eitaa logo
😂💣بمب خنده😂💣
1.8هزار دنبال‌کننده
624 عکس
1.7هزار ویدیو
2 فایل
🌹﷽🌹 ☎️ #مدیریت_کانال: @Ali_110_111 📞 ✅اکثر پست ها به صورت #کلیپ و #عکس طنز می باشد✅ 😂💣 #بمب_خنده 😂💣
مشاهده در ایتا
دانلود
میگه اگه در یک ساعت گذشته 5بار تلفن همراهت رو برداشتی دچار اعتیاد به فضای مجازی هستی...! خدا رو شکر من اعتیاد ندارم، چون فقط روزی یه بار گوشیمو بر میدارم، اونم از صبح که برش میدارم تا شب دستمه 🤣🤣
انقد تو خونه موندم ،اسم اتاقو گذاشتیم " خونه "،اسم پدیرایب رو گذاشتین" بیرون " دیشب اومدم از پذیرایی برم تو اتاقم بابام جلومو گرفت گفت: تااین وقت شب کجا بودی ؟😂😐
واقعا ‏چطور ممکنه تمام روز رو توی خونه و روی تخت و بدون کوچیکترین تحرکی بگذرونم و در پایان روز عمیقا خسته و درمانده باشم؟🤔😂 ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
امروزم سوپرایز طلایی داریم ً همه آنلاین بشوید ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدل حرف زدن ایرانی ها موقع آجیل خوردن😂🤦‍♂ قطعا همینه شک نکن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 فقط آخرش بالشت را میزنه تو سرش 🤣😂😅 ❌کپی باذکر منبع آزاد ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
‏سه چیزو وقتی خوردی، دیگه راه برگشتی نیست: بادوم تلخ ته خیار تخمه خراب😂😂😂😂😂 @m_bmbkndhvltifh
رفتم اسم بنویسم برای اعزام به جبهه😇 گفتند سنّت کمه😒 یه کم فکر کردم🤔 یه راهی به ذهنم رسید...💡 رفتم خونه و شناسنامه خواهرم رو برداشتم « ه » سعیده رو با دقت پاک کردم شد سعید😂 این بار ایراد نگرفتند و اعزامم کردند هیچ کس هم نفهمید😁 از آن روز به بعد دو تا سعید توی خونه داشتیم.😅 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @m_bmbkndhvltifh
من حتی تو شبکه های اجتماعی هم غیراجتماعیم ً ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
دلم واسه بابام میسوزه، هرچی لباس داره مامانم میندازه تو ماشین یه صورتی خیلی ملیح تحویلش میده :)) ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
دخترا اگر مهندس عمران میشدن 😂😂🤞🏻 ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
بچه پولدار هم نشدیم یکی عاشق پورشمون بشه :‏|‏ . . . . . . . . همه عاشق خودم میشن 😐😂 ً ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
یه سری مشاور تحصیلی میگفت برا کنکور اعتماد به نفس همه چیزه وقتی نتایج اومد، تازه فهمیدم باید درسم میخوندم😶🤣 ً ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
پسرها بعد 10 دقیقه به تفاهم میرسند که روز جمعه برای تفریح کجا برن دخترها بعد 4 ساعت بحث، تفریحشون لغو میشه چون الهه به نسترن گفت :خرس 😐😂😂😂😂 ‌ ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
🌘] ✋🏽 +چجورےازدنیا‌دل‌ڪندے؟! -انتخاب‌ڪردمـ" +چۍرو؟! -بین‌آخࢪٺ‌ودنیا؛یڪۍباقےودیگرۍفنا... "ڪاش‌دݪ‌بڪنیم(:🌱 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @m_bmbkndhvltifh
عازم جبهه بودم . یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه بہ جبهه می اومد .😍😃 مادرش برای بدرقه ی او آمده بود . خیلی قربان صدقه اش می رفت😊و دائم بہ دشمن نالہ و نفرین می ڪرد . بهش گفتم : « مادر شما دیگہ برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم.🕊دعای مادر زود مستجاب میشہ.»😌 در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی !🙄 الهی ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو بہ ڪشتن می ده !»😐😅 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @m_bmbkndhvltifh
‏به بابام گفتم اون چه هورمونیه که اگه تو بدن کم باشه آدم افسرده، مضطرب و نگران میشه؟ گفت پول !😐 واقعا اگه من علم بودم سجده میکردم به این جواب 😐😂😂😂 ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
‏بابام گفت فندک تو جیبت چیکار میکنه؟ گفتم یکی از بچه‌ها تیر خورده بود، میخواستیم وسایل رو قبل درآوردن گلوله حرارت بدیم.😐 برگای همه ریخت😐😂😂😂 ً ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
ﺳﻴﺪي😎 سیدی در ارﺗﺶ ﻋـﺮاق ﻳﻌﻨـﻲ آﻗـﺎﻳﻢ👮‍♂ اﻓﺴﺮ ﻋﺮاﻗﻲ درﺷﺖ ﻫﻴﻜﻠﻲ ﻫﺮ وﻗﺖ ﻣﻲآﻣـﺪ ﺑـﺮاي آﻣــﺎرﮔﻴﺮي📝 ﻳﻜــﻲ از ﺑﭽــﻪﻫــﺎي اﺻــﻔﻬﺎن ﺑــﻪ ﻧــﺎم ﺳﻴﺪاﺣﻤﺪ ﺣﺴﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺷﻮخ ﺑﻮد،🧔🏻 ﺑﻪ ﺟـﺎي ﺳﻼم ﺳﻴﺪي، ﺑﻪ آن اﻓﺴﺮ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﺳـﻮارِﺳـﻴﺪي😜 اﻓﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﻣـﻲ ﺷـﺪ ﻛـﻪ ﻳـﻚ اﺳـﻴﺮ ﺑِﻬِـﺶ ﺳﻴﺪي ﻣـﻲ ﮔﻮﻳـﺪ☺️ ﺑـﺎ اﺣﺘـﺮام، ﻣـﻲﮔﻔـﺖ ﺣﻠـﻪ، ﻣﺮﺣﺒﺎ✋🏻😍 ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻳﻮاﺷﻜﻲ ﻣﻲ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ. اﻳـﻦ ﻛـﺎرِ ﻫـﺮ روز ﺳﻴﺪاﺣﻤﺪ ﺷﺪه ﺑﻮد😉 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره خنده دار جبهه😄 🎙 استاد رائفی پور •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh
آقامهدی هر وقت می‌افتاد تو خـط شوخی دیگر هیـچ‌کس جلـودارش نبود...😜 یک‌وقت هندوانه‌ای را قاچ‌کرد،🍉لای‌آن فلفل پاشید،🌶بعد به‌ یکی‌از بچه ‌ها ‌تعـارف‌ کرد...🙂 اون‌ هم برداشت و شروع کرد به ‌خـوردن!😋 وقت حسابی دهانش سوخت.😬آقامهدی هم‌ صدای خنده ‌اش بلند شد.😆 بعد رو کرد بهش‌ گفت: داداش! شیرین بود؟!😁 -شہیدمهدی‌زین‌الدیـن •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @m_bmbkndhvltifh
◾️♥️😅 ___ چند روز قبل از عملیات بصرالحریر، با جمعی از دوستان ، شامل سید ابراهیم،ابو عباس، ابو زینب، دانیال، سید سجاد و... نشسته بودیم. شهید صدرزاده با حالت خیلی جدی رو به یکی از بچه ها،شروع کرد به تعریف کردن خواب دیشبش: خواب دیدم که قیامت شده ،حساب کتاب و پل صراط و... خلاصه بهش گفت : من تا اومدم از پل صراط رد بشم، پاهام لرزید و از پل افتادم و دست و پاهام شکست، خیلے غصه خوردم و حالم گرفته بود که سنگینی بار گناه و معصیت، نذاشته از پل رد بشم و وسط راه سقوط کردم... 💔 با خودم درگیر بودم که تو (اشاره به همون رزمنده) اومدی و خیلی سبکبال و با شادی داشتی از پل عبور میکردی که متوجه آه و ناله ی من شدی و دلت به حالم سوخت و چون دست و بالم شکسته بود، من رو روی پشتت سوار کردی و با خیال راحت از پل صراط عبور کردی...😁😃 خلاصه، رسیدیم دم در بهشت... تو هم یه حس خیلی خوبی داشتی و از اینکه تونسته بودی من رو هم از پل رد کنی، احساس غرور میکردی... نگهبان بهشت تا چشمش به ما افتاد و دید من روی پشت تو ام، با صدای خیلی محکمی رو به من گفت : خودت بیا تو و افسار .... رو ببند دم در😂😂 کل بچه ها از خنده ترکیدن...🤣 اینقدر جدی تعریف میکرد که تا لحظه ی آخر هیچ کس فکر نمیکرد سید داره همه رو فیلم میکنه!  راوی شهیدمرتضےعطایی ً 🤣🤣 ↯🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🆔@m_bmbkndhvltifh