eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
159 دنبال‌کننده
27هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
به نامردی همين نامرد مردم دوره اش كردند بساط روضه ی غربت فراهم می شود آخر همينكه دست هايش بسته شد ياد علی افتاد نصيب خاندان مرتضی غم می شود آخر ... ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت یوسف رحیمی ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
YEKNET-Arafe95 (4) -.mp3
4.67M
نیا که کوفه آرایش جنگی گرفته حرف زدن و بوی دو رنگی گرفته نیا چراغ قلب کوفیا بی فروغه هرچی نوشتند توی نامه دروغه خیلی برات دل نگرونم😭😭 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
بر دیده‌ی از غمِ ترِ مسلم صلوات بر دخترِ غم پرورِ مسلم صلوات بر بی کسیِ محمّد و اِبراهیم بر لاله‌های پرپرِ مسلم صلوات ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی استاد ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
به نامردی همين نامرد مردم دوره اش كردند بساط روضه ی غربت فراهم می شود آخر همينكه دست هايش بسته شد ياد علی افتاد نصيب خاندان مرتضی غم می شود آخر ... ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت یوسف رحیمی ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
YEKNET-Arafe95 (4) -.mp3
4.67M
نیا که کوفه آرایش جنگی گرفته حرف زدن و بوی دو رنگی گرفته نیا چراغ قلب کوفیا بی فروغه هرچی نوشتند توی نامه دروغه خیلی برات دل نگرونم😭😭 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی استاد ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
به نامردی همين نامرد مردم دوره اش كردند بساط روضه ی غربت فراهم می شود آخر همينكه دست هايش بسته شد ياد علی افتاد نصيب خاندان مرتضی غم می شود آخر ... ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت یوسف رحیمی ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
YEKNET-Arafe95 (4) -.mp3
4.67M
نیا که کوفه آرایش جنگی گرفته حرف زدن و بوی دو رنگی گرفته نیا چراغ قلب کوفیا بی فروغه هرچی نوشتند توی نامه دروغه خیلی برات دل نگرونم😭😭 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄