eitaa logo
📚شهر کتاب نهال (کودک و نوجوان)📚
1.6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
197 ویدیو
16 فایل
بسم الله... در راستای ترویج تفکر بین نوردیده هامون کتاب معرفی میکنیم. سبد خرید داریم. بانو هستم. آیدی جهت مشاوره و ثبت سفارش: @bookstore1401 لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/96403736Cbe6c9e7483 ارسال به سراسر کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
من داستان کتاب را خیلی دوست داشتم مخصوصا که حجاب را از دید یک کودک مسلمان روایت می‌کند. این کتاب به‌زیبایی و با عشق و افتخار نوشته شده. برایم عجیب بود که پسرم هم خیلی از این کتاب، مخصوصا داستان عشق و علاقه خانوادگیش را خیلی دوست داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 بعد از مدت‌ها فرصت شد، بگذارم😇 ممنون از عکس‌های ارسالی🌿 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز ۱۸ ذی‌الحجه است. شیطان وقایع صدر اسلام را برای دیوبچه‌ای به نام والفور که بسیار بازیگوش اما زیرک است، تعریف می‌کند.
ماجرای نبرد حضرت علی (ع) با پهلوان بزرگ اما مشرک عرب یعنی عمربن‌عبدود نخستین داستانی است که او تعریف می‌کند.
رمان گام‌به‌گام جلو می‌‎آید و وقایع مهم صدر اسلام نظیر علنی‌شدن دعوت پیامبر و ایمان‌آوردن حضرت علی و هجرت پیامبر و لیله‌المبیت (شبی که امام علی (ع) در بستر پیامبر خوابید تا پیامبر به مدینه هجرت کند) را از زبان شیطان ذکر می‌کند.
در این میان شیطان از تلاش‌هایش برای تقویت جبهۀ کفار می‌گوید و این که خطر، بسیار نزدیک است.
حالا در ۱۸ام ذی‌الحجه، او برای والفور یک مأموریت ویژه دارد. آیا والفور می‌تواند از پسِ این مأموریت برآید؟
🌻 والفور دسیسه‌گری از هلاس 🔺 در این کتاب سعی شده تا وقایع صدر اسلام و فضیلت‌ها و رشادت‌های امام علی (ع) به مخاطب نوجوان معرفی شود. در این کتاب وقایع از زبان ابلیس و به‌منظور آگاه کردن بچه‌جنی به اسم والفور از مسائل صدر اسلام بیان شده است. ابلیس قصد دارد تا با بهره‌بردن از توانایی‌های والفور، تمام توان خود را برای جلوگیری از اتفاقی بزرگ که همان واقعۀ غدیر است بگذارد. 📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 نویسنده: سعید تشکری نشر: مهرستان تعداد صفحه: ۱۲۸ صفحه رده سنی: ۱۰ سال به بالا قیمت پشت جلد: ۹۵ هزار تومان قیمت فروش ما: ۹۱ هزار تومان آیدی ثبت سفارش: @bookstore1401 🌱 از کانال ما دیدن کنید: https://eitaa.com/joinchat/96403736Cbe6c9e7483
.🔺 حالا هر دو به طرف کعبه می رفتند؛ابلیس و والفور.والفور با دیدن خانه ی خدا لرزه بر اندامش افتاد. _اینجا کجاست ابلیس؟ می ترسم از این محل. چه بزرگ است! چه عظمتی دارد! ابلیس لبخندی زد و گفت: « نگران نباش. داخل خانه ی خدا نه من را راه می دهند و نه تو را. می خواهیم به قسمت دیگری برویم که اهمیت بسیار زیادی دارد و تصمیم های سرنوشت سازی در آن گرفته شده است.» والفور قدم آهسته کرد و کمی از ابلیس عقب ماند. ابلیس سرش را برگرداند تا ببیند همراهش کجاست.هنگامی که دید والفور نمی خواهد پیش بیاید، گفت: «با تو هستم! چرا این قدر آرام راه می آیی؟! به تو اطمینان دادم که جایی که می رویم، هیچ خطری برایمان ندارد و همه به آنجا رفت و آمد دارند.» والفور به پرده ی خانه ی خدا خیره شد و گفت: «عظمت این محل می تواند هر دوی ما را زودتر به آتش جهنم برساند؛ اما به تو اطمینان می کنم و می آیم.امیدوارم پشیمان نشوم.» به پشت کعبه رفتند. دارالندوه، محلی که در آن، جلسات سران مکه برگزار می شد.ابلیس گفت: «می خواهم از نزدیک،محلی را ببینی که باعث شد هجرت محمد به یثرب آغاز شود و اگر در آن روز پیشنهاد و نقشه ام به ثمر می رسید، هرگز اسلام در جایگاهی که اکنون هست، نمی بود.» 🍕برشی از