eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
158 دنبال‌کننده
27هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
به هوای سر تو چند نفر می آید تیر در حال فرود است گلویت ببُرد عمو از بازوی من کار سپر می آید دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست سهیل عرب ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یادگار امام مجتبی(علیه‌السلام)؛ حضرتِ 🏴 رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(علیه‌السلام) تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه- -زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله ست(لع) آمده یک طُعمۂ دلخواه کنج قتلگاه بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند با سه شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه کرد اصابت نیزه ها بر نوجوانیِ تنش می کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه ضربۂ شمشیر را محض ِ عمو، با جان خرید دستش از آرنج شد کوتاه کنج قتلگاه جایِ بابایش حسن(علیه‌السلام) محکم در آغوشش گرفت گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه تیرها از راهِ کتفش قصدِ قلبش داشتند دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش شد نفس هایش کم و کوتاه کنج قتلگاه در مدارِ کینۂ جنگ جمل بر خاک ریخت ... خونِ ثارالله(علیه‌السلام) و عبدالله(علیه‌السلام) کنج قتلگاه! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند باید عبداللّهی احساس خود ابراز کند کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حسنش ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
به هوای سر تو چند نفر می آید تیر در حال فرود است گلویت ببُرد عمو از بازوی من کار سپر می آید دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست ✍ سهیل عرب ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یادگار امام مجتبی(علیه‌السلام)؛ حضرتِ 🏴 رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(ع) تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه- -زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله ست(لع) آمده یک طُعمۂ دلخواه کنج قتلگاه بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند با سه شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه کرد اصابت نیزه ها بر نوجوانیِ تنش می کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه ضربۂ شمشیر را محض ِ عمو، با جان خرید دستش از آرنج شد کوتاه کنج قتلگاه جایِ بابایش حسن(ع) محکم در آغوشش گرفت گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه تیرها از راهِ کتفش قصدِ قلبش داشتند دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش شد نفس هایش کم و کوتاه کنج قتلگاه در مدارِ کینۂ جنگ جمل بر خاک ریخت... خونِ ثارالله(ع) و عبدالله(ع) کنج قتلگاه! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند باید عبداللّهی احساس خود ابراز کند کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حسنش ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
به هوای سر تو چند نفر می آید تیر در حال فرود است گلویت ببُرد عمو از بازوی من کار سپر می آید دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست ✍ سهیل عرب ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یادگار امام مجتبی(علیه‌السلام)؛ حضرتِ 🏴 رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(ع) تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه- -زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله ست(لع) آمده یک طُعمۂ دلخواه کنج قتلگاه بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند با سه شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه کرد اصابت نیزه ها بر نوجوانیِ تنش می کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه ضربۂ شمشیر را محض ِ عمو، با جان خرید دستش از آرنج شد کوتاه کنج قتلگاه جایِ بابایش حسن(ع) محکم در آغوشش گرفت گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه تیرها از راهِ کتفش قصدِ قلبش داشتند دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش شد نفس هایش کم و کوتاه کنج قتلگاه در مدارِ کینۂ جنگ جمل بر خاک ریخت... خونِ ثارالله(ع) و عبدالله(ع) کنج قتلگاه! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند باید عبداللّهی احساس خود ابراز کند کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حسنش ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
به هوای سر تو چند نفر می آید تیر در حال فرود است گلویت ببُرد عمو از بازوی من کار سپر می آید دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست ✍ سهیل عرب ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یادگار امام مجتبی(علیه‌السلام)؛ حضرتِ 🏴 رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(ع) تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه- -زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله ست(لع) آمده یک طُعمۂ دلخواه کنج قتلگاه بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند با سه شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه کرد اصابت نیزه ها بر نوجوانیِ تنش می کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه ضربۂ شمشیر را محض ِ عمو، با جان خرید دستش از آرنج شد کوتاه کنج قتلگاه جایِ بابایش حسن(ع) محکم در آغوشش گرفت گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه تیرها از راهِ کتفش قصدِ قلبش داشتند دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش شد نفس هایش کم و کوتاه کنج قتلگاه در مدارِ کینۂ جنگ جمل بر خاک ریخت... خونِ ثارالله(ع) و عبدالله(ع) کنج قتلگاه! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند باید عبداللّهی احساس خود ابراز کند کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حسنش ●➼‌┅═❧═┅┅───┄