eitaa logo
بنیانا :: BONYANA
498 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
295 فایل
نهضت ادامه دارد... همه ثواب فعالیت کانال به ساحت مقدس امام محمد بن علی بن موسی (ع) (امام نهم شیعیان) پیشکش میشود 💚 کانالها: 1- @bonyana 2- @nojavania 3- @hijab_one لینک کانالها+حمایت bonyana.com/feeds . صد کانال برتر: @sadbartar 📩 @alo_hi
مشاهده در ایتا
دانلود
بنیانا :: BONYANA
19: مولف : ناشر کتاب : تعداد صفحات : 223 این اثر بخشی از مجموعه خاطرات نویسنده از دوران دانشجوییش در کشور فرانسه به عنوان یک مسلمان ایرانی است. این کتاب شامل خاطراتی است که ابتدا در وبلاگی به همین نام «سفیر» توسط نویسنده نوشته شده و سپس به مرور بر آن خاطرات افزوده شده است نویسنده می گوید: آن زمانی که من شروع به مکتوب کردن این خاطرات کردم تعدادی از دانشجویان را می دیدم که همان اتفاقاتی که برای من پیش آمده برای بعضی از این ها نیز افتاده بود. اینها در برخورد با این اتفاقات واکنش های خوبی بروز نداده بودند. زیرا در آنجا با پوشش و حجاب خانم ها برخورد خوبی ندارند از این رو تصمیم گرفتم خاطراتم را که بخشی از آن مربوط به برخورد با این گونه رفتارها بود را مکتوب کنم تا از این طریق آموزشی نیز داده باشم. «خاطرات سفیر» یادداشت‌های نیلوفر شادمهری(-۱۳۵۹) از دوران دانشجویی‌اش در کشور فرانسه است. درگیری‌های روحی و ذهنی روابط با انسان هایی با ارزش ها و فرهنگ‌هایی متفاوت و چالش‌هایی که در یک کشور اروپایی می تواند دختری مسلمان را درگیر خود کند به تمامی در این کتاب و در لابلای خاطرات نیلوفر آمده‌است بخشی از کتاب خاطرات سفیر» ویرجینی گفت: «تو وقتایی که تنهایی چی کار می‌کنی؟» ـ با بچه‌ها صحبت می‌کنم. کتاب می‌خونم. گاهی هم تلویزیون می‌بینم. ـ شب‌نشینیای دانشگاه رو نمی‌ری؛ نه؟ ـ نه. ـ چرا؟ ـ برای اینکه از این‌جور مراسم خوشم نمی‌آد. – ناراحتت می‌کنه؟ یه جوری پرسید! -آره … یه جورایی می‌شه این‌طوری گفت. چطور؟ تو داری با بچه‌ها می‌ری؟ ـ نه، هیچ‌وقت نمی‌رم. ـ چرا؟ ـ ناراحت می‌شم. ساعتش رو نگاه کرد. دستش رو کرد توی جیبش. یه چیزی رو درآورد. یه بسته قرص بود. گفت: «من باید برم داروم رو بخورم. تو هم می‌آی توی آشپزخونه؟» ـ آره، می‌آم. چرا قرص می‌خوری؟ ـ چون یه کم بیمارم. ـ چه بیماری‌ای؟ ـ یه چیزی شبیه افسردگی … دکترم گفته. ـ تو افسردگی داری؟ … تو؟! ـ به نظر نمی‌آد؟ ـ به نظر من که اصلاً! … بقیۀ دوستات چی؟ … خانواده‌ت؟ … به نظر اونا تو افسرده‌ای؟ ـ آره، اصلاً اول از همه مامانم گفت بهتره برم پیش دکتر. لینک صفحه خاطرات سفیر در پاتوق کتاب فردا https://bookroom.ir/book/71091 همه کتاب‌ها» http://e57.ir/topbook97