روزه بودم و بسیار قورمه سبزی را دوست داشتم گفتم: «وای خدا چند ساعت دیگر باید تا #افطار صبر کنم؟» پرستاران مسئول غذا دادن به مجروحان بودند. 🥄
در میان آنها رزمندهای بود که هر دو دست و پاهایش شکسته بود به همین دلیل باید من به او غذا میخوراندم با هر قاشقی که به دهان او میگذاشتم اشک میریخت تا اینکه به قاشق ششم رسید. 🕢
از او پرسیدم: «چرا اشک میریزی؟» چیزی نگفت دوباره پرسیدم تا اینکه گفت: خدا من را بکشد، شما باید در حالی که روزه هستید به من غذا بدهید از قورت دادن آب دهانتان معلوم است که با هر قاشق که من میخورم شما نیز دلتان میخواهد از این قورمه سبزی بخورید. 🌒
در ماه #رمضان_المبارک سال ۱۳۶۰ برق اندیمشک بر اثر موشکباران عراق قطع شد. در آن زمان آب بیمارستانها از طریق پمپهایی که با برق کار میکردند تأمین میشد. ⛔️
هوا به شدت گرم بود و هیچ وسیله خنک کنندهای نداشتیم. برای آنکه بتوانیم گرما را تحمل کنیم بر روی کاشیهای بیمارستان میخوابیدیم تا کمی از حرارت بدنمان کاسته شود و چون احساس میکردیم که شاید کاشیها براثر ریختن خون مجروحان نجس شده باشد خدا خدا میکردیم که برق تا زمان افطار وصل شود. ✳️
ماه #رمضان سالهای ۵۹،۶۰،۶۲ به دلیل شرایط سخت از جمله ماههایی بود که به سختی روزه گرفتیم اما این روزهداری عاملی بود تا دامنه صبر و استقامتمان را در برابر مشکلات افزایش دهیم. ✅
براساس خاطرات «مریم کاتبی» از امدادگران دفاعمقدس | برگرفته از فرهنگ نیوز و تسنیم نیوز | @bonyana