✍#سید_مهدی_شجاعی
📘#وقتی_او_بیاید
🐾از مسیرۍڪه آهو مۍ آمد تا چشم ڪار مۍ ڪرد جاۍِ پاۍِ خون پیدا بود.
آهو گریان و ناله ڪنان خودش را به جویبار رساند. سلام ڪرد و از شدت خستگۍ همان جا نشست.
🔅🌿جویبار خودش را بالا ڪشید تا او ڪمی آب بنوشد و خستگۍ از تن بگیرد و بید مجنون با شاخه هاۍ آویخته اش شروع ڪرد به باد زدن او و گل سرخ با مهربانۍ از او پرسید:
🌞« دوست عزیز ! چه کسۍ تو را به این روز انداخته است؟ چه کسۍ پاۍِ تو را مجروح ڪرده است؟»
آهو چشم هایش را بر هم گذاشت ، آهۍ کشید و گفت: « درد من، درد پا نیست، درد دل است. زخم اصلۍ من این زخم نیست زخم جگر است. ..»
〽️بید مجنون با شاخه هایش گشتۍبه دور آهو زد و پرسید: « تو مگر جز این زخم، زخم دیگرۍ هم دارۍ؟!»
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱