🚡🌷شانزده سالم بود ڪه در آخرین روز هاۍ جنگ در جزیره مجنون به اسارت عراقۍ ها در آمدم . آن روز در پاتڪ عراق #راهنما و بلدچۍ گردان ویژه شهدا بودم.💕
🥀اسیر ڪه شدم شاهد وقایع تمام دهنده و دردآوری بودم . قبل از اسارت در واحد اطلاعات #دیده_بان بودم. ڪارم رصدڪردن خطوط دشمن ثبت دقیق تحرڪات فعل و انفعالات و عبور و مرور خودروهاۍدشمن برحسب روز ساعت و دقیقه بود🔍
🎿☘از همان روزهاۍ اول اسارتم سعۍ ڪردم دیده بانۍاتفاقات و حوادثۍ ماندگار و درس آموز اسارت باشم.
🏎دیگر نیازۍ به دوربین و دڪل نبود. بالاۍ دڪل، فقط با دوربین عراقۍ ها را از دور زیرنظر داشتم و دانستنۍ هایم از دشمن محدود و درحد شنیدنۍ هایم بود.دراسارت رفتارهاۍ خوب و بدشان را شاهد بودم. دوست داشتم وقتۍ آزاد شدم گزارش دیده بانۍ ام را از زندان هاۍ عراق بنویسم. این گزارش، خاطرات روزانه ام شد.📝🌺
🕸🦋دوماه از اسارتم گذشته بود ڪه عراقیها خبر #آزادی_اسراۍ_معلول و مجروح را دادند.😃
🛵😎 از همان روز اول تصمیم گرفتم خاطرات دو ماه گذشته را با یڪ #ڪد و یا چند ڪلمه ی ڪوتاه بنویسم و نڪاتی را ڪه احتمال مۍ دادم در عراق ڪار دستم مۍ دهند با رمز بنویسم و در #لوله_عصایم جاسازۍ ڪنم.🤪😎 فڪر مۍ ڪردم به زودۍ آزاد مۍ شوم و خاطرات همین دو ماه را بر اساس آن ڪلمه هاۍ ڪوتاه مۍ نویسم، اما ....😔
📒پایے کہ جا ماند
✍#سید_ناصر_حسینی_پور
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱