eitaa logo
چند خط کتاب
149 دنبال‌کننده
133 عکس
0 ویدیو
17 فایل
📚چند خط کتاب و مقاله 🚶گامی کوچک برای رشد فرهنگ مطالعه لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0 ارتباط با مدیران کانال: @saeidzarei @Zghasemi0614
مشاهده در ایتا
دانلود
چند خط از کتاب «من زنده ام»✨ 🌺«... سلمان نگاهی به من کرد و گفت: قول بده گاهی با یه نوشته ما رو از سلامتی‌ات مطلع کن. با ناراحتی گفتم: چی؟ نوشته؟ توی این بزن بزن من چطوری قول بدم، نه نمی‌تونم، من کاغذ و قلم از کجا گیر بیارم؟ 🌺گفتم: آخه تو این آتیش و خون دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می‌زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس «من زنده‌ام» ». 🌺«... [حالا بعد از گذشت بیش از دوسال که در زندان‌های امنیتی عراق بودم] برگه آبی رنگی به دستمان دادند و گفتند از این به بعد شما با این شماره شناسایی می‌شوید و با این کد شناسایی می‌توانید برای خانواده‌ هایتان نامه بنویسید و همه طبق شرایط بین المللی نگهداری می‌شوید.        این برگه آبی نامه فوری است که ظرف 24 ساعت به خانواده شما داده می‌شود و هیچگونه کنترل امنیتی بر آن نیست ولی فقط می‌توانید در این نامه دو کلمه بنویسید و مرتب روی این موضوع تاکید می‌کرد: «Just two words» بعثی‌ها هم می‌ترسیدند... مرتب تکرار می‌کردند: - کتبن کلمتین فقط. 🌺(فقط دو کلمه بنویسید). 🌺«خانمی که از طرف صلیب سرخ آمده بود گفت: به همراه این نامه یک عکس هم بگیرید... 🌺بعد از نوزده ماه با جسمی نحیف و رخساری رنجور و رنگ پریده برگه نامه‌ام که هنوز خالی از آن دو کلمه بود در دستم بود و باید به دوربین نگاه می‌کردم و لنز دوربین در واقع چشم وطنم و هموطنم بود که به چشمان من دوخته شده بود و آن‌ها می‌خواستند از این دریچه‌ی همه چیز را بدانند. فکر کردم با چه حالتی به لنز دوربین خیره شوم که به آنها آرامش دهد. به لنز دوربین خیره شدم برای اینکه به مادر و پدرم و همه‌ی آن‌هایی که دوستشان داشتم نگاهی فارغ از درد و رنج هدیه کنم. تبسمی گذرا بر لبانم نقش بست. تبسمی که حکایت از بی‌دردی و شعف بود...» به چند خط کتاب بپیوندید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📘آن سوی مرگ 🖋جمال صادقی 🌺کتابی داستان‌ گونه با نثری ساده و زیبا از جمال صادقی است که سعی کرده ماجرای سه نفر از افرادی که تجربه مرگ و دوباره زنده شدن داشتند را با جزئیات از زبان خودشان نقل کند. روایات بسیار جذاب و بهت آور نقل شده می تواند خواننده را برای ساعت ها در حین مطالعه مشغول بدارد. در قالب سه بخش ارائه شده و هر بخش یک خاطره درمورد تجربه مرگ است. کتاب دارای روایت است، اما چون خاطره‌ها به صورت مصاحبه و سوال و جوابی است، شاید کمی از حالت داستانی معمول خارج شده باشد. 🌺شرح و بررسی این کتاب به روایت حجت الاسلام امینی خواه در پیوند زیر قابل دانلود می باشد👇 http://roshangari.ir/group/58979-%D8%A2%D9%86%20%D8%B3%D9%88%DB%8C%20%D9%85%D8%B1%DA%AF چند خط کتاب را به دیگران معرفی کنید👇✨👇✨ http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📖چند خط از کتاب آن سوی مرگ 🖋جمال صادقی ✨اندیشه پرداختن به چنین موضوعی هم سال‌ها قبل‌تر از نگارش کتاب برمی‌گردد، که نویسنده با دوست خود، محمدحسین حاجی‌ده‌آبادی با هدف انسان‌شناسی سفرهایی به شهرها و روستاهای مختلف کشور ترتیب می‌دهند و قصه مردمان مختلف را ثبت و ضبط می‌کنند. در جریان همین سفرها با دو نفر روبه‌رو می‌شوند که ادعا می‌کنند تجربه مرگ دارند و قصه مرده و زنده شدن خود را برای آن‌ها تعریف می‌کنند. سال‌ها بعد که نویسنده فراغ بالی می‌یابد؛ با کمک همان دوست خود به سراغ این موضوع می‌روند. ✨کار را از بیمارستان‌های تهران شروع می‌کنند و سراغ کسانی که تجربه مرگ داشتند را می‌گیرند. افراد زیادی به آن‌ها معرفی می‌شوند که همه، بدون استثنا، خاطرات جالبی برای گفتن داشتند، اما خیلی از خاطرات شبیه به یکدیگر بوده است. در این بین اشخاصی که قصه مرگشان را تعریف کردند، به سه دسته تقسیم می‌شوند: گروهی پس از خارج شدن از جسم خود، در تمام مدت داخل بیمارستان مانده‌اند؛ برخی فراتر از محیط دبیرستان، بین مردم شهر شناور شده‌اند و دسته سوم به جهانی ورای جهان زمینی کوچ کرده‌اند؛ که نویسنده از میان تمامی خاطرات، سه خاطره که تقریبا از دیگران متفاوت‌ است را انتخاب می‌کند و در کتاب «آن سوی مرگ» می‌آورد. جالب این است که اغلب کسانی هم که از تجربه مرگ خود گفته‌اند، حاضر نشدند نامشان را فاش کنند. «_ سحر، می خواهم بدانم واکنش تو، واکنش وجود اثیری تو در برابر جسمِ بی جانت چه بود؟ وقتی کالبدت را دیدی چه فکری کردی؟ -خوب، ابتدا، حسابی گیج شدم. مرتب از خودم می پرسیدم: “اگر او من هستم؛ پس من (منی که در بالا قرار دارم) کی هستم؟!” _ چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی. ـ بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تختِ بیمارستان است و دیگری در بالا... و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم:” فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم.” همان وقت، عمیقا درک کردم که مرده ام. با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟...» به چند خط کتاب بپیوندید👇👇🌺👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📕و کوهستان طنین انداز شد 🖋خالد حسینی این کتاب سومین رمان نویسنده آمریکایی-افغانی، خالد حسینی است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. سبک نگارش این کتاب از جذابیت های آن است. این کتاب تا حدودی شبیه مجموعه داستان نوشته شده که داستان در هر یک از نه فصل از زاویه دید شخصیت متفاوتی روایت می‌شود. ✨خالد حسینی در بخش اول داستان به افسانه ای می پردازد(افسانه غولی که سالی یک بار به روستا می آید و یکی از بچه ها رامی برد)، ❌که ادامه داستان را بر مبنای آن افسانه، اما به سبک واقعی پیش می برد. ✨ داستان به زندگی خانواده ای می پردازد که پدر خانواده در شرایطی یکی از فرزندان را به خانواده ای ثروتمند می سپارد تا در کنار این خانواده به موفقیت برسد. عبدالله که خواهر خود پری را خیلی دوست دارد، در صحرا شاهد فروختن او به خانواده‌ای ثروتمند و بی‌فرزند می‌شود و این خانواده پری را با خود به پاریس می برند. ✨نویسنده در این رمان موضوعات دو رمان قبلی خود «بادبادک باز» و « هزار خورشید تابان» را ادامه می دهد و با تمرکز بر روی رابطه خواهر برادری، سعی دارد تا قضاوت در مورد شخصیت ها را تا آن جا که می تواند سخت و پیچیده جلوه دهد. ✨ «و کوه‌ها طنین انداختند»،‌ لحظه جدایی عبدالله از خواهرش پری است؛ به نوعی الگوی این رمان روایت هجرانی، فراق و جدا افتادن آدم‌ها از یکدیگر است. ✨❌و کوهستان طنین انداز شد در فاصله کمی به عنوان ده رمان پرفروش انگلیسی زبان در سال انتشارش تبدیل شد و از مرز فروش پنج میلیون نسخه عبور کرد. آدرس کانال چند خط کتاب برای معرفی به بهترین دوستانتان✨✨👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
✨نویسنده آمریکایی-افغانی، به سلیقه مخاطب‌های غربی نیز توجه زیادی دارد. او خودش به همان اندازه که شرقی است، غربی هم است. ✨ عنوان کتاب برگرفته از ترانه «پرستار» اثر ویلیام بلیک است. ✨با اینکه همه سال‌های روایت این رمان در دوران استبداد، اشغال و جنگ داخلی گذشته است، یعنی از 1952م تا اواخر قرن بیستم اما نویسنده در این رمان کمتر به جنگ پرداخته و بیشتر درگیر جهان شخصی شخصیت‌هایش است. شخصیت هایی که در دوران جنگ و درگیری ها تحت تاثیر قرار گرفته اند. ✨در این رمان به تناقض‌های درونی انسان‌ها پرداخته می شود و از احساس‌های دوگانه و حتی چندگانه و انسان‌هایی می‌گوید که در نهایت به اصل درونی و واقعیت زندگی خودشان باز می‌گردند. ✨ این رمان به ما می گوید چگونه رفتارهای انسان‌ها می‌تواند حتی زندگی نسل‌های بعد را هم تحت‌الشعاع خود قرار دهد، ❌یعنی همان صدایی که کوه‌ها آن را منعکس می‌کنند. 🌬🏔🏔🏔 ✨ نکته مهم توجه نویسنده به شعر و ادبیات کلاسیک و کهن است، شعر‌هایی از مولانا، فروغ و ولیام بلیک می‌آورد. چند خط از کتاب📖 «و کوهستان طنین انداز شد»: «...دستکش هایش را درآورد و روی زمین انداخت. ابروهای پرپشت، پیشانی گرد و بلند و خنده های شیرین پری را به یاد آورد. صدای خنده های او را در حالی که دور خانه می دوید، توی ذهنش طنین انداز شد. بگو مگوهای او را پس از آن که از بازار برگشته بودند، به یاد آورد...» به چند خط کتاب بپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📕زن آقا 🖋زهرا کاردانی نیا روایتی صادقانه و بی‌آلایش از سبک زندگی‌ خانواده‌های جامعه‌ی روحانیت است. شما با مطالعه‌ی این سفرنامه در خصوص سبک زندگی و طرز تفکر این افراد اطلاعات بیشتری به دست می‌آورید. زن و شوهری طلبه هر سال در ماه‌های رمضان و محرم برای تبلیغات مذهبی به نقاط مختلف ایران سفر می‌کنند. کتاب زن آقا شرح سفر 30 روزه‌ی این خانواده به یکی از روستاهای جنوب ایران در سال 1396 است. به چند خط کتاب بپیوندید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
چند خط از کتاب زن آقا: ✨«دخترم را زمین ‌گذاشتم. به تجربه فهمیده بودم که این‌طور وقت‌ها خنده‌هاش نقش پررنگی در آغاز یک رابطه دارد. توجه‌ها کم‌کم به او جلب ‌شد. چند نفری آمدند طرفمان و دورش جمع ‌شدند. بعد به مرحلۀ بغل به بغل رفتن ‌رسید...» ✨«۰۰۰ یک نفر اسم دخترم را پرسید. تا سر برگرداندم که جوابش را بدهم یک نفر بیخ گوشم را گرفت توی دستش و چسباند به دهانش: «اسم واقعی دخترت رو به اینا نگو!» خشکم زد. برگشتم و نگاهش کردم. چشم‌های درشت و گیرایی داشت. موهای موج‌دارِ فلفل‌نمکی‌اش را از وسط باز کرده بود. یک خال گوشتی زیر لب‌های باریکش نشسته بود. چهره‌اش ترسناک بود اما لبخندش به دل می‌نشست. قوۀ آدم‌شناسی‌ام می‌گفت بهش اعتماد کنم. نبات! نبات‌سادات صداش می‌کنیم. دروغ نگفتم. گاهی توی خانه دخترم را نبات‌سادات صدا می‌کردیم. اسمش همهمۀ دیگری به پا کرد. بعضی‌ها از اینکه اسم دختر یک آخوند نبات باشد، تعجب کرده بودند. بعضی‌ها ذوق‌زده شده بودند... ✨« ... - زن آقا چقدر از حوزه می گیرید؟ خشکم زده بود. راست توی چشم هایم نگاه می کرد. سوالش را تکرار کرد. - بس تون نیست پولی که حوزه بهتون می ده؟ حتما باید این مردم رو بدوشید و برید؟ حرف هایش مثل سیلی توی صورتم می خورد. یک ماه جز احترام چیزی ندیده بودم و حالایکی داشت با این وضع حرف می زد. خواب می دیدم؟ ... پرسیدم چه کار می توانم برایش بکنم... » چند خط کتاب را به دیگران معرفی کنید:👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
🍃🌺رمان نوجوان🌺🍃 📘آن مرد با باران می آید 🖋وجیهه سامانی ✨داستانی شورانگیز و نشاط آور که می‌تواند نوجوان را از مرز گریه تا اوج نشاط پیش ببرد. داستان از این نظر که نویسنده، روش تحمل و صبر در عین شور و نفی کناره‌گیری و انزوا را برای موفقیت و پیروزی و غلبه بر چالش‌های درونی و اجتماعی آموزش می‌دهد، بسیار مفید و آموزنده است. ✨بخشی از آثار دیگر نویسنده کتاب‌های «خواب باران»، «بادبادک‌ها»، «عروس آسمان»، «تو را من چشم در راهم» می باشد. به چند خط کتاب بپیوندید👇❤️👇❤️👇❤️ http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
«آن مرد با باران می آید» روایت نوجوانی از جنس آدم های معمولی دور و بر ما است به نام بهزاد. او کم سن و سال و بی دل و جرات است، سرش توی لاک خودش است و نسبت به اتفاقات اطرافش بی‌توجه است. اصراری هم به شجاعت و قهرمانی ندارد. اما بر اثر حسادت و رقابت با دوستش، بی اختیار قدم در راهی می گذارد که اتفاقات تلخ و شیرین و فراز و فرود هایش، کم کم او را به يك «بزرگ مرد» تبدیل می‌کند. ماجرا ی این داستان مربوط به ماه های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. 🍃🌹بخشی از کتاب آن مرد با باران می آید: «...سعيد به طرفم برمی گردد و در حالي كه در چشمانش برق شادی می درخشد، چيزهايی می گويد. صدايش در ميان همهمه جمعيت گم می شود. فقط چند كلمه ای از حرف هايش را پراكنده مي شنوم: بهروز... زندان... آزادی... بوی باران می آيد. صورتم را كه به طرف آسمان می گيرم، چند كبوتر از وسط كاج هاي وسط ميدان پر مي كشند و در دل آسمان ابری بالا می روند. چشمانم را می بندم. يك قطره باران مي چكد روی پيشانی ام، يكي هم روی گونه ام...» به چند خط کتاب بپیوندید👇✨👇✨🍃👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📗صلح کل (جایگاه عرفان ابن عربی ره در شعر بیدل دهلوی) 🖋علی اکبر شوبکلایی یکی از مهم ترین امکانات خلق مضمون تازه، به کارگیری فرهنگ عرفانی بود. فرهنگ عرفانی رایج در این دوره، مکتب وحدت وجود ابن عربی است. این مکتب به نحوه گسترده ایران و هندوستان و دیگر مناطق جهان اسلام را تحت تاثیر خود قرار داده بود. در این کتاب ابتدا مبحث عرفان به طور خلاصه مرور شده و در بخش دوم نویسنده به زندگی ابن عربی پرداخته است. در بخش سوم زندگی بیدل با عنوان «بیدل عربی» مورد بررسی قرار گرفته است. وحدت وجود در بخش چهارم کتاب تبیین شده و تمثیلات وجودی در غزلیات و رباعیات بیدل در بخش پنجم کتاب مورد تبیین و بررسی قرار گرفته است. در بخش‌های دیگر کتاب به ترتیب به موضوعاتی از قبیل 🍃وحدت ادیان✨، آفرینش، وجود خیالی، انسان، پارادوکس‌ها و اضداد و عشق پرداخته شده است. ❌به طور کلی در رابطه با ابن عربی حرف های ضد و نقیض زیادی وجود داشته است اما باید اصول و مبناء را حفظ کرد و‌بعد به خوانش آثار ایشان پرداخت آن وقت است که این ضد و‌نقیض ها رنگ می بازد و‌ حقیقت روشن می شود. به چند خط کتاب بپیوندید👇✨👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
چند خط از کتاب «صلح کل»: ✨«موضوعی که به شکل گسترده بر تمام آثار بیدل سایه افکنده، تفکر عرفانی است. هرچند دیوانش یکسره در تسلط عرفان نباشد.» ✨«بیدل یکی از بزرگ ترین شاعران سبک هندی است... نه تنها از مدح دیگران سرباز میزد، بلکه مدح کسی را در حق خود نمی پذیرفت...روزی سیر دیباچه گلستان می کرد، چون به این مصرع رسید: «بیدل از بی نشان چه گوید باز» شاد شد و لفظ بیدل را تخلص خود قرار داد.» ✨«تمام مخالفت هایی که با ابن عربی می شود ریشه در موضوع وحدت دارد که اگر درست فهمیده و دریافت گردد همه اشکالات برمی خیزد.» ✨«سخن از ابن عربی سخن از یک فرد نیست، سخن از یک تفکر، یک اندیشه ی جریان ساز است که گستردگی آن تا روزگار ما را هم گرفته ...» ✨«هستی تجلی اسماءالله است و اسماء متنوع اند. انبیا هم تجلی اسماء الهی اند. هرکدام از آن ها اسمی از اسماءالله یا جلوه ای از وجود مطلق را به شکل و طور خاص، عینیت می بخشند و یا مقید می سازند. این تفاوت جلوه ها، تفاوت در مراتب آن هاست نه در اصول. به عبارت دیگر تفاوت و اختلاف ظاهری نتیجه ی استعداد آن هاست. ابن عربی در کتاب فصوص الحکم تفاوت میان شیوه های ارشاد و احکام پیامبران الهی را بر همین اساس مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.» ✨«مبحث وحدت ادیان در اشعار بیدل یکی از مباحث عمده و قابل توجه است. او بااعتقاد به وحدت وجود همانند ابن عربی و دیگر عارفان تفاوت میان ادیان را در ظاهر می داند وگرنه همه در وجود و باطن یکی اند: موج های این محیط آخر گهر خواهد شدن🌷سبحه خوابیدست در پیچ و خم زنارها» ✨«ابن عربی وحدت وجود را در رساله الاحدیه چنین بیان می کند: «او هست و با او نه پس است و نه پیش، نه زیری نه زبری، نه دوری نه نزدیکی، نه وحدتی و نه تقسیمی، نه چونی و نه جایی و نه کیی، نه زمانی و نه آنی و نه عمری، نه بودی و نه مکانی و اکنون همان است که بوده، واحدی است بی وحدت و فردی است بی فردیت. از اسم و مستی ترکیب نشده، چه نام او «او» است و مسمای او «او». فسبحان من اظهر الاشیاء و عینهما» یعنی این خدای منزه است که در چهره صورت های خارجی ظهور کرده است، اصل و حقیقت این صور اوست.» ✨«ابن عربی می گوید خدا به هر چه بگوید باش! تجلی و ظهور می یابد، اعیان به این ترتیب از نفس رحمانی متجلی می شوند و این یعنی اسم الهی از باطن به ظاهر می آید. اسماء الهی در باطن وحدت محض دارند و چون ظاهر می شوند متکثر جلوه می کنند و این جلوه متکثر صنعت اعیان و مخلوقات است. عارف کامل در این کثرت اعیان، وحدت را مشاهده می کند و به معدوم بودن همه مظاهر اسم حقیقت وجودی تمامی اسماء را با خود دارد.» چند خط کتاب بخوانید👇👇🍃 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📕عبدالله 🖋سید علی بنی لوحی حاوی خاطراتی از همسر و هم رزمان و برش هایی از سخنان 💘شهید عبدالله میثمی است. سید علی بنی لوحی* کسی است که از ابتدای تأسیس لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) همراه فرماندهان شاخص این لشکر بوده و مدت ها مسئولیت ستاد لشکر را به عهده داشته است. برخی از روایت های کتاب، حاصل مشاهدات نویسنده بوده و کاملا اطمینان بخش می باشد.🌺 زیبایی کتاب زمانی جلوه گر می شود که بنی لوحی با ظرافت خاصی در صفحات فرد کتاب برش های جذابی از « منشور روحانیت» که فرمان راهبردی امام خمینی (ره) به مدارس علمیه و روحانیت می باشد، را آورده است؛ برخی از تکه های طلایی منشور روحانیت که در کتاب « عبدالله» آمده است: ✨«از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمی رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم خود اولین قربانی ها را بدهد و مهر ختام شهادت باشد.» ✨«علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول پرستان و خوانین نرفته اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده اند.» «چه عزتی بالاتر از این که روحانیت با کمی امکانات تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جاری ساخته است.» ✨«امروز عده ای با ژست تقدس مأبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند.» 🌺از ویژگی های دیگر این کتاب، ذکر زندگی نامه شهید در ابتدای کتاب است که خلأ مفهوم کلی از شهید قبل از ورود به فضای کتاب را برای خواننده حل می کند. چند خط کتاب را به دیگران معرفی کنید👇✨ http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0 
برش هایی از کتاب «عبدالله»: ✨ «به مهاباد رفته بودیم. کردستان شلوغ بود و هر لحظه انتظار حمله ای را داشتیم. بچه های سپاه ناچار بودند با ماشین هایی تردد کنند که روی سقفش تیربار نصب شده باشد. از جلوی خانه ای رد می شدیم. دری باز شد و زنی به طرف ما آمد. گفت: من با شما کار دارم. مخاطبش حاج آقا میثمی بود. بچه های مهاباد از نزدیک شدن آن زن جلوگیری کردند. زمانی بود که دشمن از هر وسیله ای، حتی زنان به ظاهر محجبه، برای ضربه زدن و از بین بردن شخصیت ها استفاده می کرد. حاج آقا میثمی تا دید از نزدیک شدن آن زن جلوگیری می کنند، با تبسم گفت: « کاری نداشته باشید، بگذارید نزدیک تر بیایید و حرفش را بزند» ...» ✨ «در یکی از روزهایی که جبهه دار خوین بودیم، اوایل سال شصت را می گویم، قبل از اینکه عملیات ثامن الائمه (علیه السلام) را انجام دهیم، آقا مصطفی ردانی پور گفت: بیا برویم سری به آقا عبدالله بزنیم. آن زمان آقا عبدالله میثمی در یاسوج بودند. یک وانت برداشتیم و راهی شدیم. آقا مصطفی با یک شور و شوق و حال و هوای عجیبی طی مسیر می کرد، درست مثل عاشقی که به دیدار معشوق می رود. در آن چند ساعتی که از اهواز به یاسوج می رفتیم، آقامصطفی که خود روحانی عارف و دل سوخته ای بود مرتب تعریف آقا عبدالله را می کرد. من قبل از آن آقاعبدالله را دیده و به منزل پدر ایشان که بسیار ساده و دارای نورانیت خاصی بود رفته بودم. اما حالا می رفتیم تا از برکت وجود نورانی او بهره بیشتری ببریم. » اینجا چند خط کتاب بخوانیم👇🍃✨ http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📘نگرشی دیگر به قرآن 🖋 مهدی نخاولی این کتاب مطالب، داستان ها و اطلاعات دینی را از آیت الله قاضی تا مایکل جکسون! از قصه هبوط آدم تا قصه‌هایی بسیار ساده که همگی دلالت بر مفاهیم قرآنی دارند، به تصویر می کشد. در این کتاب سعی شده قرآن به عنوان کتاب زندگی ساز برای انسان معرفی شود. عکس و مطالب از سایت و کانال : https://what.sapp.ir/nazrefarhangy/15895254017679017ekcrx-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D9%82%D8%B9%DB%8C @ketabresan به چند خط کتاب بپیوندید👇✨👇🌹 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
چند خط از بخش های مختلف کتاب: ✨«...در ارتباط با قرآن چه کرده ایم؟! عقل سلیم حکم می کند که در اوان بلوغ به عنوان یک مسلمان که می خواهد با قرآن انس بگیرد، در مورد روش صحیح قرائت قرآن پرس و جو کنیم و راه ارتباط صحیح با قرآن و دستورالعمل قرائت آن را به دست بیاوریم!!...» ✨«... یک روز به دکان سبزی فروشی🌿🥦 رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی به عکس معهود کاهوهای پلاسیده و آن هایی که دارای برگ های خشن و بزرگ هستند بر می دارد، من کاملا متوجه بودم؛ تا مرحوم قاضی کاهو ها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد و آن ها را در زیر عبا گرفت و روانه شد، من به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا سوالی دارم! شما به عکس همه، چرا این کاهوهای غیرمطلوب را سوا کردید؟! مرحوم قاضی فرمود: آقاجان ! این مرد فروشنده، شخصی بی بضاعت و فقیری است و من گاه گاهی به او مساعدت می کنم و نمیخواهم چیزی به او بلاعوض داده باشم تا اولا آبرو و عزت و شرف او از بین برود و ثانیا خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف شود و برای ما فرقی نمی دارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها...» ✨«...برای مثال به نمونه زیر توجه کنید که کتاب مقدس درباره آدم و خلقت او در سفر پیدایش چنین آورده است: «خداوند انسان را در باغ عدن گذاشت تا در آن کار کند و از آن نگهداری نماید و به او گفت از همه میوه های درختان باغ بخور، به جز میوه درخت شناخت نیک و بد، زیرا اگر از میوه بخوری مطمئن باش خواهی مرد... خداوند فرمود شایسته نیست آدم تنها بماند .باید برای او یار مناسبی به وجود آورم...آن گاه خداوند همه حیوانات و پرندگانی را که از خاک سرشته بود، نزد آدم آورد تا ببیند آدم چه نام هایی بر آن ها خواهد گذاشت! بدین ترتیب تمام حیوانات و پرندگان نام گذاری شدند، پس آدم تمام حیوانات و پرندگان را نام گذاری کرد، اما برای او یار مناسبی یافت نشد...! آن گاه خداوند آدم را به خواب عمیقی فرو برد...» چند خط کتاب بخوانیم👇🌹 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
🖋دیوان عطار نیشایوری 📕شیخ فریدالدین عطار نیشابوری فريدالدين ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري(قرن۶و ۷ نیشابور). از دوران كودكي او اطلاعي در دست نيست جز اينكه پدرش در شهر شادياخ به شغل عطاري كه همان دارو فروشي بود مشغول بوده و فريدالدين كار پدر را ادامه مي دهد و به شغل عطاري مشغول مي شود. او در اين هنگام نيز طبابت مي كرده تا زماني كه آن انقلاب روحي در وي به وجود آمد و در اين مورد داستان هاي مختلفي بيان شده كه معروفترين آن اين است كه: 🌺«روزي عطار در دكان خود مشغول به معامله بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد. درويش به او گفت: اي خواجه تو چگونه مي خواهي از دنيا بروي؟ عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا مي روي. درويش گفت: تو مانند من مي تواني بميري؟ عطار گفت: بله، درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه الله از دنيا برفت. عطار چون اين را ديد به شدت متغير شد و از دكان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد.»   او بعد از مشاهده حال درويش دست از كسب و كار كشيد و به توبه و رياضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت یک عارف بود. عطار سپس قسمتي از عمر خود را به رسم سالكان طريقت در سفر گذراند و از مكه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در اين سفرها بسياري از مشايخ و بزرگان زمان خود را زيارت كرد. به چند خط کتاب بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
🌺سخن عطار در بیان مقاصد عرفانی ساده و گيراست. اگر چه در ظاهر كلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحكام سخن استاداني همچون سنايي را ندارد ولي آن گفتار ساده كه از سوختگي دلي هم چون او باعث شده كه خواننده را مجذوب نمايد. تمثيل، حكايات مختلف يكي ديگر از جاذبه هاي آثار عطار است و او سرمشق عرفاي نامي بعد از خود، مولوي و جامي قرار گرفته ❌چنانكه مولوي گفته است: «عطار روح بود و سنايي دو چشم او🍃ما از پي سنايي و عطار آمديم» در مورد چگونگي مرگ او نيز گفته شده كه او در هنگام يورش مغولان به شهر نيشابور توسط يك سرباز مغول به شهادت رسيده كه شيخ بهاءالدين در كتاب معروف خود كشكول اين واقعه را چنين تعريف مي كند كه در زمان حمله مغولان، ضربت شمشيري توسط يكي از مغولان بر دوش شيخ خورد كه شيخ با همان ضربت از دنيا رفت و نقل كرده اند كه چون خون از زخمش جاري شد دانست كه مرگش نزديك است و با خون خود بر ديوار اين رباعي را نوشت: 💔در كوي تو رسم سرفرازي اين است مستان تو را كمينه بازي اين است 💔با اين همه رتبه هيچ نتوانم گفت شايد كه تو را بنده نوازي اين است... ✨ آثار عطار به دو دسته منظوم و منثور تقسيم مي شود. آثار منظوم او: 📕1- ديوان اشعار كه شامل غزليات و قصايد و رباعيات است. 2- مثنويات او عبارت است از: الهي نامه، اسرار نامه، مصيبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بي سر نامه،🕊منطق الطير، جواهر الذات، حيدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجايب. چند خط از کتاب دیوان عطار نیشابوری: ✨رباعی: «خواهی که به عقبی به بقایی برسی🍃باید که به دنیابه فنایی برسی  هر چند که راه بر سر آدمی است🍃 میرو، تو مترس، تا به جایی برسی» ✨غزل: « ای بـه عالـــــــــم کــــرده پیـــــدا راز پنهــــــان مرا من کیـــــم کز چــــون تویــــی بویی رسد جان مرا جــــان و دل پر درد دارم هـــم تـــــو در من می‌نگر چـــــون تـــــــو پیدا کـــــرده‌ای این راز پنهـــان مرا ز آرزوی روی تـــــــو در خــــون گــرفتم روی از آنک نیست جـــــز روی تــــو درمـــــان چشم گریان مرا گرچــــه از سرپای کــردم چــون قلم در راه عشق پــــا و ســـــــــر پیـــدا نیامــــد این بیـــــــابان مرا گـــــــر امیــــــــد وصـــل تو در پــی نباشد رهبرم تـــــــا ابـــــــد ره درکشــــــــد وادی هجـــران مرا چون تو می‌دانی که درمان من سرگشته چیست دردم از حــــــــد شــد چه می‌سازی تو درمان مرا جان عطـــــار از پریشانــــی است همچون زلف تو جمع کـــن بـــــــــر روی خـــــود جــان پریشان مرا» ------------------------------ حکایتی از «مصیبت نامه» عطار : ✨«در کنار دجله سلطان بایزید بود تنها فارغ از خیل مرید ناگه آوازی زعرش کبریا خورد بر گوشش که ای اهل ریا آنچه داری در میان کهنه دلق میل آن داری که بنمایم به خلق؟ تا خلایق قصد آزارت کنند سنگ باران بر سر دارت کنند؟ گفت یا رب میل آن داری تو هم شمه ای از رحمتت سازم رقم؟ تا که خلقانت پرستش کم کنند از نماز و روزه و حج رم کنند؟ پس ندا آمد ز وحی ذوالمنن نی ز ما ونی زتو رو دم مزن»✨ چند خط کتاب را به دیگرام معرفی کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
🌺🍃حقیقت محمدیه🍃🌺 *تفسیر حضرت امام خمینی (ره) از انسان کامل یا حقیقت محمدیه (صلی الله علیه و آله)* ‏حضرت امام در تعریف انسان کامل‏‎ ‎‏می نویسد: انسان کامل، کون جامع است و‏‎ ‎‏آیینۀ تمام نمای همه اسما و صفات الهیه‏‎. او همان حقیقتی است که‏ دربردارندۀ حقایق است، «و همان کتاب الهی است که همۀ کتابهای الهی‏‎در آن است».‎ حقیقتی که دایرۀ وجود با او تمام می شود و اوست اول و آخر، و‏‎ ‎‏ظاهر و باطن، و اوست کتاب کلی الهی، انسان به اعتبار تکثرّش فرقان‏‎ ‎‏است یعنی جدا کنندۀ حق و باطل است و به اعتبار وجود جمعی اش قرآن است. به تعبیر حضرت امام(ره) انسان کامل مَثَل اعلای اللّه تعالی است و‏‎ ‎‏بزرگترین آیه و نشانۀ اوست. اوست که به صورت حق آفریده شده خلق‏‎ ‎‏آدم علی صورته؛‏‎ خلیفه خدا بر خلق است و کلید باب معرفت خدای‏‎ ‎‏تعالی است. هر کس او را بشناسد، خدای را نیز شناخته است. او در هر‏‎ ‎‏صفتی از صفاتش و از هر تجلی ای از تجلیّاتش، نشانه ای از نشانه های اللّه‏‎ ‎‏است.‏ ‏ ❌بنابراین، همان گونه که در اسمای الهیه، اسم «اللّه » کاملترین اسماست،‏‎ ‎‏در مظاهر نیز انسان کامل، کاملترین مظاهر است، و در میان شرایع،‏‎ ‎‏شریعت او کاملتر است؛ و کمال شریعت او با ولایت است، و نسبت‏‎ ‎‏ترتیب او به دیگر شریعت ها مانند نسبت خود اوست به دیگر صاحبان‏‎ ‎‏شرایع، و مانند اسم جامع است و سایر اسما. پس شریعت او تحت دولت‏‎ ‎‏اسم اللّه است که حکومتش ابدی و ازلی است، و دیگر شرایع نیز مظاهر‏‎ ‎‏شریعت او هستند و شریعت او کمال دیگر شرایع است. از این روست که🌺‏ ‎‏پیامبر(صلی الله علیه آو آله)🌺 می فرماید: 🌧«من پیامبر بودم، در حالی که آدم هنوز در میان آب‏‎ ‎‏و گل بود».🌧‏‏‏   امام خمینی (ره) در تقریرات فلسفه خود كه بیشتر رنگ و بوی صدرایی دارد ضمن مطرح نمودن بحث «صادر اول» به بررسی موجودات پرداخته و پس از بررسی عرض و جواهر پنجگانه عقل را شایستة صادر اول بودن معرفی می‌كند. به این ترتیب امام «عَرَض» را به جهت تاخر رتبه نسبت به جوهر و تقدم شیء بر خود شایسته صادر اول بودن نمی‌داند. از طرف دیگر جواهری همچون هیولی، صورت، نفس و جسم نیز به دلیل محذورات عقلی نمی توانند صادر اول باشند؛ ایشان همچنین برای اثبات صادر اول بودن عقل به دلایل نقلی نیز اشاره می‌كند. بر این اساس حضرت امام می‌فرماید: «پس صادر اول باید یك موجود صرف الفعلیه و بسیط الهویه باشد و انتخاب نام آن هم به اختیار شماست آن را 👌نور یا 👌روحانیت محمدیه (صلی الله علیه و آله) یا 👌عقل اول یا 👌قلم و یا 👌هر چه دلت می‌خواهد☺️، نامگذاری كن. اما دلیل نقلی بر اینكه صادر اول عقل است مانند قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) كه: 👌«اول ما خلق الله العقل». حضرت امام در كتاب شریف «شرح حدیث جنود عقل و جهل» پس از اشاره به خلقت عقل توسط خداوند، بر اساس تفاوت عالم خلق و امر، فیض منبسط را همان عالم امر می‌داند و در نتیجه بین عقل و فیض منبسط تفكیك قائل می‌شود. در ادامه، عقل را اولین مخلوق و تعین اول فیض منبسط الهی می‌نامد و بر این اساس به خصوصیت دیگر عقل اشاره می‌كند و می‌افزاید: به حسب این تحقیق، وصف دیگری كه حق تعالی عقل را به آن توصیف فرموده ظاهر می‌شود. وآن اینكه: 👌این حقیقت را از نور خود خلق فرموده (یعنی از فیض منبسط و نور اشراقی خود) زیرا متعین ظهور مطلق ومتقوم به آن است. ایشان آفرینش عقل توسط نور منبسط و اضافة اشراقیه را یكی از ویژگیهای عقل می‌داند و معتقد است با آنكه همة ماسوی الله ظهور فیض منبسط و تجلی فیض اشراقی است، اختصاص عقل اول یا دیگر عقول به وجود منبسط برای افاده این مطلب باشد كه عالم عقلی جلوه تام و اولین تجلی این فیض است و سایر موجودات به واسطة عقل خلق شده اند.  نكتة مهم دیگر در اندیشه حضرت امام نگاهی است كه ایشان به رابطة عقل و مشیت دارد. توضیح آنكه مشیت در اندیشة امام خمینی (ره) بر اساس روایتی از معصوم(علیه السلام) واسطة خلقت ماسوی الله است، این در حالی است كه بر اساس روایتهای دیگر همین نقش را عقل نیز ایفا می‌كند. حضرت امام (ره) با توجه به همین نكته در توجیه اشكال مذكور معتقد است ✨🌹عقل به تعبیری همان مقام مشیت است، زیرا ظهور آن و مقام اجمال عوالم است. مرحوم آشتیانی در مقدمه خود بر مصباح الهدایة امام، 🍃عین ثابت حضرت ختمی مرتبت🍃را برتر از عقل اول می‌داند و بر این باور است كه حقیقت محمدیه(ص) مظهر جمیع اسماء الهی است. ✨🌹البته حضرت امام ( ره ) عقل اول و حقیقت محمدیه را یكی می‌داند و معتقد است اختلاف آنها مفهومی است. اگر بخواهیم به طور كلی نظر امام(ره) را در مورد عقل اول بدانیم می‌توان گفت ایشان عقل اول و مشیت را از نظر مصداق یك حقیقت می‌داند اما از جهت مفهومی و اعتباری آنها را متغایر معرفی می‌كند. مطالعه بیشتر اصطلاح حقیقت محمدیه، در سایت ویکی فقه👇 http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA_%D9%85%D8%AD
📘نشآت خمر ازلی در جلوات حقیقت محمدی از شرح بسنوی بر تائیه ابن عربی 🖋عبدالله بن محمد بُسنوی 📝مترجم: محمد خواجوی عبدالله بن محمد بُسنوی عارف و شارح ۱۰۵۴ق. در بوسنی به دنیا آمد. وی به سبب شرح فصوص الحکم ابن عربی مشهور به شارح فصوص است. شیخ محی الدین ابن عربی ره، قصیده‌ای را به نظم درآورده که مشتمل بر هدف و غرض الهی از تجلی جمعی احدی ذاتی، و ظهور و تجلی از این مظهر کلی محمدی می‌باشد، که در آن مراتب وجود و مواطن امرِ شهود، از تعین اول تا مظهر محمدی اکمل را بیان داشته و بسنوی بر این قصیده شرحی نوشته است. ❤️این کتاب ترجمه شرح بسنوی بر شعر ابن عربی می باشد که توسط محمد خواجوی ترجمه شده است. ✨«🍃(یکی از ابیات قصیده ابن عربی:)و من یتولی ربنا فهو غالب🌺و حزب الذی یلقاه حزب الهزیمة 🍃(ترجمه شعر:)هر کس را که پروردگارمان یاری کند، او غالب و پیروز است و با گروهی که برخورد کند‌، گروهِ هزیمت و شکست اند...» 🍃(شرح بسنوی بر شعر:)هر کس که پروردگار و مولایمان را دوست داردو بر پیروزی بر دشمنش که نفس و شیطان است از او یاری جوید، بر دشمنش چیره خواهد شد؛ زیرا هر کس برای خدا باشد، خدا هم برای اوست و یا: هر کس را که پروردگارمان یاری کند، پیروز است و گروه دشمن که در کار زار با او برخورد کنند، گروه شکست خورده است و آن، گروه نفس و حزب شیطان می باشد.» چند خط کتاب بخوانید👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
چند خط دیگر از کتاب📘: ✨«شیخ در کتاب تنبیهات علی علو «الحقیقة المحمدیه العلیة» می گوید: «بدان! حقیقت محمدیه عقل اول و «قلم» که خداوند بدان همگی خلایق را می داند و «حق» که آسمان ها و زمین بدان برپا و قائم است، نامیده می شود و بهترین نام ها برای حقیقت محمدیه «با» است. از حیث ظهور اشیاء بدان-چون حق تعالی واحد است، و از او جز واحد صادر نمی شود، لذا «با» نخستین چیزی است که از حق تعالی صادر گشت و آن در واقع الف است که از جهت ذاتش وحدانی و یکتاست و همواره جهت مرتبه اش «با» است چون در مرتبه دوم از وجود ظاهر گشته است، لذا «با» نامیده🍃 شد تا از حق تعالی امتیاز یابد و نام «الف» بر او تعالی بماند. بنابراین «با» از جهت مرتبه ۲ است...» » ✨« پس خداوند به نور خودش به آن هباء تجلی کرد، صاحبان افکار آن را هیولای کُل نامند که عالم تمامیتش در آن از جهت حق و صلاحیت می باشد. لذا هر موجودی در آن هباء بر حسب قوه و استعدادش از آن عالم می پذیرد. آن گونه که زوایای خانه نور چراغ را می پذیرد و بر مقدار نزدیک بودنش بدان نور، تابش و قبولش اشتداد و قوت می یابد. در آن هباء -نزدیک ترین موجود از جهت قبول-جز حقیقت محمد صلی الله علیه و آله که به تمام عقل نامیده می شود نبود، بنابراین او سید و سرور عالم -بدون استثناء- و نخستین ظاهر و هویدای در وجود می باشد، پس وجودش از آن نور الهی و از هباء و از حقیقت کل می باشد. عین شریفش از هباء پدید آمد و عین عالم ازتجلی او و از نزدیک ترین فرد به او علی بن ابی طالب رضی الله عنه امام عالم و سر تمام انبیاء بود...» ✨«شیخ رضی الله عنه(ابن عربی) در باب ششم از کتاب فتوحات در معرفت و شناخت آغاز خلق روحانی و اینکه نخستین موجود در آن خلق چه موجودی بوده؟ و از چه چیز پدید آمده؟ و در چه چیز پدید آمده؟ و بر چه مثالی پدید آمده؟ و غایتش از این آمدن چیست؟ و غیر این ها گوید: «آغاز خلقت 🍃هباء(ماده ای است که خداوند صورت عالم را در آن گشود)🍃 بود و نخستین موجودی که در آن پدید آمد در حقیقت محمدیه رحمانیه بود و به سبب لامکانی بودنش هیچ مکانی آن را محدود و فرا نمی گیرد! - از چه چیز پدید آمده است؟ از حقیقتی معلوم پدید آمده است که نه متعف به وجودی برمی گردد و نه به عدم! -و در چه چیز پدید آمده است؟ در هباء پدید آمده است! - و در چه مثالی پدید آمده است؟ بر مثال صورت معلوم-در نفس حق! -برای چه پدید آمده است؟ برای اظهار و آشکار نمودن حقایق الهی پدید آمده است. -غایتش چیست؟ غایتش رهایی از آمیزش و اختلاط است تا هر عالمی بهره و نصیب خود را از آفریدگارش -بدون هیچ امتزاج و آمیختگی- بداند، بنابراین غایت او اظهار و آشکار نمودن حقایقش است.» ✨«بدان مرتبه ی انسان کامل که از او کامل تری نیست-از عالم- مرتبه نفس ناطقه است به انسان، او سرورمان محمد صلی الله علیه و سلم است که غایت مطلوب از عالم می باشد و مرتبه ی کمال تنازلی از مرتبه ی او، به منزله قوای روحانی است از انسان که انبیاء علیهم السلام می باشند و مرتبه آنکه از مرتبه ی آنان پایین تر است یعنی اولیاء و صالحان از بندگان به منزله قوای حسی از انسان است در شکل. ✨« به فرموده ی الهی بنگر که : الم، ذالک الکتاب لاریب فیه، الف اشاره به ذات احدیت است از حیث این که نخستین شیء است و لام اشاره به وجود منبسط بر اعیان وجودی است، ، و میم اشاره به کون جامع است که انسان کامل می باشد بنابراین حق تعالی و عالم و انسان کامل ، کتابی است که در آن شکی نیست» ✨«بدان رب الارباب، حق تعالی است به اعتبار اسم اعظم و تعیّن اول. او منشأ تمام اسما و غایت الغایات و متوجه الرغبات و حاوی تمام مطالب و مطلوبات است، خداوند به رسولش (صلی الله علیه و آله) بدان اشاره کرده و فرمود: « و الی ربک المنتهی ...سرانجام سوی پروردگار تو است» ۴۲سوره مبارکه نجم. چون او صلی الله علیه و سلم مظهر تعیّن اول است- پس ربوبیت مختص او همین ربوبیت عظماست...» چند خط کتاب را به دوستانتان معرفی کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
💌پستچی 🖋چیستا یثربی این کتاب داستانی ساده و شاعرانه دارد و با لحنی صمیمی و عامه پسند نوشته شده است. 💌پستچی📬علی رغم ضعف در شخصیت پردازی و در رعایت اصول و قواعد داستان نویسی مدرن، با استقبال زیادی رو به رو شد. چون ماجرای عشق دختر جوان را به یک رزمنده(علی) که قبلا پستچی محلشان بوده، روایت می کند. دلیل دوم استقبال مردم از این اثر این بود که چیستا یثربی در مصاحبه ها و فضای مجازی مدعی شد که داستان زندگیِ خودش را نوشته است. 💌راوی داستان دختری عاشق است که جنگ و علاقه معشوقش به جبهه و جهاد را مانع رسیدن آن دو به هم معرفی کرده است.❌هر چند که در واقعیت مصاحبه هایی از یثربی وجود دارد که می گوید علت این جدایی اختلاف سلیقه هایی بین او و علی است. ❌نکته ای که در داستان به آن پرداخته نشده، این است که زندگی های عاشقانه و جاودانی از رزمنده ها و همسرانشان هست که این مطلب را برای ما روشن می کند که اگر در پشت جنگ یا دفاع، اهداف متعالی وجود داشته باشد، نه عشق را سرکوب، بلکه آن را جاودانه می کند. پس زندگی عاشقانه با جنگ و دوری و حتی مرگ مادی منافات ندارد و این از نظر نویسنده به دور مانده. ❌درباره عدم تشکیل زندگی مشترک چیستا و علی هم باید گفت در مصاحبه های نویسنده معلوم می شود علت «جنگ و جهاد» نبوده و دلایل زیادی به جز جنگ وجود دارد که در کتاب به آن تاکید زیادی نشده و از این جهت یثربی وجوه مهمی از این جدایی را پنهان داشته است. 💌می توانید نقدی درباره این داستان در آدرس: http://garegin.blogfa.com/post/4033 بخوانید به چند خط کتاب بپیوندید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0ه
📕چند خط از رمان پستچی:👇 ✨«آن موقع در بوسنی هنوز جنگی نبود. برایم مهم نبود بوسنی کجای این نقشه ی دنیاست، هر جا که بود، قرار بود علی را از من بگیرد و شاید علی تنها غنیمتی بود که من از این دنیا با خودم برداشته بودم. حالا جنگ من با مادر علی یا مادر افسرده ی خودم نبود، جنگ من با سرنوشت و پوتین های خبرنگاری ام نبود، جنگ من حتی با همکارانم نبود...»🍃 ✨« -...وقتی رفتم جبهه اون جا خیلی احساس تنهایی می کردم. خیلی خوب نمی توانستم با بقیه ارتباط برقرار کنم. من همیشه بچه ی مادرم بودم، پسر خونه، کمک خرج مادر... اونجا مردای واقعی را دیدم. چیزی که کم دیده بودم، چون پدرم رو تو سن پایین از دست داده بودم، هیچ وقت مرد درست حسابی بالای سرم نبود. فقط یه رفیق پیدا کردم، اسمش محسن بود، جز محسن هیچ کس منو به خاطر قیافه ام جدی نمی گرفت، همه می گفتن موهاتو رنگ کردی!🤦‍♂... اما محسن هرجا می رفتم باهام بود. راه و چاه رو نشونم می داد. بهم می گفت چی کار کنم، چی کار نکنم! کجا یا چه طور کفش هایم را واکس بزنم یا این که چه جوری خشاب اسلحه را پر کنم. محسن بچه بالای شهر بود، ولی همه چیز رو می دونست...محسن همیشه به من می گفت چون پسر بزرگه هستم، پدرم تمام آرزوهاش رو روی من سرمایه گذاری کرد، دلش می خواست زن بگیرم و براش نوه بیارم، حتی دختر رو هم انتخاب کرده بود.» گفتم: «دیدیش؟» گفت:« عکسش رو دیدم. دختر ساده و معصومی بود. ولی باید خودش رو ببینم بعد تصمیم بگیرم. به پدرم گفتم می رم جنگ و برمی گردم سربازی رو که تموم کردم، راجع به عروسی حرف می زنیم... » توی ماشین بودیم، داشتیم تدارکات می آوردیم یه دفعه یه چیزی زیر چرخ ماشین ترکید. ماشین چپ کرد. آتیش گرفته بود، من پام گیر کرده بود. از چند جا شکست تا خودمو آزاد کردم. اما وضع محسن خوب نبود. فرمون تو شکمش رفته بود. خونریزی داشت. گفت: «اگه رفیق منی برو! جای منم عاشقی کن. جای هر دوتامون زنده باش!. برو» میان اشک و دود، محسن و ماشین به آسمون رفتن. جلو چشم من! چشم من!» سکوت کرد. گفتم:« پات؟» گفت: « دو بار عمل کردم. می گن خوب می شه ولی خب، یه چیزی سر جاش نیست. من دیگه اون آدم قبلی نمی شم...»🍃 ✨«ناگهان حسی به من گفت که بعضی چیزها را نمی‌توان به تقدیر و سرنوشت سپرد. باید به خاطرش جنگید! یک حس آنی بود. ولى يقين داشتم که با دعا و صبر، هیچ چیز خود به خود حل نمی‌شود! مادر علی، دخترخواهرش را به من ترجیح می‌داد. مادر من، حال خوبی نداشت و پدرم، هنوز موضوع را باور نکرده بود و فکر می‌کرد این ها خیال پردازی های دختر شاعرمسلکش است! اگر می‌دانست جدی است، واویلا! می‌شناختمش!...»🍃 چند خط کتاب بخوانیم👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📙دهکده خاک بر سر 🖋فائزه غفارحدادی این کتاب روزنوشت های فائضه غفار حدادی از زندگی در لوزان سوئیس است. دوره ای که او با یک فرزند ۴ ساله و جنینی راهی کشوری غریب می شود که زبان آن را هم نمی داند. به همین خاطر او در توصیف کتاب خود نوشته «روایت هایی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان». 🍃شاید اگر بخواهید در لوزان سوئیس زندگی کنید «دهکده خاک بر سر» به درد شما بخورد. 🍃 لحن طنز مهم ترین نکته ای است که در روایت «دهکده خاک بر سر» توجه برانگیز است. طنز این کتاب به قدری در همه جای آن دیده می‌شود که حتی قسمت‌هایی که خواننده انتظار شوخی و لبخندی ندارد باز هم با طنز با بیانی صمیمی روبه‌رو می‌شود. کانال چند خط کتاب💚👇🍃💚 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
چند خط از کتاب 🍃دهکده خاک بر سر🍃: 💚...بیمه ای به نفع والدین بچه های دست و پا چلفتی: یک نوع بیمه جدید اجباری هم امروز گریبانمان را گرفت که برای ما خنده دار است. به سختی ترجمه اش کرده ام: «بیمه مسئولیت اجتماعی والدین». باید پولی به بیمه بدهیم که اگر خدای ناکرده علیرضا توی فروشگاه و یا مکان های عمومی خسارتی به جایی زد، مثلا چیزی را انداخت و یا شیشه ای را شکست، بیمه خسارتش را پرداخت کند! 💚برخلاف تیم هسته ای، خیلی زود به نتیجه مشترک رسیدیم. ما توی ایران هم اهل تلویزیون دیدن نبودیم، چه رسد به اینجا که نه زبانشان را می فهمیم و نه از تماشای فرهنگشان لذت می بریم. اما این جا همه چیز پولی است حتی تصمیم برای نداشتن تلویزیون هم هزینه دارد... 💚...آن طوری که نوشته بود، این منطقه از زمان های دور تا اواسط قرن هجدهم دهکده کوچکی با کلبه های چوبی بوده که در گودی یک دره قرار داشته و رود کوچکی به همین نام هم از میان آن جریان داشته است. از آن جایی که شغل اکثر ساکنینش دباغی و چرم دوزی بوده و این حرفه بوی بدی داشته با سوسول شدن تدریج مردم ساکنین جدیدتر ترجیح داده اندکه به دهکده قدیمی لوزان که بالای همان دره بوده نقل مکان کنند و این منطقه به تدریج خالی از سکنه می شود. کم کم حتی دباغ ها هم دهکده را ترک می کنند...من بیشتر از تماشای این پوسته رنگارنگ و مدرن، دلم می خواهد برم کنار رود فلون و دستم را به خیسی و سردی آن بزنم و بو بکشم . شاید هنوز هم آن جا بوی دباغی بیاید. بوی دهکده ای که نتوانسته اهالی اش را نگه دارد و خاک بر سرش شده است. چند خط کتاب🍃 👇🍃 http://eitaa.com/joinchat/4032036877Cc794fedda0
📣😃 سلام ✅ به امید خدا، قراره از ۳۱ شهریور، با آغاز *هفته دفاع مقدس* ، کانال *گُوشهٔ مُعَیَّن چَشْم* کار خودش رو آغاز کنه. ✳️ در این کانال قصد داریم به خواست و مدد الهی، رمان انقلاب را با نام *گُوشهٔ مُعَیَّن چَشْم* ، نوشته عاطفه عبدی‌خان، با شما به اشتراک بگذاریم. ❤️ اگر دوست داشتید، خوشحال می‌شیم پذیرای حضورتون باشیم.❤️ 🌸 کانال در پیام رسان بله از هم‌اکنون آماده پذیرایی از حضور شماست.🌸 https://ble.ir/gusheye_moayyane_chashm