eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
157 دنبال‌کننده
27هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 دم غروب است که به منزل بر می‌گردی. خسته از کارهای روزانه هستی ولی نمازت را سر وقت می‌خوانی و افطار می‌کنی. باز به ذکر دعا و قرائت قرآن میپردازی چون این ایام جایگاه و منزلت خودش را دارد. به حیاط منزل می‌آیی و شروع به قدم زدن می‌کنی. هلال ماه در آسمان پیدا شده است. اوست که تاریکی را می‌زداید و با مهتابی ملایم، کوه و دشت را در مقابل چشم‌ها نمایان می‌کند. با خود می‌اندیشی که چندین سال از عمرت گذشته است و هنوز نتوانسته ای قلّه ای از معارف الهی را فتح کنی. متعجّب از این هستی که به آرزویت نرسیده ای و ناراحتی که مبادا عمرت به پایان برسد و لیاقت ملاقات و دیدارش را نداشته باشی. پیشانی ات را بر زمین می‌گذاری و به درگاه خداوند عجز و ناله کرده و استغفار می‌کنی. مدام این شعر ورد زبانت است: 🍃همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی 🍃چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی پاسی از شب گذشته است. به طرف رختخواب می‌روی تا بتوانی سحر زودتر بیدار شوی. تا مژه هایت به هم می‌آیند خوابت می‌برد. نیمه‌های شب است که از خواب میپری: - تق … تق … تق! صدای در است که تو را بیدار کرده است. تا به حال سابقه نداشته که این موقع شب کسی به سراغت بیاید. سرت را از رختخواب بلند کرده و رو به در حیاط می‌گویی: - آمدم … آمدم! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۳۷ و ۳۸. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۲ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... صدای در است که تو را بیدار کرده است. تا به حال سابقه نداشته که این موقع شب کسی به سراغت بیاید. سرت را از رختخواب بلند کرده و رو به در حیاط می‌گویی: - آمدم … آمدم! سراسیمه به طرف در می‌روی و آن را باز می‌کنی. عدّه ای پشت در ایستاده اند و به تو سلام می‌کنند: - سلام علیکم. از دیدن آنها تعجب می‌کنی. چشم هایت را می‌مالی و باز به تک تک آنها خیره می‌شوی. باورت می‌شود که درست دیده ای. از اینکه اوّل بار است که آنها را می‌بینی شوکه شده و با لکنت زبان پاسخشان را می‌دهی: - س … سلام … سلام علیکم. - مژده! مژده! - به خاطر چی؟ مگر چه شده است؟ - آقا شما را خواسته اند شیخ حسن! - منظورتان امام زمان علیه السلام است؟ - بله … امام مهدی صاحب الزمان علیه السلام شما را طلبیده اند. - پس کجاست؟ چرا من او را نمی بینم؟ - عجله نکن! برو لباس بپوش و با ما بیا برویم به دیدارش. - چشم! همین الان! در ناباوری تمام به طرف حیاط برمی گردی. بعد از وضو داخل اتاق رفته تا لباس هایت را بپوشی. تمام ذهنت به آقاست که انتظار دیدارش را می‌کشی. در اتاق غیر از لباس‌های خودت، لباس‌های زن و بچه‌ها هم هست، امّا تو هوش و ذهنت در جای دیگر است. دست دراز می‌کنی و پیراهنی را برداشته تا بپوشی. ناگهان از بیرون صدایی به گوش تو می‌رسد: - این پیراهن تو نیست، مال خودت را بردار! خوب که به آن نگاه می‌کنی متوجه می‌شوی پیراهن خودت نیست. آن را سرجایش می‌گذاری ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۳۸ الی ۴۰. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۳ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... دست دراز می‌کنی و پیراهنی را برداشته تا بپوشی. ناگهان از بیرون صدایی به گوش تو می‌رسد: - این پیراهن تو نیست، مال خودت را بردار! خوب که به آن نگاه می‌کنی متوجه می‌شوی پیراهن خودت نیست. آن را سرجایش می‌گذاری و به طرف پیراهن خودت رفته و آن را میپوشی. دگمه‌های پیراهن را که میبندی به طرف شلوار دست دراز می‌کنی و آن را برمی داری. باز از بیرون صدایی را می‌شنوی: این شلوار تو نیست. شلوار خودت را بردار و بپوش! این بار یقین می‌کنی که آنها درست می‌گویند. تاکنون ذهنی مغشوش و دلی آشوب زده داشتی. این دومین تذکّر آنها باعث شده از این حالت نگرانی بیرون بیایی. مطمئن شدی که آنها مأمورانی از طرف آقا هستند، چون از داخل کوچه تمام اعمال تو را شاهد و ناظر هستند و موقع اشتباه در لباس پوشیدن تذکّر می‌دهند. از منزل خارج شده و همراه آن بزرگان به راه می‌افتی. از محلّ و روستای تان بیرون آمده و به طرف زمین‌های کشاورزی می‌روید. کم کم از دور نوری به چشمت می‌رسد. هر چه که به آن نزدیک می‌شوی بیشتر چشم تو را خیره می‌کند. تمام هوش و هواس تو به تختی است که روی آن فرش پهن شده و جوانی بر روی آن نشسته است. نزدیک تر که می‌شوی چهره پر نور آن جوان، که بر بالشی تکیه داده است تو را مجذوب خودش می‌کند. در محضر آن جوان پیرمردی نشسته و در حالی که کتاب در دست دارد برای او می‌خواند. به اطراف آن تخت نگاه می‌اندازی. پنجاه شصت نفر را می‌بینی که در حال دعا و نماز هستند. از تعجب نفس در سینه ات حبس شده است. به لباس‌های آنها نگاه می‌کنی که بعضی سفید و بعضی هم سبز هستند. معلوم می‌شود که بعضی‌ها از سادات می‌باشند. لحظه ای آرامش نداری و به اطراف نظر می‌اندازی. دنبال گمشده ات هستی تا او را زیارت کنی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۳۹ الی ۴۱. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۴ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... لحظه ای آرامش نداری و به اطراف نظر می‌اندازی. دنبال گمشده ات هستی تا او را زیارت کنی. جدالی سخت در درونت برپاست. شیطان مدام در صدد وسوسه و فتنه انگیزی است و می‌خواهد شک و شبهه به این مقدسات ایجاد کند و بالاخره بر تو چیره شود. امّا تو به هزار توی افکار و عقاید خودت می‌روی و به هیچ یک از مسلّمات دینی شک نمی کنی. دوباره نظر به پیرمرد می‌اندازی. او هم با ملایمت تو را به پیش خود فرا می‌خواند. به نزدیکش می‌روی و می‌نشینی. می‌فهمی این پیرمرد حضرت خضر علیه السلام است. سرت را به طرف آن جوان نورانی می‌گیری. بوی خوش و مطبوعی به مشامت می‌رسد. با خود می‌گویی: - ای خدای بزرگ! چشم … چشم‌های من درست می‌بیند؟ … چه سعادتی! لب هایت خود به خود به زمزمه در می‌آیند: - السلام علیک یا بقیة اللَّه الاعظم! - سلام علیک. هیجان و خوشحالی به تک تک سلول‌های تو سرایت می‌کند. از اینکه این افتخار بزرگ نصیبت شده است سر از پا نمی شناسی و غرق در جمال و جلال آقا می‌شوی. دو زانو در محضرش می‌نشینی و چشم از رخسارش بر نمی داری. حضرت نگاهی به لطافت نسیم بهاری به تو می‌اندازد و می‌فرماید: - حالت چطور است، حسن بن مثله؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۱ و ۴۲. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۵ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... دو زانو در محضرش می‌نشینی و چشم از رخسارش بر نمی داری. حضرت نگاهی به لطافت نسیم بهاری به تو می‌اندازد و می‌فرماید: - حالت چطور است، حسن بن مثله؟ به نفس نفس می‌افتی و می‌گویی: - الحمدللَّه … - حسن بن مسلم را که می‌شناسی؟ - بله یابن الحسن! او روی این زمین‌ها کشاورزی می‌کند. - به حسن بن مسلم بگو: پنج سال است که این زمین را تصرّف کرده و در آن کشاورزی نموده ای ولی ما آن را خراب می‌کنیم. این زمین شریفی است و حقّ تعالی آن را از زمین‌های دیگر برگزیده و شرافت داده است، امسال باز هم آن را مرتّب نموده ای تا در آن به کشت و ذرع بپردازی و حال آن که تو اجازه نداری در این زمین کشت کنی و باید هر استفاده ای که تا به حال از آن به دست آورده ای برگردانی، تا در این محل مسجدی بسازند. - اماما! هرچه که شما بفرمایید بر من واجب است آن را انجام دهم. امام باز می‌فرمایند: - به حسن بن مسلم بگو به همین علت - که زمین خدا را برای خودت برداشتی - خدای تعالی دو جوان از تو گرفت، امّا متوجه نشدی و اگر کاری که دستور داده ایم، انجام ندهی، حقّ تعالی تو را در فشار قرار می‌دهد، به طوری که متوجه نشوی! مطلبی را می‌خواهی با آقا در میان بگذاری. به زور آب دهانت را فرو می‌بری و با دقّت کلمات را سبک و سنگین کرده و انتخاب می‌کنی: - سیّدی و مولای! برای این مطالبی که فرمودید نشانه و دلیلی قرار دهید، چون این مردم بدون دلیل - و نشانه - از من قبول نخواهند کرد. حضرت می‌فرمایند: - ما علامتی قرار خواهیم داد تا شاهد صدق تو باشد. تو برو و پیام ما را برسان! می گویی: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۲ و ۴۳. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۶ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... حضرت می‌فرمایند: - ما علامتی قرار خواهیم داد تا شاهد صدق تو باشد. تو برو و پیام ما را برسان! می گویی: - آیا من تنها پیش حسن بن مسلم بروم؟ امام پاسخ می‌دهند: - (نه) برو به سیّد ابوالحسن [۱] بگو به همراه تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و استفاده‌های چند ساله ای را که برده است از او بگیرد و به دیگران بدهد تا بنای مسجد را شروع کنند. - آیا پول آن برای مخارج ساخت مسجد کفایت می‌کند؟ - کسری آن را هم از رهق که در ناحیه اردهال و ملک ما است، آورده و مسجد را تمام کنند. ما نصف رهق را برای این مسجد وقف کردیم، که هر سال پول آن را آورده صرف ساختمان مسجد کنند. سپس می‌فرمایند «به مردم بگو به این مکان رو آورده و آن را گرامی بدارند و در اینجا چهار رکعت نماز بخوانند. دو رکعت آن را به قصد تحیّت (احترام) مسجد و در هر رکعت یک بار حمد و هفت بار «قل هو اللَّه» و در رکوع و سجود، هفت مرتبه تسبیح بگویند و دو رکعت دیگر هم به نیّت امام زمان به جا آورند، به این صورت که حمد را بخوانند، وقتی به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» رسیدند، آن را صد بار بگویند و بعد از آن حمد را تا آخر قرائت کنند و یک بار «قل هو اللَّه احد» بخوانند. رکعت دوم را هم به این ترتیب عمل کنند و در رکوع و سجود هفت بار تسبیح بگویند. وقتی نماز تمام شد، یک مرتبه تهلیل (لا اله الّا اللَّه) گفته و تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را بخوانند. بعد از تسبیح سر به سجده بگذارند و صد بار بر پیغمبر و آلش علیهم السلام صلوات بفرستند. هر کس این دو رکعت «نماز امام زمان» بخواند، مثل این است که دو رکعت نماز در خانه کعبه خوانده باشد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۳ الی ۴۵. 📚[۱]: سیّد ابوالحسن الرضای قمی. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۷ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... هر کس این دو رکعت «نماز امام زمان» بخواند، مثل این است که دو رکعت نماز در خانه کعبه خوانده باشد. لحظات شیرینی را تجربه می‌کنی. عمری به دنبال یوسف زهرا بودی و بالاخره به مقصد خودت رسیدی. همچنان غرق در نور و جمالش هستی که حضرت به تو اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «برو! » مقداری از امام فاصله گرفته ای که دوباره تو را فراخوانده و می‌فرماید: - در گلّه جعفر کاشانی (چوپان) بزی هست که باید آن را بخری. اگر مردم روستا پولش را دادند، با پول آنها وگرنه از پول خودت آن را بخر و فردا شب که شب چهارشنبه است آن بز را به این محلّ بیاور و ذبح کن. آنگاه روز هیجده ماه مبارک رمضان که روز چهارشنبه است گوشتش را به بیماران و کسانی که مرض سختی دارند بده، خدای تعالی همه را شفا می‌دهد. - آیا آن بز علامت خاصّی هم دارد؟ - آن بز ابلق (سفید و سیاه) است و موهای زیادی دارد. هفت علامت در او هست: سه علامت در یک طرف و چهار علامت در طرف دیگر. باید تاب و تحمّل این مسؤولیت را داشته باشی تا به وظیفه ات عمل کنی. از حضرت خداحافظی کرده تا به دنبال دستور امام بروی. راهی منزل خودت می‌شوی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۵ و ۴۶. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۸ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... باید تاب و تحمّل این مسؤولیت را داشته باشی تا به وظیفه ات عمل کنی. از حضرت خداحافظی کرده تا به دنبال دستور امام بروی. راهی منزل خودت می‌شوی. تمام فکر و ذکرت به بیانات و دستورات آقاست تا درست به انجام رسانی. دیگر خوابت نمی برد و بعد از خوردن سحری به حیاط منزل می‌آیی و به آسمان نگاه می‌کنی. سپیده از مشرق دارد سَرَک می‌کشد و نشان از صبح صادق است. ستارگان در حال افول هستند و ماه هم سست گونه به درون آسمان فرو می‌رود. بعد از خواندن نماز صبح به دعا و قرآن مشغول می‌شوی. هوا دارد روشن می‌شود و خورشید پرتوهای طلایی رنگ خود را می‌تاباند. همراه نور خورشید امید هم بر دلت می‌تابد که بالاخره وقت رفتن به خانه سیّد ابوالحسن فرا رسیده است. لباس میپوشی و از منزل به بیرون می‌زنی. از ده جمکران بیرون آمده و به طرف شهر قم به راه می‌افتی. هر قدمی که برمی داری دلت مثل سیر و سرکه می‌جوشد. دهانت خشک شده است و نفس هایت هم به شمارش افتاده اند. یقین داری آنچه را که امام فرموده است محقق می‌شود. بالاخره به شهر قم جلو در منزل سیّد ابوالحسن می‌رسی. خدمتکار سیّد بیرون در منتظر توست. تا به او می‌رسی سلام می‌کنی. او هم جوابت را می‌دهد: - علیک السلام. - با سیّد ابوالحسن کار دارم. - اهل جمکرانی؟ - بله! حسن بن مثله جمکرانی هستم. - سیّد از اوّل صبح تا حالا منتظر تو است، چرا زودتر نیامدی؟ - گفتم هوا روشن بشود و خدمت سیّد برسم بهتر است. - بفرمایید داخل. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۶ و ۴۷. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۹ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... - با سیّد ابوالحسن کار دارم. - اهل جمکرانی؟ - بله! حسن بن مثله جمکرانی هستم. - سیّد از اوّل صبح تا حالا منتظر تو است، چرا زودتر نیامدی؟ - گفتم هوا روشن بشود و خدمت سیّد برسم بهتر است. - بفرمایید داخل. - یا اللَّه! یا اللَّه! … با خدمتکار سیّد وارد حیاط می‌شوی. تو را به طرف اتاق سیّد راهنمایی می‌کند. تا چشم سیّد به تو می‌افتد از جا برخاسته و به طرفت می‌آید. رو به او می‌کنی و می‌گویی: - سلام علیکم. - علیکم السلام و رحمة اللَّه و برکاته. دستت را به گرمی می‌فشارد و مصافحه می‌کند. لبخند می‌زند و اندیشناک می‌پرسد: - از جمکران می‌آیی؟ - بله سیّد! - خیلی وقت است که منتظر تو هستم. - مگر خبر داشتی که من پیش تو می‌آیم؟ - آری. - کی به تو خبر داد؟ - آخر شب بود که خستگی بر من چیره شد و پلک هایم را روی هم انداخت. در عالم رؤیا آقایی را دیدم که به من گفت: «کسی به نام حسن بن مثله جمکرانی نزد تو می‌آید، هرچه می‌گوید سخن او را تصدیق کن و بر قولش اعتماد کن، چون سخن او سخن ماست و نباید گفته اش را رد کنی! » یک دفعه از خواب پریدم. بدنم خیس عرق شده بود و احساس می‌کردم کسی در کنارم نشسته و با من حرف می‌زند. هرچه دنبال آن آقا رفتم دیگر پیدایش نکردم. از آن وقت تا حالا چشم روی هم نگذاشته‌ام و منتظر تو بوده ام. تو هم شروع می‌کنی از فرمایشات حضرت ولی عصر - عجل اللَّه تعالی فرجه - گفتن. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۷ الی ۴۹. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱۰ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... تو هم شروع می‌کنی از فرمایشات حضرت ولی عصر - عجل اللَّه تعالی فرجه - گفتن. از حسن بن مسلم و زمینی که باید مسجد شود می‌گویی. از نماز تحیّت و نماز امام زمان - عجل اللَّه فرجه - سخن میرانی و بالاخره از بزی که باید شب چهارشنبه ذبح شود یاد می‌کنی. سیّد به تک تک کلمات و جملات تو گوش می‌دهد. احساس علاقه و اشتیاق خاصی به حرف هایت نشان می‌دهد. چشم هایش به چیز نامعلومی در نزدیکی صورتش خیره می‌شود. اشک در چشم هایش حلقه می‌زند و با نفسی عمیق هوا را به ششها رسانده و آنگاه پس می‌زند. پیش خود زمزمه‌هایی سر می‌دهد. فقط حرکت لب هایش را می‌بینی و صدایی نمی شنوی. دستمال از جیبش درآورده و اشک هایش را می‌گیرد. سپس رو به خدمتکارش می‌کند و می‌گوید: - دو تا اسب را زین کنید و آماده حرکت بشویم. - باشد، همین الان! سیّد لباسش را می‌پوشد و با هم به طرف حیاط می‌آیید. چند لحظه نمی گذرد که سر و کلّه آن خدمتکار پیدا می‌شود. از خانه که بیرون می‌آیید اسب‌ها را می‌بینید که آماده برای سوار شدن هستند. سوار بر اسب شده و از قم به طرف ده جمکران میرانید. نزدیک روستا که می‌رسید جعفر چوپان را می‌بینید که در کنار جادّه گله را می‌چراند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۹ و ۵۰. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱۱ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... نزدیک روستا که می‌رسید جعفر چوپان را می‌بینید که در کنار جادّه گله را می‌چراند. از اسب‌ها پیاده شده و به طرف جعفر می‌روید. در حال صحبت با او هستید که متوجه می‌شوید بزی از انتهای گلّه به طرف شما می‌آید. خوب که به شما نزدیک می‌شود تمام آن هفت علامتی که امام زمان علیه السلام فرموده بود در آن بز می‌بینی. رو به جعفر کاشانی (چوپان) می‌کنی و می‌گویی: - قیمت این بز چقدر است؟ - برای چه می‌خواهی؟ - می‌خواهم بخرم و ذبحش کنم. - به خدا قسم این بز را تا امروز داخل گله‌ام ندیده ام. صبح که به چشم من خورد خیلی سعی کردم تا آن را بگیرم و به صاحبش برسانم ولی نتوانستم. - بالاخره آن را چند می‌فروشی؟ - حالا که بز به پیش تو آمده است حتماً یک حکمتی دارد. آن بز را بردار و ببر تا … بز ابلق را می‌گیرید و به جمکران می‌آورید و شب چهارشنبه ذبح می‌کنید. روز چهارشنبه هم گوشتش را بین بیماران تقسیم کرده تا شفا پیدا کنند. سیّد ابوالحسن یک نفر را به دنبال حسن بن مسلم می‌فرستد. او هم به منزل سیّد می‌آید. سیّد حقّ تملک زمین‌ها را از او می‌گیرد. درآمد رهق را آورده و به آن اضافه می‌کند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۵۰ و ۵۱. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱۲ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... سیّد ابوالحسن یک نفر را به دنبال حسن بن مسلم می‌فرستد. او هم به منزل سیّد می‌آید. سیّد حقّ تملک زمین‌ها را از او می‌گیرد. درآمد رهق را آورده و به آن اضافه می‌کند. با سیّد به محل جلوس امام و یارانش می‌آیی. میخ‌ها و زنجیرهایی می‌بینید که حضرت بر روی زمین برای ساختن مسجد مشخص کرده اند. کارگران مشغول به ساختن مسجد می‌شوند. دیوارها که بالا می‌آیند سقف آن را با چوب می‌پوشانند و بدین ترتیب مسجد برپا می‌شود. سیّد ابوالحسن هم زنجیر و میخ‌هایی را که امام علیه السلام برای حدود دیوار مسجد معین کرده بود از زمین جدا می‌کند و آنها را به همراه خودش به منزل می‌برد و در صندوقی نگهداری می‌کند. از آن روز به بعد هر بیمار و دردمندی که به منزلش می‌رود و خود را به آن زنجیرها و میخ‌ها رسانده و تبرک می‌جوید خداوند متعال هم او را شفا می‌دهد. بالاخره پایان عمر سیّد ابوالحسن فرا می‌رسد و از دنیا می‌رود. مدتی می‌گذرد و یکی از فرزندان سیّد مریض می‌شود. به سراغ صندوق میخ و زنجیرها می‌روند تا به واسطه آنها شفا پیدا کند ولی تا در صندوق را باز می کنند اثری از آنها نمی بینند. [۱] گویا امام زمان علیه السلام می‌خواهد بفهماند که از این به بعد باید خود آن حضرت را در مسجد جمکران بجویید و آن میخ و زنجیرها وسیله ای بیش نبوده! 🍃ای جان جهان عیان تو را باید دید 🍃با دیده خونفشان تو را باید دید 🍃در مسجد سهله از فرج باید گفت 🍃در مسجد جمکران تو را باید دید 📖 برگرفته از کتاب «داستان‌های شگفت انگیزی از مسجد مقدّس جمکران» حیدر قنبری، ص ۲۶ تا ۳۱. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۵۱ و ۵۲. 📚[۱]: برکات حضرت ولی عصر، ص ۴۵؛ نجم الثاقب، ص ۲۴۷؛ بهترین داستان ها، ص ۱۰۸. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖