فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جون میزارم برا کشورم ..!
🔶شهید نوجوان علی اصغر لری گویینی
🔹(پایه دوم دبستان)
🔶شهید نوجوان آرشام سرایداران
🔹(پایه پنجم دبستان)
🔶شهید نوجوان محمدرضا کشاورز
🔹(پایه دهم متوسطه)
#رفیق_شهیدم
#برای_آرتین
#شیراز_تسلیت
#ایران_تسلیت
#شاهچراغ_تسلیت
#مُهَذِّب_و_دین_مدار
#عالم_و_اهلِ_فکر
#نوجوانِ_مومنِ_انقلابیِ_پاکار
#کارآمد_و_توانمند
#انقلابی_و_آگاه
🌺🌸@bnmssh🌸🌺
ده سال با محمد زندگی کردم. هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه. غیر ممکن بود یه شب #نماز_شب اش ترک بشه. به #نماز_اول_وقت فوق العاده اهمیت میداد. مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو میشنید، توی بیابون هم بود می ایستاد. بارها بهش می گفتم مقصد که نزدیکه، نمازتون رو شکسته نخونین. بذارین برسیم خونه، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین. محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم. الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم اگه رسیدیم خونه، کامل هم میخونم...
♥️ #رفیق_شهیدم
📜 شهید محمد بروجردی
🔹@bnmssh | انصارالشهدا🔹
وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است؛ (آن جمله این است)
خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که #بیت_المال را به زیر پایت انداختهاند؟
♥️#رفیق_شهیدم
📜 شهید مهدی باکری
🔹@bnmssh | انصارالشهدا
چهار روز از انجام عمليات مى گذشت. از ميدان مين، صدايى به گوش مى رسيد. دو نفر را براى تحقيق به طرف صدا فرستادم. آنها جوانى را ديده بودند كه وسط ميدان مين افتاده و پاهايش قطع شده است. با ديدن ما به خنده افتاد. وقتى علت خنده اش را پرسيديم، گفت:
چهار شب است كه، مجروح اينجا افتاده ام. هر شب #آقايى به ديدنم مى آمد و برايم آب و غذا مى آورد. ديشب با من خداحافظى كرد و گفت: «فردا دو نفر براى بردنت مى آيند».
راوی:
📜شهيد عليرضا عاصمى
♥️#رفیق_شهیدم
🔹@bnmssh | انصارالشهدا🔹
وقتی #کار_فرهنگی را شروع می کنید
با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم..
وقتیکه کارتان میگیرد تازه اول مبارزه است ،
زیرا شیطان به سراغتان می آید...
📜 شهید مصطفی صدرزاده
♥️ #رفیق_شهیدم
🔹@bnmssh | انصارالشهدا
یک شب، علی اکبر #نماز_شب اش را خواند و خوابید ولی برای #نماز صبحش بیدار نشد، آن روز به شدت گریه کرد و بمدت سه روز، #روزه گرفت. وقتی که نماز #نافله شب علی اکبر، قضا میشد بسیار ناراحت بود و قضای آنرا در هر صورت می خواند. علی اکبر مقصودی به محاسبه و مراقبه در تمام ساعات زندگیاش می پرداخت و پس از شهادتش، #دفترچههای_محاسبه او به دست خانوادهاش رسید و مطالب آن حاصل دقتش در حالت و رفتار و سکناتش بود. او کمترین اشتباهش را مینوشت و هر شب برای رفع اشتباهاتش از خدا توفیق طلبیده و درخواست طلب و #توبه کرده است.
📜 شهید علی اکبر مقصودی
♥️ #رفیق_شهیدم
🔹@bnmssh | انصارالشهدا 🔹
عبدالله باز هم انگشترش رو بخشیده بود. ازش پرسیدم: این یکی رو به کی دادی؟ گفت: یه بنده خدا انگشترِ طلا دستش بود، و نمیدونست طلا برای مرد حرامه. وقتی انگشترِ طلا رو از دستش در آورد، انگشترِ خودم رو بهش دادم...
* خاطرهای از
📜 روحانی شهید عبدالله میثمی
یادگاران۵ « کتاب شهید میثمی» ، صفحه ۷۵*
♥️ #رفیق_شهیدم
🔹@bnmssh | انصارالشهدا 🔹