمان 😉🍁 https://harfeto.timefriend.net/16558741413578 راستی یکی از پارت های رمان بعد آماده هست ولی باید انرژی ها زیادبشه تا شروع کنم😜😂
0 یادم نیست
همه گفتن بزار ۳ نفر گفتن نزار 😂پس باید بزارم
بعد شما من باید بزارم با مدیر هماهنگ شده