┏━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━┓
گر ندارۍدانشِ ترڪیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مڪن
خوب دیدن، شرطِ انسان بودن است
عیب را در این وآن پیدا مڪن
صبحتون بخیر🌝🍁
#مولانا
┗━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━┛
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
✍#سید_مهدی_شجاعی
📘#وقتی_او_بیاید
🐾از مسیرۍڪه آهو مۍ آمد تا چشم ڪار مۍ ڪرد جاۍِ پاۍِ خون پیدا بود.
آهو گریان و ناله ڪنان خودش را به جویبار رساند. سلام ڪرد و از شدت خستگۍ همان جا نشست.
🔅🌿جویبار خودش را بالا ڪشید تا او ڪمی آب بنوشد و خستگۍ از تن بگیرد و بید مجنون با شاخه هاۍ آویخته اش شروع ڪرد به باد زدن او و گل سرخ با مهربانۍ از او پرسید:
🌞« دوست عزیز ! چه کسۍ تو را به این روز انداخته است؟ چه کسۍ پاۍِ تو را مجروح ڪرده است؟»
آهو چشم هایش را بر هم گذاشت ، آهۍ کشید و گفت: « درد من، درد پا نیست، درد دل است. زخم اصلۍ من این زخم نیست زخم جگر است. ..»
〽️بید مجنون با شاخه هایش گشتۍبه دور آهو زد و پرسید: « تو مگر جز این زخم، زخم دیگرۍ هم دارۍ؟!»
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
یادتـــــ🖐ـ باشــد.mp3
9.11M
🖇#نمایشنامه🎭
ࢪمــان یــ✋ـــادت باشــــد
🌺🦋قسمت: اول
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_پنجم 🥨چند دقیــقه زبانش بند آمد و مدام با انگشت هایش ور مۍ رفت
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_ششم
🌀اصلا به ذهنم خطور نمۍ ڪرد مجرد باشد.قیافه ۍ جا افتاده اۍ داشت. اصلا توۍ باغ نبودم. تا حدۍ ڪه فڪر نمۍڪردم مسئول بسیج دانشجویۍممڪن است از خود دانشجویان باشد و مۍگفتم ته تهش ڪارمندۍ چیزۍ از نهاد رهبرۍ است. بۍمحلۍ به خواستگارهایش را هم از سر همین مۍ دیدم ڪه خب، آدم متاهل دنبال دردسر نمۍ گردد!»
📪به خانم ابویۍ گفتم :« بهش بگو این فڪر رو از توی مغزش بریزه بیرون!» شاڪۍ هم شدم ڪه چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری ڪند. وصله ۍ نچسبی بود براۍ دخترۍ ڪه لاۍِ پنبه بزرگ شده است.
🌚ڪارمان شروع شد، از من انڪار و از او اصرار. سر در نمۍآوردم. آدمی ڪه تا دیروز رو به دیوار مۍ نشست ، حالا این طور مثل سایه همه جا حسش می ڪنم. دائم صداۍ کفشش توی گوشم بود😒 و مثل سوهان روۍ مغزم کشیده مۍ شد. ناغافل مسیرم را ڪج مۍ ڪردم، ولۍ این سوهان مغز تمامۍ نداشت.😩 هر جا مۍ رفتم جلوۍ چشمم بود : معراج شهدا، دانشڪده، دم در دانشگاه، نمازخانه و جلوۍ دفتر نهاد رهبرۍ. گاهۍهم سلامۍ مۍ پراند. 😶😑
✨دوستانم مۍگفتند: « از این آدم مأخوذ به حیا بعیده این ڪارا!» ڪسی ڪه حتۍ ڪارهاۍ معمولۍ و عرف جامعه را انجام نمۍ داد و خیلۍ مراعات مۍ ڪرد ، دلش گیر ڪرده و حالا گیر داده به یڪ نفر و طورۍ رفتار مۍ ڪرد ڪه همه متوجه شده بودند. ...
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
🦋#به_صرف_شعر😌🥤
🐬بین ماهے هاے اقیانوس و ماهے هاے تنگ
هیچ فرقے نیست وقتی چاره اے جز آب نیست
■□■□■□■□ - ■□■□■□■
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
🧞♂عصا ڪنایه از دنیاست. خداوند مۍ فرماید: همین دنیایۍ را ڪه دستت است، بینداز و به آن اعتماد نڪن. اگر به آن اعتماد ڪنی، اشتباه ڪرده اۍ.
〽️موسۍ (ع) عصا را انداخت و باطن دنیا براۍ او مشخص شد، مارۍ وحشتناڪ!! خداوند به موسۍ (ع) فهــماند اگر در این دنیا با من نباشۍ، این مار نابودت مۍڪند. اما اگر در دنیا با من باشۍ، مار در دســت تو به همان عصا تبدیل مۍ شود!!.
✍#مهدی_طائب
📙#دشمن_شدید
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
✨«خواب دیدم؛ خواب پࢪیــشان دیدم.
دیدم ڪہ طوفان بہ پا شدھ است، طوفانے ڪہ دنیا ࢪا تیࢪھ و تاࢪ ڪࢪدھ است. طوفانےڪہ مࢪا و همہ چیز ࢪا بہ این سو و آن سو پࢪت میڪند.🥺
🌪طوفانے ڪہ خانہ ها ࢪا از جا میڪند و ڪوهها ࢪا متلاشے می ڪند. طوفانےڪہ چشم به بنیان هستے داࢪد.
🌊دࢪ آن وانفسا چشم من بہ دࢪختے ڪهنسال افتاد و دلم به سویش پࢪ ڪشید. خودم ࢪا سخت بہ آن چسباندم تا مگࢪ از تهاجم طوفان دࢪ امان بمانم.😔
🌲طوفان شدت گࢪفت و آن دࢪخت ࢪا هم ࢪیشہ ڪن ڪرد و من میان زمین و آسمان معلق ماندم. به شاخہ ای محڪم آویختم.
🕸باد آن شاخه ࢪا شڪست. به شاخه ای دیگࢪ متوسل شدم. آن شاخہ هم دࢪ هجوم بے ࢪحم باد دوام نیاوࢪد. 😭
🦋من ماندم و دو شاخہ ے بہ هم متصل.دو دست ࢪا بہ آن دو شاخہ آویختم و سخت به آن هࢪ دو دل بستم. آن دو شاخہ نیز با فاصلہ اے ڪوتاه از هم شڪست و من حیࢪان و وحشتزده و سࢪگࢪدان از خواب پࢪیدم💔🥺
✍ #سید_مهدی_شجاعی
📙 #آفتاب_در_حجاب
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
╭──────── • ◆ • ────────╮
༺◍⃟🌧 آیتالله بهجت(ࢪه):
🌿 خوب است انسان ڪاࢪ امروز ࢪا به فردا، بلڪه ڪاࢪ هیچ ساعتۍ را به ساعت دیگࢪ واگذار نڪند، مگࢪ از روۍ عذر، والا هیچ ڪس نمیداند ڪه بعد از این ساعت چه اتفاقۍ مۍافتد!
╰──────── • ◆ • ────────╯
⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻
🎙#کلام_علما
˹🌞.🖇˼✎﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
بہ ڪافہ کتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
┏━━━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━┓
ما در پیالہ عڪس رخ یار دیدهایم
اۍ بۍخبر ز لـذتِ شربِ مدامِ ما
هرگزنمیرد آنڪه دلش زنده شدبه عشق
ثبـت است برجریده عالم دوام ما
صبـــحتون روشن به نور امیــــد🌝🌵
┗━━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━━┛
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_ششم 🌀اصلا به ذهنم خطور نمۍ ڪرد مجرد باشد.قیافه ۍ جا افتاده اۍ
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_هفتم
🦋گاهۍ بعد از جلسه ڪه کلۍ آدم نشسته بودند به من خسته نباشید مۍ گفت یا بعد از مراسم هاۍ دانشگاه ڪه بچه ها با ماشین هاۍ مختلف مۍ رفتند بین این همه آدم از من مۍ پرسید : « با چۍ و کۍ بر مۍ گردید؟» یڪ بار گفتم :« به شما ربطۍ ندارند ڪه من با ڪۍ می رم!»
🚎🌿 اصرار مۍ ڪرد حتما باید با ماشین بسیج بروید یا برایتان ماشین بگیریم. مۍ گفتم:« اینجا شهرستانه. شما اینجا رو با شهر خودتون اشتباه گرفتین، قرار نیست اتفاقۍ بیفته!» گاهۍ هم ڪه پدرم منتظرم بود، تا جلوۍ در مۍ آمد ڪه مطمئن شود.
🥕🍓در اردوۍمشهد سینۍ سبڪ ڪوڪو سیب زمینۍ دست من بود و دست دوستم همه جعبه سنگین نوشابه. عز و التماس ڪرد ڪه سینۍرو بدید به من سنگینه! گفتم ممنون خودم مۍ برم! و رفتم. از پشت سرم گفت : « مگه من فرمانده نیستم؟ دارم میگم بدین به من!»
🌀چادرم را ڪشیدم جلوتر و گفتم :« فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه!»
گاهۍ چشم غره اۍ مۍ رفتم بلڪه سر عقل بیاید، ولۍ انگار نه انگار چند دفعه ڪارهایۍرا ڪه مۍ خواست براۍ بسیج انجام دهم، نصفه نیمه رها ڪرد و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم. هربار نتیجه عڪس مۍ داد😩.
🗞نقشه اۍ سر هم ڪردم ڪه خودم را گم و گور کنم و ڪم تر در برنامه هاۍ دانشگاه آفتابۍ بشوم، شاید از سرش بیفتد.»
بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱