eitaa logo
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)استان تهران
2.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
:🌐:مهدویت یک امر جهانی است:🌐: 🔸️🔷️ یک‌ قدم‌ برای ظهورش برداریم ...🔶️🔹️ ↙️ ارتباط با ادمین کانال‌: 🆔️ @Sayedeh_hossini
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ 🍃حضرت آیت‌الله بهجت ره : در خلوتمان با خدا ، تضرعاتمان ، توبه‌مان ، نمازهایمان ، عباداتمان ، مخصوصاً دعای شریف «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم 📚
📢لطفا عضو گیری بفرمایید برای کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)استان تهران یک‌قدم‌برای ظهورش برداریم ■ارتباط با ادمین کانال‌: . . . @Sayedeh_hossini https://eitaa.com/bonyad_313_mahdaviyat
با سلام جهت اطلاع :ادرس دفتر جدید بنیاد استان تهران خیابان وحدت اسلامی بعد از بیمارستان رازی نبش کوچه خندان ساختمان فرهنگی غدیر طبقه سوم شماره تماس دفتر 02155696084 02155696086
✳️اطلاعیه دوره تربیت مربی کودک و نوجوان ویژه خواهران و برادرانی که دوره مقدماتی مهدویت را گذرانده اند به مدت ۱۰ هفته پنجشنبه ها
✳️زمان پنجشنبه دوم آبان ماه از ۸ صبح الی ۱۱:۳۰ هزینه دوره ۸۰ هزار تومان مکان محل بنیاد مهدویت استان تهران👆👆👆
😞بسیااااار متاثر و تکان دهنده 👇 🌹 به نقل از همسر شهید: بعضی از روزهای جمعه تلفن همراهش خاموش بود وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت: ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا امروز که متعلق به امام زمانم هست بیشتر با امام زمان باشم بیشتر به یاد امام زمان باشم امروزم اختصاص دارد به امام زمانم
‌ 🌺 امام زمان (علیه السلام) به ملا قاسم علی رشتی تعلیم فرمودند : 🍀 به دوستان و موالیان ما بگو در شدائد و سختی ها ما را اینگونه بخوانید ( 70 مرتبه) : 🍁 " یا محمد و یا علی و یا فاطمه ، یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تُهلِکنی " (عج)
🔘ماجرای بنی‌اسرائیل و بخت النصر(۱) حضرت صادق آل‌محمّد(ص) دربارة همة آنچه که بر بنی‌اسرائیل و دیارش فرود آمد می‌فرمایند: 🔹«وقتی بنی‌اسرائیل مرتكب معصيت شدند و از امر پروردگارشان سرپيچی نمودند، خداوند اراده كرد تا كسی را بر آنها مسلّط كند كه آنها را به ذلّت افكند و آنها را به قتل برساند. آنگاه خداوند به ارميا وحی كرد: «ای ارميا! در اين شهری كه من آن را از ميان همة شهرها برگزيده‏ام، به جای درختان انگور، درخت خرنوب سر بر خواهد آورد.» ارميا اين خبر را به راهبان بنی‌اسرائیل رساند. آنها گفتند: از درگاه الهی بخواه تا معنای اين مَثَل را برای ما آشكار كند. » ▫️پس ارميا هفت روز روزه گرفت. آنگاه خدای متعال به او وحی كرد: 🔹 «ای ارميا! آن شهر، «بيت المقدّس» است و درختان انگور، همان بنی‌اسرائیل‏، ساكن آنجا بودند كه با ارتكاب معاصی و تغيير دين من، نعمت مرا مبدّل كردند و كافر شدند و مانند درخت خرنوب گشتند. پس من سوگند می‏خورم كه آنها را با بلایی امتحان كنم كه دانشمندان به حيرت درافتند و هر آينه بدترين بندگانم را بر آنها مسلّط می‏كنم تا آنها را بكشند و حريمشان را بشكنند و خانه‏هايشان را ويران كنند و بيت‌المقدّسی را كه به آن افتخار می‏كردند، ويران نموده و سنگ مقدّس را مدّت صد سال ميان زباله‏ها بياندازند.» ▫️ارميا اين مطالب را به احبار بنی‌اسرائیل اطّلاع داد و آنها گفتند: از پروردگارت بپرس، در اين ميان، گناه فقرا و مساكين و ضعفا چيست؟ ارميا هفت روز ديگر روزه گرفت و سپس با اندكی طعام افطار كرد؛ ولی وحی به او نرسيد. سپس هفت روز ديگر روزه گرفت و سپس افطار كرد؛ ولی باز هم وحی نرسيد. مجدّداً هفت روز روزه گرفت. سرانجام به او وحی رسيد: 🔹«ای ارميا! يا از اين امر در گذر يا صورتت را به پشت سرت برخواهم گرداند. به آنها بگو: گناه آنها اين بود كه منكر را ديدند؛ ولی نهی نكردند.» 🔹ارميا گفت: «پروردگار! آن بندة خود را به من بنما تا من به نزد او بروم و برای خود و خانواده‏ام از او امان بگيرم.» خداوند فرمود: «به فلان محل برو و سراغ پسری را بگير كه از همة جوانان هم‌سنّ خود ضعيف‏تر و از نظر ولادت، ناپاك‌تر است و از بدترين غذا تغذيه می‏كند.» ▫️ارميا با اين نشاني‌ها به آن شهر رفت و در آنجا پسری درمانده و بيمار را ديد كه در ميان زباله‌دانی زندگی می‏كند و مادرش تكه‏های نان خشك را در شير خوك خيس كرده و به او می‏دهد. ارميا گفت: اگر يك نفر در دنيا باشد كه اوصافش با اوصافی كه خداوند برايم وصف نمود تطبيق كند، همين پسر است. پس به او نزديك شد و گفت: «نام تو چيست؟» او گفت: بخت‌النّصر. ▫️ارميا او را شناخت و به مداوا و معالجة او پرداخت و به او گفت: مرا می‏شناسی؟ او گفت: نه؛ فقط می‏بينم مرد صالحی هستی. ارميا گفت: «من ارميا، پيامبر بنی‌اسرائیل هستم كه خداوند به من وحی نموده به زودی تو را بر بنی‌اسرائیل مسلّط می‏سازد و تو آنها را به قتل رسانده و ايشان را نابود می‏سازی.» ▫️جوان گفت: هنوز وقت آن نرسيده؟! ارميا گفت: «برای من نامه‏ای بنويس و به من امان بده.» آن پسر هم برای ارميا امان نوشت. ▫️از آن زمان تا مدّتی، بخت‌النّصر به كوه‌ها می‏رفت و هيزم جمع آوری می‏كرد و آنها را به شهر می‏برد و می‏فروخت و به تدريج مردم را به گرد خود جمع كرد و آنها را به جنگ با بنی‌اسرائیل ترغيب نمود. سرانجام جمع كثيری پيرامون او را گرفتند و به سوی «بيت‌المقدّس» هجوم آوردند. ▫️وقتی خبر هجوم آنها به ارميا رسيد، ارميا در حالی كه بر دراز گوشی سوار بود، به استقبال او رفت و امان نامه را با خود برد؛ امّا از كثرت سپاه بخت‌النّصر ارميا نتوانست به او دست يابد. پس امان نامه را روی تابلويی نصب كرد و آن را بلند نمود. بخت‌النّصر با ديدن آن گفت: تو كيستی؟ گفت: 🔹«من ارميای پيامبر هستم كه از تو برای خود و خانواده‏ام امان گرفتم و تو را به تسلّط بر بنی‌اسرائیل بشارت دادم.» ▫️بخت‌النّصر گفت: تو در امان من هستی؛ امّا دربارة اهل بيت تو، من از اينجا تيری به سوی بيت‌المقدّس می‏اندازم. اگر تير به آنجا اصابت كرد، آنها امانی نخواهند داشت؛ ولی اگر تير به آنجا نرسيد، در امان خواهند بود. پس كمان خود را كشيد و تيری به جانب بيت المقدّس رها كرد. پس باد آن تير را بر گرفت و آن را به بيت المقدّس رسانيد. بخت‌النّصر گفت: آنها امانی نخواهند داشت. 📚 ۳ (ع)
السلام علیک یا امام الرئوف شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی میگوید : کاروانی از سرخس اومدند پابوس امام رضا (علیه السلام) ، یه مرد نابینایی تو اونها بود ، اسمش حیدر قلی بود.اومدند امام رو زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلیه مشهد اُطراق کردند ، و به اندازه یه روز راه از مشهد دور شده بودند. شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم خسته ایم بخندیم و سر گرم بشیم کاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تکون میدادند ، بعد به هم میگفتند ، تو از این برگه ها گرفتی؟ یکی میگفت : بله حضرت مرحمت کردندفلانی تو هم گرفتی؟ گفت : آره منم یه دونه گرفتم . حیدر قلی یه مرتبه گفت : چی گرفتید؟گفتند مگه تو نداری ؟ گفت : نه من اصلاً روحم خبر نداره ! گفتند : امام رضا برگ سبز میداد دست مردم ، گفت : چیه این برگ سبزها ، گفتند : امان نامه از آتش جهنم ، ما این رو میذاریم تو کفن مون قیامت دیگه نمیسوزیم ، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم ، تا این رو گفتنددل که بشکند عرش خدا میشود ، این پیرمرد یه دفعه دلش شکست با خودش گفت : امام رضا از تو توقع نداشتم ، بین کور و بینا فرق بذاری ، حتماً من فقیر بودم ، کور بودم از قلم افتادم ، به من اعتنایی نکردی دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد ، گفت : به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم باید بگیرم ، گفتند : آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم ولی هرچه کردند آروم نمیگرفت خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نره .شیخ عباس میگه : هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده ، یه برگه سبزم دستشه ، نگاه کردند دیدند نوشته : اَمانٌ مِّنَ النار انا ابن رسول الله على بن موسى الرضا گفتند : این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی ؟ گفت : چند قدم رفتم ، یه آقایی اومد گفت : نمیخواد زحمت بکشی من برات برگه امان نامه آوردم بگیر و برگرد. (ع)
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹توجه توجه ⁉️ منظور از مهدویت چیست و از چه زمانی آغاز شده است؟ ✅ پاسخ : اعتقاد به مهدي موعود مسئه اي است که در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان اعم از وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت، اسلام و غیره مطرح بوده و هست؛ بدین معنی که در آخر الزمان، مصلحی ظهور خواهد کرد و به جنایتها و خیانتها و تبعیضهاي بشرخاتمه خواهد داد.آري ، «اعتقاد به مهدي » نه تنها یک باور اسلامی است، که عنوانی می باشد براي خواسته ها و آرزوهاي همه انسانهاي دردمند و ستمدیده، با کیش و مذاهب گوناگون؛ و همچنین، بازده الهام فطري مردم است، و با همه اختلافاتی که در عقیده و مذهب دارند، دریافته اند که براي انسانیت در روي زمین، روز موعودي و انسان موعودي خواهد بود؛ که با ظهورش هدف نهایی ادیان الهی تحقق یافته و مسیر آن به دنبال رنجی بسیار، همواري و استواري لازم را می یابد. بنابراین، مسئله مهدویت با سابقه اي دیرینه، ریشه در مذهب دارد . اگر چه غیر از قرآن مجید، تمامی کتابهاي آسمانی دیگر دستخوش تحریف شده اند، لیکن با این وجود، جملاتی از دستبرد دیگران مصون مانده است، که در آنها از آمدن مهدي موعود و مصلح جهانی گفتگو شده است، و چون این مطلب به صورت پیشگویی و مربوط به آینده است، و مضامین آن در قرآن و روایات متواتر وارد شده است از این رهگذر مسلم می شود که این عبارتها از منطق وحی سرچشمه گرفته و از دستبرد انسانها در طول تاریخ در امان مانده است.از جمله روایات متواتري که به ظهور « مهدي موعود » وعده داده، حدیث معروف نبوي است که فرمود اگر از عمر دنیا یک روز بیش باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی کند تا مردي از امت و خاندان من که نامش نام من است ظاهر شود، و زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده باشد. 📚۱۰۰ پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (عج) علیرضا رجالی تهرانی (عج) 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
با عرض سلام و آرزوی قبولی عزاداری شما بزرگواران دوستانی که در دوره تربیت مربی کودک و نوجوان شرکت کردند پنج شنبه راس ساعت ۸ جلسه دوم برگذار میگردد دوستان تاخیر نداشته باشن
🔘ماجرای بنی‌اسرائیل و بخت النصر(۲) پس از ورود به شهر، در ميان شهر، چشم او به كوهی از خاك افتاد كه در ميان آن چشمه‏ای از خون می‏جوشيد كه هر چه خاك بر آن می‏ريختند، از جوشش نمی‏ايستاد. پرسيد: اين چيست؟ گفتند: ▫️اين خون پيامبري است كه پادشاه بنی‌اسرائیل او را كشت. بخت‌النّصر گفت: هر آينه آنقدر بنی‌اسرائیل را می‏كشم تا اين خون از جوشش باز ايستد. و آن خون، خون يحيی‌بن زكريّا بود. پادشاه جبّاری با زنان بنی‌اسرائیل زنا می‏كرد و يحيی او را از اين عمل نهی نمود؛ امّا يكی از آن زنان كه در حال مستی بود، گفت: ای پادشاه! يحيی را به قتل برسان و سر او را برای من بياور. ▫️پس پادشاه سر يحيی را قطع كرد و آن را در طشتی قرار داد؛ امّا سر يحيی در ميان طشت هم او را موعظه كرد و فرمود: 🔹«ای مرد! تقوی داشته باش و از خدا بترس. اين عمل بر تو حلال نيست.» ▫️ خون او در ميان طشت جوشيد و هر چه خاك به او ريختند، آرام نگرفت تا آنكه پس از صد سال، كوهی از خاك اطراف آن را گرفت و بخت‌النّصر با ديدن آن، شروع به كشتار بنی‌اسرائیل كرد و همة مردان و زنان و كودكان و حتّی حيوانات را به قتل رساند؛ ولی خون همچنان می‏جوشيد. بخت‌النّصر گفت: ▫️آيا كسی از اين قوم باقی مانده است؟ او را به محلّ پيرزنی هدايت كردند. بخت‌النّصر پيرزن را نيز كشت و خون او را بر روی خون در حال جوشش ريخت و سرانجام خون يحيی از جوشش افتاد و آن پيرزن، آخرين باقيماندة آن قوم عصيانگر بود. ▫️سپس بخت‌النّصر متوجّه «بابل» شد و در آنجا شهری ساخت و آنجا به حكومت پرداخت و چاهی را حفر نمود و دانيال نبی را در آن انداخت و همراه او شير مادّه‏ای را در چاه انداخت و آن حيوان از گل و لای چاه تغذيه می‏كرد و دانيال نبی(ع) شير آن حيوان را می‏آشاميد و مدّتی در آنجا زنده ماند. ▫️سپس خداوند به پيامبری كه در بيت المقدّس بود، وحی نمود تا برای دانيال غذا و نوشيدنی ببرد و به او سلام برساند و خداوند، آن پيامبر را به جايگاه او در چاه بابل هدايت نمود. ▫️آن پيامبر در كنار آن چاه آمد و گفت: «ای دانيال!» دانيال با صدای گرفته و عجيبی لبّيك گفت. آن پيامبر گفت: «پروردگارت به تو سلام می‏رساند و مرا با غذا و نوشيدنی به سوی تو فرستاده.» سپس آنها را با دَلو برای دانيال فرستاد. ▫️پس دانيال شروع به سپاس و حمد الهی نمود و گفت: 🔹«سپاس خدايی را كه كسانی را كه او را ياد كنند، فراموش نمی‏كند! سپاس خدايی را كه دعاكنندة خود را نااميد نمی‏كند! سپاس خدايی كه هركس را بر او توكّل كند، كفايت می‏كند! سپاس خدايی كه هر كس به او اعتماد كند، او را به ديگری محوّل نمی‏نمايد! سپاس خدايی را كه احسان را با احسان جزا مي‌دهد! سپاس خدايی كه جزای صبر را با نجات می‏دهد و سپاس خدايی كه هنگام گرفتاری، مشكلات ما را بر طرف می‏كند! سپاس خدايی را كه تا آخرين مرحلة نااميدی، به او اعتماد داريم! سپاس خدايی را كه در هنگام بدگمانی، به اعمال خود، فقط اميد ما به اوست!» 🔹سپس امام صادق(ع) فرمودند: بخت‌النّصر در خواب ديد سرش از جنس آهن و دو پايش از جنس مس و سينه‏اش از طلاست. پس منجّمان را فرا خواند و خواب خود را تعريف كرد؛ امّا آنها از تعبير آن عاجز شدند. بخت‌النّصر گفت: من به شما حقوق و روزی می‏دهم كه خواب مرا تعبير كنيد؛ حال می‏گوييد، نمی‏توانيد؟ پس دستور داد همة آنها را به قتل برسانند. بعضی از اطرافيانش گفتند: اگر كسی باشد كه تعبير اين خواب را بداند، فقط دانيال است كه او را در چاه زندانی كرده‏ای و تا آنجا كه ما می‏دانيم، شير مادّه به او حمله نكرده؛ بلكه از شير خود او را غذا می‏دهد. پس بخت‌النّصر دستور داد دانيال را به نزد او بياورند و سپس از او پرسيد: من در خواب چه ديده‏ام؟! دانيال خواب او را به درستی تعريف كرد. سپس بخت‌النّصر تعبير خواب را از دانيال‏ پرسيد. دانيال فرمود: «يعنی حكومت تو زايل شده و خودت تا سه روز ديگر توسط مردی از نژاد فارس به قتل می‏رسی.» ▫️بخت‌النّصر گفت: من هفت شهر در اختيار دارم كه بر در هر يك نگهبانان گمارده‏ام و به علاوه، مرغابي‌های مسينی بر دروازه نصب كرده‏ام كه هر كس وارد شهر شود، به صدا در می‏آيند. چگونه چنين چيزی ممكن است؟ 🔹دانيال گفت: «امر همان است كه گفتم.» 📚 ۳ (ع)
برگزاری دوره تربیت مربی کودک و نوجوان در محل بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان تهران 👆👆👆👆👆