چالش های نویسندگی رو اگه جمع بندی کنم تقریبا یه همچین چیزی میشه(نوشتن چند خطِ آخر داستان، چند خط از زبان خود شخص یا هر شکل دیگه ای که دوست دارین) :
(این لیست آپدیت میشه)
از زبان شروری که هرگز نمیخواست شرور بشه
از زبان شخصیتی که میتونه درد و رنج و احساسات دیگران رو احساس کنه
از زبان عاشق و معشوقی که آخر داستان دیگه عاشق نیستن
از زبان کاراکتری که عاشق خواننده ی کتاب میشه
از زبان شروری که آخر داستان برای نجات قهرمان داستان خودشو فدا میکنه
داری کتابی مینویسی که جمله ی اول و آخرش یکیه، اون جمله چیه؟
بگو چشماش قشنگه بدون اینکه بگی چشماش قشنگه
بگو رفت و هرگز برنگشت بدون اینکه بگی رفت و هرگز برنگشت
از زبان کسی که به عشق/دوستش قول میده نجاتش بده ولی نمیتونه و شکست میخوره
بگو دوست داشتنی ترین و زیباترین کسی هستی که تا حالا دیدم بدون اینکه این جمله رو بگی
اگه بخوای شخصیت مورد علاقه ت رو به غیر انسان تشبیه و توصیفش کنی، به چی تشبیهش میکنی و از چه کلماتی استفاده میکنی؟
بگو زمان زیادی گذشته بدون اینکه بگی زمان زیادی گذشته
تو یه جمله عمق احساسات عاشق به معشوق رو بیان کن
از زبان یه شرور با یه قهرمان صحبت کن. درباره ی تجربیات اون شرور و چی شد که تبدیل به این انسان شد.
جنگ های ذهنی شرور رو یا از زبان شروری بنویس که قهرمان داستان رو به دام می ندازه ولی آزادش میکنه که بره (این اتفاق میتونه بدون اینکه اون قهرمان متوجه بشه باشه و اگه طرفدار تراژدی هستین، میتونین از زبان شرور/قهرمان بنویسین وقتی قهرمان داستان شرور رو میکُشه!)
چرا شرور ها رو بیشتر از قهرمان ها دوست دارن؟
چون قهرمان تو رو فدای یه شهر میکنه، ولی شرور یه شهر رو برات نابود میکنه.
My library 📚 | 🌕 کافه کتاب
چالش نویسندگی بعدی، درباره ی عاشق و معشوقی که آخر داستان دیگه عاشق هم نیستن: خواستم، واقعا خواستم. ب
شخصیتی که احساسات و درد و رنج دیگران رو حس میکرد
من پیش از مرگ بار ها زندگی کرده ام. رنج کشیدم، عاشق شدم، درد را با تک تک ذره های وجودم حس کردم، امیدوارم شدم، ناامید شدم. اما این ها احساساتی دسته دومند. من هرگز واقعا عاشق نشدم، هرگز دل شکسته نشدم، هرگز همگام نشدم و درک نکردم. من میخواهم، میخواهم یک انسان معمولی باشم. با درد های معمولی و رنج های زمینی. و این پایان من است. پایانی که خود، شروعی دیگر است.
شاید تنها راه نادیده گرفتن احساسات دیگران، شرارت بود...
نمیدانم
نمیدانم میخواهم چه شوم. شرور باشم یا قهرمان؟ برای خود زندگی کنم یا دیگران؟
#کتابخون
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه بخش از شاهنامه رو به صورت موزیکال گوش بدین✨
خوب_های_بد_بدهای_خوب_جلد_اول_@ocbooks.pdf
حجم:
44.8M
جلد اول یه کتاب فانتزی هیجان انگیز و خفن
من کلا زیاد فانتزی نمیخوندم اما از موضوع کتاب خوشم اومد و شروعش کردم
وقتی شروع میکنی نمیتونی ولش کنی
جلد های کتاب به هم مرتبطن و به نظرم ارزش خوندن دارن، البته اگه حوصله ی خوندن دارین
داستان از گاوالدان شروع میشه و دختر مهربون وزیبایی به اسم سوفی و دوستش آگاتا که همه اونوجادوگر میدونستن
هر۴سال یک بار، در یازدهمین روز از یازدهمین ماه سال، مدیر مدرسه ی خیر و شر بچه هایی رو از گاوالدان میدزدید و به مدرسه ی خیر و شر میبرد که قصه ی خودشونو داشته باشن. سیندرلا،جک ولوبیای سحر آمیز،راپونزل،سفیدبرفی و... . کی فکرشو میکرد همه ی اونا تو همین مدرسه ها بودن؟
میگذره و میگذره که سوفی و آگاتا دزدیده میشن و در لحظه ی موعود... سوفی ناگهانی وارد مدرسه بد ها و آگاتا وارد مدرسه خوب ها میشه!
سوفی، عصبانی و گریان میخواد مدرسه ش رو عوض کنه و آگاتا میخوادبه خونه برگرده و هر دو مطمئن هستن جایی که بهش تعلق دارن قرار ندارن!
اما معاونان مدرسه یه موضوع رو روشن میکنن، محکم و ثابت:تو مدرسه ی خیر و شر هیچ اشتباهی وجود نداره!
و حالا... داستان نویس داستانِ سوفی و آگاتا رو شروع کرده. یعنی اونها باید تو مدرسه شون و در نقش یه شرور و یه قهرمان بازی کنن چون کتاب قصه شون شروع شده. مگه اینکه ثابت بشه به چیزی اشتباهه. اینکه سوفی شرور نیست!
سوفی چطوری میتونه اینو ثابت کنه؟ چه چیزیه که خوب ها دارن و شرور ها هرگز نمیتونن داشته باشن؟چرا مدیر مدرسه فقط از گاوالدان بچه ها رو میدزده؟
کتابی که خط به خط و تک تک دیالوگ هاش مهمن و در آینده روشن میشن، یه فانتزی جذاب!
دارای پایان باز
#کتاب_گرافی
خوب_های_بد_بدهای_خوب_جلد_دوم_@ocbooks.pdf
حجم:
40M
حاوی اسپویل از جلد اول:
جلد دوم از گاوالدان شروع میشه، وقتی سوفی و آگاتا به خونه برگشتن و همه چیز به خوبی و خوشی تموم شده اما..
آگاتا یه آرزو میکنه.یادتون نره که آرزو ها قدرت زیادی دارن. همین آرزو باعث باز شدن دری به مدرسه ی خیر و شر میشه و باعث میشه آگاتاوسوفی مجبور به بازگشت به مدرسه بشن. و اونجا...با چی روبرو میشن؟
بله،مدرسه ی خیر و شر کاملا فرق کرده.شاهزادههاوشرورها همه در مدرسه شر و شاهدخت ها و ساحره ها تو مدرسه خیر با شادی در کنار هم زندگی میکنن. دلیلش چی میتونه باشه؟
مدیرجدیدمدرسه
دراینجا نمیتونم چیز زیادی رو معرفی کنم چون تک تک بخش های کتاب مهمه و داستان ذره ذره شکل میگیره. اما در همین حد بدونین: قراره یه مسابقه بین پسر ها(شرور ها) و دختر ها(خوب ها) برگزار بشه و بازنده بهای سنگینی میپردازه
به شخصه از جلد ۱ بیشتر دوستش داشتم، شاید هم دلیلش اینه که خیلی واسه جلد دوم ذوق داشتم و در کل میتونم بگم چندین بار خوندمش و هردفعه لذت بردم. اگه بتونین با کتاب ارتباط بگیرین خوندنش براتون قراره خوشایند باشه.
جمله های مهم دیگه ای هم تو این کتاب وجود دارن و در آخر؟ پلات توئیست پشت پلات توئیست.
همین که به کتاب فکر میکنم ذوق میکنم، و وقتی فکر میکنم افرادی هنوز این بخش ها رو نخوندن و قراره سورپرایز بشن. البته اقرار میکنم که یه بخش هایی از جملات کتاب که واقعا هم مهمن، گاهی براتون گنگ به نظر میان که با چندین بار خوندن بالاخره متوجه میشین چی به چیه چون اکثر جمله ها بر اساس قوانین کتاب و مدرسهخیروشر تنظیم شدن! نگران نباشین که تا پایان مجموعه همه ی سوالاتون برطرف میشن!
دارای پایان باز
#کتاب_گرافی
خوبهای_بد،_بدهای_خوب_جلد_سوم.pdf
حجم:
56.8M
حاوی اسپویل از جلد های قبلی:
یه شرور همیشه شرور باقی میمونه
یه شرور همیشه تنهاست
وقتی این دو قاعده رو فراموش کنی، باعث میشه اتفاقات وحشتناکی برات بیفته
مثل رافال، مدیر مدرسه که فراموش کرد شرور ها همیشه تنهان. و دنبال شروری میگشت که مثل خودش، قلبی سرشار از انتقام و تشنه به خون داشته باشه. و گمون میکنه اون دختر رو پیدا کرده: سوفی!
سوفی که در پایان جلد دوم، شرِ به تمام معنا رو به عنوان تا همیشه انتخاب کرده، حالا باید تصمیم بگیره میخواد در کنار اون باشه یا نه؟
در این بین، آگاتا و تدروس تو گاوالدان، پیش کالیس، مادر آگاتا زندگی میکنن اما جاشون لو میره و مجبورن فرار کنن!
اتفاقات زیادی میفته که شدت دوستی بین آگاتا و سوفی و عشق آگاتا و تدروس محک میخوره و البته سوفی در پیدا کردن عشق حقیقیش مصمم تر میشه!
پرنسس ها و شاهزاده ها و جادوگر ها و شرور ها در کنار هم، به دنبال شکست مدیر مدرسه هستن اما رافال؟ رافال داره شرور های قدیمی رو زنده میکنه و ازشون در جنگ مقابل خیر استفاده میکنه!
وقتی نور خورشید از بین بره، اتفاقات بدی قراره اتفاق بیفتن!
و در جنگ بین خیر و شر... دوست قدیمی آگاتا پیداش میشه: پروفسور آگوست سیدر که با گفتن داستان سوفی و آگاتا و قبل اون، حقیقت هایی رو افشا میکنه که حقیقتا مغزتونو منفجر میکنه پلات توئیست ها فوق العاده ن!
البته یه سری حقایق جمله های قبلیِ کتاب هم تو این جلد متوجه میشیم و پایان این کتاب بر خلاف دو جلد قبلی بسته میشه!
#کتاب_گرافی
خوبهای_بد،_بدهای_خوب_جلد_چهارم.pdf
حجم:
46.4M
حاوی اسپویل از جلد های قبلی:
جلد چهارم با یه حقیقت غم انگیز شروع میشه: تدروس توانایی بیرون آوردن اکسکالیبور از سنگ رو نداره. پس چجوری میتونه به عنوان جانشین شاه آرتور تاج گذاری کنه؟
مردم اعتمادشونو به تدروس از دست دادن و تدروس باید کاری کنه که مردمدوباره اعتمادشونو بهش به دست بیارن که داستان جدیدی شروع میشه:
شیر و مار
مار به عنوان شرور و شیر به عنوان قهرمان. اما چه کسی میدونه شیر کیه و مار کجاست؟
یه سری از شخصیت های خوب داستان رو از دست میدیم و شخصیت های جدیدی هم اضافه میشن.
و البته، شرور ماجرا که مار نام داره، شرور به شدت قدرتمندیه و با فلس هاش کار های زیادی میتونه انجام بده و به طرز عجیبی به شدت شبیه رافاله! داره با کمک دزد های دریایی قهرمان های قصه رو آزار میده و میخواد اون ها رو تحت سلطه بگیره.
افراد جدید و عجیبی وارد داستان میشن که خوبی و بدیشون مشخص نیست! و در جلد های بعدی بیشتر درباره ی این شخصیت ها میفهمیم.
کتاب داره آهسته و پیوسته جلو میره و ناگهان در دو صفحه ی آخ داستان؟ بزرگترین پلات توئیست عمرتون اتفاق میفته و اونقدر عجیب و ناگهانیه که شما خودتون رو در پایان کتاب مشاهده میکنین و هنوز هضمش نکردین! برمیگردین و دوباره اون دو صفحه رو میخونین و هنوزم تغییری نکرده! و انقدر ناگهانیه و زود اتفاق میفته و تموم میشه(در حدود دو صفحه، همونطور که گفتم) که نمیشه راحت باورش کرد!
دارای پایان باز
#کتاب_گرافی
من میسوختم و تو مرا بابت دود خاکسترهای آتشم سرزنش میکردی
فئودور داستایوفسکی
#برشی_از_کتاب
هدایت شده از تابستانه 🍒☀️
اون لحظه که اونقدر با یه صفحه از کتاب حس نزدیکی میکنی که دستتو آروم رو کلماتش میکشی... نوازششون میکنی، انگارکه داری قلب و روح زخم خورده ی خودتو آروم میکنی...
#کتاب
My library 📚 | 🌕 کافه کتاب
حاوی اسپویل از جلد های قبلی: جلد چهارم با یه حقیقت غم انگیز شروع میشه: تدروس توانایی بیرون آوردن اکس
حاوی اسپویل از جلد های قبلی:
(پی دی اف جلد پنجم رو هنوز پیدا نکردم پس معرفیش رو انجام میدم)
گوی جادویی هرگز دروغ نمیگه.
تدروس به عنوان دشمن کملوت، مار، شناخته شده و تو سیاهچاله. آگاتا فرار کرده اما هیچ جایی رو نداره که بره، اما یادش میاد در خونه ی واقعیش همیشه به روش بازه: مدرسه ی خیر و شر
تو مدرسه، بچه های قدیمی و جدید همه طرف آگاتا هستن و میخوان با کمک همدیگه تدروس و پادشاهی کملوت رو نجات بدن.
هدف ریان و جاپث اینه که تمام پادشاهی ها حلقه هاشونو که نشانه ی وفاداری به داستان نویس هست از بین ببرن و قلم به دست یه انسان بیفته که هر چیزی مینویسه واقعیت پیدا کنه. و البته باعث از بین رفتن تعادل میشه.
سوفی که الان پیش ریان و جاپث تو کاخه، متوجه میشه خونِش برای ترمیمِ زخم های جاپث استفاده میشه و به همین دلیله که بهش نیاز دارن. سوفی سعی میکنه خودش رو طرف ریان و جاپث نشون بده و حتی مادشاهی ها رو تشویق به از بین بردن حلقه هاشون میکنه و خبر ها رو به شکل قصه مینویسه اما همونطور که همه ی ما میدونیم: سوفی طرف خیره!
هدف ریان و جاپث چیه؟ مدرسه ی جاپث کجا بوده؟ اونا کیو میخوان زنده کنن؟ این درسته که روح مار از شر خالص تشکیل شده؟ پسرِ دیگه ی آرتور کی بوده؟
چرا گوی جادویی آگاتا رو در حال گذاشتن گل رو قبر مار نشون میده؟
کتاب پلات توئیست های فوق العاده و عجایب زیاد و هیجان انگیزی داره که نمیخوام حتی ذره ای ازش رو لو بدم پس چیزی نمی گم که خودتون کتاب رو بخونین و لذت ببرین!
#کتاب_گرافی