eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
30.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
113 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 800) قسمت ۱ 💐 التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام)💐 ☘ حاج سیّد احمد اصفهانی که به همراه عالم عامل حاج ملّا محمّدعلی سلطان آبادی به حج مشرف شده بود می‌گوید: در آن سفر چون وارد مکه معظمه شدیم چند شتر را برای رفتن به منی از شخص شترداری که نامش صالح بود و به همین مناسبت به او صالح جمّال می‌گفتند، اجاره کردیم. وقتی شترها را از خارج شهر آوردند یکی از آنها مفقود شده بود. او حجاج را سوار کرد و ایشان رفتند و گفت: بگذارید حجاج بروند، من یک شتر می‌فرستم که شما را بدون تأخیر و معطّلی ببرد. من تنها ماندم و در خانه ای که منزل کرده بودم جز پیرزنی که او را به خاطر حفاظت در آنجا گذاشته بودند کسی نماند. لذا من تنها و محزون و غمگین بدون اینکه چاره و علاجی داشته باشم ماندم. بر در خانه منتظر شتربان بودم که الآن شتری را می‌فرستد و به حجاج ملحق می‌شوم تا اینکه آفتاب غروب کرد و شب تاریک شد. در آن وقت از پیرزن خواستم که به خانه صالح جمال رفته و خبری بیاورد و در مقابل یک لیره عثمانی به او اجرت بدهم. قبول نکرد و گفت: اگر هزار لیره هم بدهی خانه را رها نمی کنم. با شنیدن این جواب حال زار و رسوایی دنیا و آخرت مرا گرفت. زیرا حج من استیجاری بود به همین دلیل به بالای بام رفتم و گریه زیادی کردم و بر روی خاک به سجده افتادم و التجاء و استغاثه به حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نمودم. ناگاه مردی را دیدم که شکل شتردارها بود و در خانه ایستاده و با او شتری است. به آن پیرزن فرمود: به سیّد اطلاع بده و بگو صالح جمّال مرا فرستاده است که او را به حجّاج برسانم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هجدهم - التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۱ و ۸۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 800) قسمت ۲ 💐 التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام)💐 ☘ ... ناگاه مردی را دیدم که شکل شتردارها بود و در خانه ایستاده و با او شتری است. به آن پیرزن فرمود: به سیّد اطلاع بده و بگو صالح جمّال مرا فرستاده است که او را به حجّاج برسانم. پیرزن به طبقه چهارم آمد و اثاثیه مرا برداشت و در خانه برد. من هم پشت سر او رفتم. آن شخص مرا به بهترین وجهی سوار کرد و زمام شتر را به دست من داد و فرمود: اصلاً نترس این شتر تو را به حجّاج می‌رساند و از نظرم غائب شد. به راه افتادم و کمتر از یک ساعت به حجّاج رسیدم. صالح جمّال را حاضر کرده و موضوع را از او سؤال کردم. گفت: من نتوانستم برای تو شتر بفرستم و این شتر هم از شترهای من نیست. و مثل آن در شترهای حجاز یافت نمی شود بلکه از شترهای یمن است. خلاصه مشاجره ای بین حجّاج و راهنما و شتردار افتاد و راهنما حکم کرد که جمّال باید حبس و از او جریمه گرفته شود. امّا جناب حاج ملّا محمّدعلی سلطان آبادی دستور دادند که این مشاجره را ترک کنیم تا نزاع خاتمه یابد و همین کار هم شد. وقتی به مکه مراجعت نمودیم و از اعمال حج فارغ شدیم و حجّاج خواستند به اوطان خود مراجعت نمایند، راهنما به دلّال‌ها دستور داد تمام شتربانان را جمع نمایند و آنها را به حضور تمامی حجّاجی که باقی مانده بودند بیاورند و از آنها سؤال شود که کدام یک از جریان شتر اطلاع دارد و کدام یک از آنها بوده که به منزل من آمده است. هیچ یک جوابی ندادند و اطلاعی از این مطلب نداشتند. بعد هم آن شتر را به شصت لیره عثمانی خریدند و به من تقدیم کردند. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هجدهم - التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۲ و ۸۳ 📚۱- العبقري الحسان، ج۲، ص۵۱۹ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۱۷۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 801) قسمت ۱ 🌼 حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام)🌼 🌱 آخوند ملّا زین العابدین سلماسی ناظر امور جناب سیّد بحرالعلوم در ایام مجاورت مکه معظمه نقل می‌کند: در مدتی که سیّد در مکه معظمه سکونت داشت؛ با آنکه در شهر غربت به سر می‌برد و از همه دوستان دور بود در عین حال از بذل و بخشش کوتاهی نمی کرد و اعتنایی به کثرت مخارج و زیاد شدن هزینه‌ها نداشت. یک روز که چیزی باقی نمانده بود، چگونگی حال را خدمت سیّد عرض کردم، ایشان چیزی نفرمود. برنامه سیّد بر این بود که صبح طوافی دور کعبه می‌کرد و به خانه می‌آمد و در اتاقی که مخصوص خودش بود می‌رفت. آن وقت ما قلیانی برای ایشان می‌بردیم. آن را می‌کشید بعد بیرون می‌آمد و در اتاق دیگری می‌نشست و شاگردان از هر مذهبی جمع می‌شدند و او هم برای جمعی به روش مذهب خودشان درس می‌گفت. فردای آن روزی که از بی پولی شکایت کرده بودم وقتی از طواف برگشت طبق معمول قلیان را حاضر کردم امّا ناگاه کسی در را کوبید. سیّد به شدتّ مضطرب شد و به من گفت: قلیان را بردار و از اینجا بیرون ببر. و خود با عجله برخاست و رفت و در را باز کرد. شخص جلیلی به هیئت اعراب داخل شد و در اتاق سیّد نشست و سیّد در نهایت احترام و ادب دم در نشست و ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نوزدهم - حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۴ و ۸۵ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 801) قسمت ۲ 🌼 حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام)🌼 🌱 ... شخص جلیلی به هیئت اعراب داخل شد و در اتاق سیّد نشست و سیّد در نهایت احترام و ادب دم در نشست و به من اشاره کرد که قلیان را نزدیک نبرم. ساعتی با هم صحبت می‌کردند. بعد هم آن شخص برخاست. باز سیّد با عجله از جا بلند شد و در خانه را باز کرد. دستش را بوسید و آن بزرگوار را بر شتری که کنار در خانه خوابیده بود، سوار کرد. او رفت و سیّد با رنگ پریده برگشت. حواله ای به دست من داد و گفت: این کاغذ، حواله‌ای به مرد صرّافی در کوه صفا است. نزد او ببر و آنچه حواله شده بگیر. من هم حواله را گرفتم و نزد مرد صرّاف بردم. وقتی آن را گرفت و در آن نظر کرد، کاغذ را بوسید و گفت: برو چند حمّال بیاور. من رفتم و چهار حمّال آوردم صرّاف مقداری که آن چهار نفر قدرت داشتند پول فرانسه آورد و ایشان برداشتند و به منزل آوردند. پس از مدتی روزی نزد آن صرّاف رفتم تا از او بپرسم که این حواله از چه کسی بود امّا با کمال تعجب نه صرافی دیدم و نه دکّانی! از کسی که در آنجا بود پرسیدم این صراف با چنین خصوصیاتی کجا است؟ گفت: ما اینجا هرگز صرافی ندیده بودیم و این جا مغازه فلان شخص می‌باشد. دانستم این موضوع از اسرار ملک علّام و پروردگار متعال بوده است. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نوزدهم - حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۵ 📚۱- العبقري الحسان، ج۶، ص۴۸۸ - نجم الثاقب، ص۶۱۵ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۴۲ - امام زمان (علیه‌السلام) و سیّد بحرالعلوم، ص۱۷۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 802) قسمت ۱ 🌸 فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند 🌸 ☘ آیت الله سیّد محسن امین عاملی صاحب کتاب نفیس و ارزشمند اعیان الشیعه از مردان بزرگ علم و تقوا در جهان معاصر بود. او از نامداران و قهرمانانی است که دو بار در مکّه مکرّمه و کنار خانه خدا به محضر مقدس امام عصر (علیه‌السلام) تشرف یافته است. جریان بسیار شنیدنی دیدار او را آقای حاج میرزا علی حیدری تهرانی معروف به صنیع الدوله از مرحوم آیت الله حاج شیخ اسحاق رشتی برای نگارنده نقل کرد و خود نگارنده نیز در بازگشت از سفر حج موفق به دیدار او در شام شدم و چگونگی جریان را از خود او دریافت داشتم و اینک این شما و این هم داستان او: در زمان حکومت شریف علی، پدر شریف حسین، آخرین پادشاه و از شرفای حجاز که حسنی و زیدی و از سادات و فرزندان پیامبر بودند، اینجانب به مکّه مشرّف شدم و در همه جا از طواف گرفته تا عرفات، منی و مشعر دل در شور و عشق حضرت ولی عصر (علیه‌السلام) داشتم چرا که با الهام از روایات و استفاده از اخبار یقین داشتم که آن بزرگوار همه ساله در موسم حج تشریف دارند و مناسک را به جا می‌آورند. دست دعا و تضرّع به بارگاه خدا برداشتم و از او خواستم که مرا به فیض دیدار نائل آورد، امّا ایّام حجّ سپری شد و موفق نشدم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیستم - فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند - ص ۸۶ و ۸۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 802) قسمت ۲ 🌸 فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند 🌸 ☘ ... دست دعا و تضرّع به بارگاه خدا برداشتم و از او خواستم که مرا به فیض دیدار نائل آورد، امّا ایّام حجّ سپری شد و موفق نشدم. در این اندیشه بودم که چه کنم؟ آیا به لبنان باز گردم و سال بعد برای زیارت و در پی مقصود باز گردم یا اینکه همانجا رحل اقامت افکنده و از خدا حجت او را بطلبم؟ پس از محاسبه بسیار دیدم با وسائل مسافرت روز که همانند امروز نبوده است بهتر است بمانم شاید خدا مدد کند و توفیق یار گردد و به منظور نائل آیم. بنا را بر ماندن نهادم و تا مراسم سال بعد ماندم امّا با همه تلاش و جستجو سال بعد هم توفیق دیدار نیافتم، باز هم ماندم و تا سال سوم، چهارم، پنجم یا هفتم این توقّف ادامه یافت. در این مدت طولانی با مرحوم شریف علی پادشاه آن روز حجاز طرح دوستی ریخته شد به صورتی که گاه و بی گاه بدون هیچ مانعی به اقامتگاه او می‌رفتم و با او ملاقات می‌کردم. در آخرین سال توقّفم در مکه بود که موسم حج فرا رسید و من پس از انجام مناسک حج روزی پرده خانه کعبه را گرفتم و بسیار اشک ریختم و به بارگاه خدا گله بردم که: چرا در این مدّت طولانی به این سیّد عالم و خدمتگزار دین و ملّت و از شیفتگان آن حضرت توفیق دیدار حاصل نیامده است؟ آری! پس از راز و نیاز بسیار از خانه خدا خارج و به دامنه کوهی از کوه‌های مکّه بالا رفتم، هنگامی که به قلّه کوه رسیدم در آن سوی کوه دشت سرسبز و بسیار پر طراوت و خرّمی که همانندش را در همه عمر ندیده بودم در برابر خویش نظاره کردم. شگفت زده شدم، با خود گفتم: در اطراف مکه و به بیان قرآن: در دشت فاقد کشت و زرع... این همه طراوت و سرسبزی و چمن از کجا؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیستم - فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند - ص ۸۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 802) قسمت ۳ 🌸 فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند 🌸 ☘ ... شگفت زده شدم، با خود گفتم: در اطراف مکه و به بیان قرآن: در دشت فاقد کشت و زرع... این همه طراوت و سرسبزی و چمن از کجا؟ چگونه من در این سال‌ها اینجا را ندیده ام؟ از فراز کوه به سوی دشت گام سپردم که در میان آن صحرای پر طراوت و خرّم خیمه ای شاهانه دیدم نزدیک شدم تا بنگرم جریان چیست که دیدم گروهی در میان خیمه نشسته و انسان والا و وارسته ای برای آنان صحبت می‌کند. نزدیک تر شدم دیدم خیمه لبریز از جمعیت است در گوشه ای گوش به سخنان آن بزرگوار سپرم دیدم می‌گوید: از کرامت و بزرگواری مادرمان فاطمه (علیهاالسلام) این است که فرزندان و دودمان پاک او با ایمان به حقّ از دنیا می‌روند و در هنگام سکرات مرگ ایمان واقعی و ولایت به آنان تلقین شده و با دین حق از دنیا می‌روند. با شنیدن این نکته عقیدتی، نگاهی به طراوت و زیبایی و خرّمی آن پهن دشت سبزه زار نمودم و باز گشتم تا به خیمه و چهره‌هایی که در درون آن نشسته بودند بنگرم که دیدم خیمه و کسانی که در درون آن بودند از نظرم ناپدید شدند. با عجله بار دیگر چشم به آن دشت سرسبز و پر طراوت دوختم که دیدم از آن هم خبری نیست و خود را در دامنه کوه‌ها و بیابان‌های گرم و سوزان حجاز یافتم. با اندوهی جانکاه برخاستم و از کوه پایین آمدم وارد شهر مکّه شدم و اوضاع و احوال شهر را غیر عادی یافتم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیستم - فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند - ص ۸۷ و ۸۸ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 802) قسمت ۴ 🌸 فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند 🌸 ☘ ... با اندوهی جانکاه برخاستم و از کوه پایین آمدم وارد شهر مکّه شدم و اوضاع و احوال شهر را غیر عادی یافتم. دیدم مردم شهر آهسته با هم گفتگو می‌کردند و نیروهای انتظامی شهر اندوهگین به نظر می‌رسیدند. پرسیدم: چه خبر است مگر اتّفاقی افتاده است؟ گفتند: مگر نمی دانی که شریف مکّه در حال احتضار است! با شتاب خود را به اقامتگاه شریف که در جوار حرم و بازار صفا بود رساندم. امّا دیدم کسی را راه نمی دهند من به قصد دیدار او پیش رفتم و چون مرا می‌شناختند و سابقه دوستی مرا با او می‌دانستند مانع ورود من نشدند. وارد اقامتگاه شریف مکه شدم و او را در حال سکرات مرگ دیدم، قضّات و ائمّه چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در کنار بستر او نشسته بودند و فرزندش شریف حسین نیز در کنار پدر بود. من نیز نزدیک شریف نشستم و سر سخن را با برخی گشوده که ناگاه دیدم همان شخصیت والایی که در میان آن خیمه و در آن دشت سرسبز و خرم برای آن گروه سخن می‌گفت وارد شد و بالای سر شریف نشست و به او فرمود: شریف علي! قل: أشهد أن لا إله إلّا الله. زبان شریف که تا آن لحظه بسته بود به دستور او گشوده شد و گفت: أشهد أن لا إله إلّا الله. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیستم - فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند - ص ۸۸ و ۸۹ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 802) قسمت ۵ 🌸 فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند 🌸 ☘ ... بالای سر شریف نشست و به او فرمود: شریف علي! قل: أشهد أن لا إله إلّا الله. زبان شریف که تا آن لحظه بسته بود به دستور او گشوده شد و گفت: أشهد أن لا إله إلّا الله. و نیز فرمود: شریف علي! قل: أشهد أن محمّداً (صلی الله علیه واله) رسول الله. و او نیز به دستور او آن جمله را تکرار کرد. و نیز فرمود: قل: أشهد أن علیّاً ولی الله و خلیفة رسول الله. و شریف سومین جمله را نیز باز گفت. و نیز فرمود: قل أشهد أن الحسن حجة الله. و شریف اطاعت کرد. و فرمود: قل أشهد أن الحسین الشهید بکربلا حجة الله. و شریف باز گفت. و همین طور یک یک امامان نور را به شریف علی تلقین کرد و او نیز اطاعت نمود و باز گفت تا اینکه فرمود: قل أشهد أنّك حجة بن الحسن حجة الله. و او نیز باز گفت. غرق تماشای این منظره شگرف بودم که آن شخصیّت والا برخاست و بیرون رفت و شریف علی نیز از دنیا رفت. من که از خود بی خود شده بودم تازه به خود آمدم با عجله به دنبال آن بزرگوار رفتم تا ببینم کیست اما به او نرسیدم. از دربان‌ها و نگهبان‌ها و مأموران سراغ او را گرفتم که گفتند جناب نه کسی اینجا وارد شده است و نه کسی از اینجا خارج شده است. به داخل کاخ بازگشتم دیدم علمای چهار مذهب اهل سنّت در مورد سخنان آخرین شریف علی صحبت می‌کنند و با اشاره به یکدیگر می‌گوید: «الرّجل یهجر»؛ او هذیان می‌گوید. اما من به خوبی دریافتم که آن تلقین کننده امام عصر (علیه‌السلام) بود و من در آن روز خاطره انگیز دو بار به دیدار آن حضرت نائل آمده‌ام امّا او را نشناخته‌ام. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیستم - فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) با ايمان به حق از دنيا می‌روند - ص ۸۹ و ۹۰ 📚۱- کرامات الصالحین، ص ۹۱ - شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج ۲، ص ۲۷۹ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 803) قسمت ۱ 🌷 فايده امام غائب 🌷 🍀 حاج آقا محسن سلطان آبادی می‌گوید: در سفری که از طریق شام به حج بیت الله مشرّف شده بودم. در بعضی از منازل قافله چند روزی معطّل شد و من در آن منزل سینه‌ام تنگ شد. سؤال کردم: که در این قریه عالمی هست که با او ملاقات کنیم و مأنوس شویم؟ گفتند: از علماء جعفریه کسی نیست ولی از علماء اهل سنّت هست و اسم او را ذکر کردند. گفتم: باکی نیست با او مأنوس خواهیم شد و مذاکره علمی می‌کنیم. نزد آن عالم رفتم. وقتی بر او داخل شدم، مشغول تدریس بود و تا چشمش به من افتاد نهایت اکرام و تعظیم را کرد و مرا در صدر مجلس نشاند و به شاگردانش گفت: امروز درس به جهت اکرام این سیّد تعطیل است. بعد از رفتن شاگردان از او سؤال کردم: آیا این اکرام و تعظیم مخصوص من بود یا هرکسی بر شما وارد شود به این نحو او را اکرام می‌کنید؟ گفت: مخصوص تو و هر فاطمی که بر من وارد شود. از مذهبش سؤال کردم، گفت: من جعفری مذهب هستم. گفتم: پس چگونه برای غیر مذهب خودت تدریس می‌کنی؟ گفت: من از اهل این قریه هستم و تقیّه می‌کنم. سپس از سبب تشیعش پرسیدم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیست و یکم - فايده امام غائب - ص ۹۱ و ۹۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 803) قسمت ۲ 🌷 فايده امام غائب 🌷 🍀 ... از مذهبش سؤال کردم، گفت: من جعفری مذهب هستم. گفتم: پس چگونه برای غیر مذهب خودت تدریس می‌کنی؟ گفت: من از اهل این قریه هستم و تقیّه می‌کنم. سپس از سبب تشیعش پرسیدم. گفت: من در دو مسأله بسیار فکر کردم یکی اینکه شیعه می‌گوید: علویین (سادات) برحق و با ایمان می‌میرند و من می‌بینم بسیاری از آنها را که از اشرار هستند و به آن حال از دنیا می‌روند و یکی اینکه قائل به امام غائبی هستند که کسی او را نمی بیند پس فایده چنین امامی چیست؟ به حج مشرّف شدم. شنیدم شریف مکه، شریف حسین مریض است. نزد او رفتم. چون مرض او مسری بود او تنها بود و از او اجتناب می‌کردند. او را در حال جان کندن دیدم که ناگاه سیّدی نورانی بر او وارد شد و تلقین شهادتین و اسماء الله: را به او می‌کرد سپس وفات کرد. آن سیّد رو به من کرد و فرمود: به این نحو می‌شود حال اولاد فاطمه (علیهاالسلام) و به این نحو امام غائب فایده دارد و غائب شد. من زود بیرون آمدم و کسی را هم به فوت شریف خبر ندادم که مبادا مرا متّهم به قتل او کنند. چون به منزل رسیدم، صدای گریه از خانه شریف بلند شد. بعد از آن صحت نسب شریف برایم معلوم شد و همچنین چگونگی حال اولاد فاطمه (علیهاالسلام) در وقت مردن و فایده وجود امام غائب را دانستم. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیست و یکم - فايده امام غائب - ص ۹۱ و ۹۲ 📚۱- العبقري الحسان، ج ۲، ص ۵۶۱ - ملاقات با امام عصر (علیه‌السلام)، ص ۱۹۸ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌄(داستان 804) 🌻 ملجأ کل 🌻 🍃 آیة الله شیخ محمّدتقی آقانجفی اصفهانی [۱] (۱۲۶۲ - ۱۳۳۲ ق) می‌گوید: در سفر حج و مکه معظمه روزی به خارج شهر رفته و مشغول عبادت بودم. در بین نماز که آن را با کمال شرایط و آداب به جا می‌آوردم یکی از اعراب و اشقیاء از بالای کوه مرا دید و آتش بغض در سینه پرکینه اش سرشار گردید. دست به خنجر برد و به سوی من دوید. چون فضا خلوت از مردم و فارغ از ازدحام بود، یقین نمودم الآن است که آن نابکار کار را تمام خواهد ساخت. در همان حال نماز و توجّه به مناجات حضرت کارساز بی نیاز، دست توسل به ملجأ کل حضرت ولی عصر (علیه‌السلام) زدم. فوراً پای آن خبیث به سنگی گرفت و واژگون گردید. گویا کسی دستی بر قفایش زده و او را از بالای کوه به زمین افکند و همان دم او را به جهنم فرستاد. [۲] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان بیست و دوم - ملجأ کل - ص ۹۳ و ۹۴ 📚[۱] تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، ج۱، صص ۳۴۳-۵۰۹؛ رجال اصفهان یا تذکرة القبور، صص ۱۷۳-۱۷۵؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، صص ۵۳-۵۶؛ اعلام اصفهان، ج۲، ص۲۱۳؛ مزارات اصفهان، ص۵۵؛ رجال اصفهان (دکتر کتابی)، ج۱، صص ۱۷۱-۱۷۹؛ الاصفهان: رجال و مشاهیر، صص ۶۷۳-۶۶۷؛ تاریخ اصفهان (جابری)، صص ۳۱۹-۳۲۳ و ۳۹۵؛ ریحانة الأدب، ج۱، ص۵۷؛ مکارم الآثار، ج۵، ص۱۶۶۲؛ مؤلفین کتب چاپی، ج۲، صص ۱۹۸ و ۲۰۳؛ الذریعه: مجلدات مختلف؛ مقتبس الأثر، ج۲، ص۲۲۲؛ تکمله نجوم السماء، ج۲، ص۲۷۸؛ شمس التواریخ، صص ۹۷ و ۹۸؛ نقباء البشر، ج۱، صص ۲۴۷ و ۲۴۸؛ شرح حال رجال ایران، ج۳، صص ۳۲۶ و ۳۲۷؛ الاعلام، ج۶، ص۶۳؛ علمای معاصر، صص ۱۷۵ و ۱۷۶؛ المآثر والآثار یا چهل سال تاریخ ایران، ج۱، ص۲۱۸؛ حکم نافذ آقانجفی؛ در حریم وصال؛ احوال و آثار شیخ محمّدتقی رازی نجفی اصفهانی و خاندانش، ص۲۴۵. 📚[۲] العبقري الحسان، ج۲، ص۴۶۹ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۳۳۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖