eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
159 دنبال‌کننده
27هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 696) قسمت ۱ 🌷 نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌷 🌿 شیخ ابراهیم ترک روضه خوان از بزرگان و صلحایی است که سال‌ها در مجاورت ناحیه مقدّسه بوده و از ارادتمندان حضرت بقیةاللَّه به شمار می‌رفت که معروف بود به شیخ ابراهیم صاحب الزمانی. ایشان نقل می‌کند که سالی در بازگشت از سفر زیارت امام رضا علیه السلام به سمت عراق و نجف اشرف، یکی از سادات که همراه با من از رشت به ترکستان حرکت می‌کرد، یک لنگه جوال ابریشم به من داد تا در پایان سفر به او برسانم و خود از طریق خاک ایران حرکت کرد. ما از کنار رود ارس حرکت می‌کردیم و مسیر ما چند فرسخ میان خاک روسیه بود. در آن زمان، ورود ابریشم به خاک روسیه ممنوع و نیاز به اجازه مخصوص داشت و من از این امر آگاه نبودم. ناگهان در بین راه چهار نفر از مأموران روس، مسلّح از لابلای درخت‌ها بیرون آمده و به ما دستور توقّف دادند. مکاری [۱] ما که ترک مؤمنی بود به ایشان گفت: این شخص آخوند است و ما جنس گمرکی نداریم. چنان با چوب به پای او زدند که فریادی کشید و همان جا به زمین افتاد. سپس به نزدیک من که فقط با همسر و فرزند کوچکم بودم آمدند و گفتند: بارها را باز کن و در حین جستجو مرتب می‌پرسیدند: ابریشم داری؟ (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان نوزدهم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۶۵ و ۶۶. 📚[۱]: شخص صاحب چارپا که آن را کرایه می‌دهد و خود نیز راهنمایی می‌کند. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 696) قسمت ۲ 🌷 نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌷 🌿 ... سپس به نزدیک من که فقط با همسر و فرزند کوچکم بودم آمدند و گفتند: بارها را باز کن و در حین جستجو مرتب می‌پرسیدند: ابریشم داری؟ همه لباس‌ها و بقچه‌ها و وسایل شخصی ما را نگاه کردند و چون دیدم که اکنون است که جوال ابریشم را باز کنند، نگران شده، قرآن را در دست گرفته و به حضرت حجّت علیه السلام متوسّل شدم و عرض کردم که در این بیابان، تنها پناه ما تو هستی و نگرانی من بیشتر به خاطر همسر و فرزندم است که در این بیابان با وجود این کافران به آن‌ها چه خواهد گذشت. در هر حال گوشه ای ایستادم و منتظر عاقبت کار خود شدم، چون آن چهار نفر به لنگه ابریشم رسیدند، یکی یکی ابریشم‌های خوب و خوش رنگ را در می‌آوردند و به هم می‌گفتند: این چیست؟ و به کناری می‌انداختند، تا آن که همه را جستجو کرده و چون چیزی پیدا نکردند، به من گفتند: اسباب هایت را جمع کن و برو! من اسباب‌ها را جمع کردم و چون نمی توانستم آن را روی مرکب بگذارم به سراغ مکاری رفتم. پای مکاری به شدّت متورّم شده بود. به او گفتم: برخیز! گفت: نمی توانم، پایم شکسته و به زودی در این بیابان می‌میرم. فریاد زدم: بگو یا صاحب الزمان و برخیز! و اشکم در آن لحظه سرازیر بود. گفت: ممکن نیست و نمی توانم. دست او را گرفتم و گفتم: بگو یا صاحب الزمان و او را بلند کردم، آهسته پای خود را روی زمین گذاشت و با پایی مانند مشک لبریز و خیک باد کرده به راه افتاد. مأمورین نیز ایستاده و ما را نگاه می‌کردند. چون چند قدم راه رفتیم، پای او خوب شد و مانند مشکی که سر او را باز کنند، تورّم پای او خوابید. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان نوزدهم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۶۶ و ۶۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 696) قسمت ۳ 🌷 نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌷 🌿 ... چون چند قدم راه رفتیم، پای او خوب شد و مانند مشکی که سر او را باز کنند، تورّم پای او خوابید. از او پرسیدم: پایت چطور است؟ پایش را نشان داد، هیچ دردی نداشت و به من ارادت زیادی پیدا کرد. چون از خاک روسیه گذشتیم و ایرانیان ما را دیدند، تعجّب کردند که چگونه ابریشم را از آن جا گذرانده ایم و گفتند؛ اگر ابریشم‌ها را می‌گرفتند، ده سال زندان و فلان مقدار جریمه داشت. وقتی سفر را ادامه دادیم، به جایی رسیدیم که باید پیاده می‌رفتیم و مسیر کوه، سخت و ناهموار بود. همراه خانواده‌ام به راه افتادیم و مکاری نیز به حیوان هایش مشغول شد. پس از مدّتی دیدیدم که وسط بیابان تنها مانده ایم و باد شدید و سردی وزیدن گرفت. به اطراف نگاه کردم و با خود گفتم: امشب از سرما یا حیوانات درنده خواهیم مرد و تنها امیدم برای نجات امام زمان علیه السلام بود. پس دوباره با فروتنی و گریه و تمنّا به درگاه خداوند و حضرت بقیةاللَّه متوسّل شدم. ناگهان دیدم چهار نفر مرد ترک که اهل آن مناطق بودند، آمدند و اسبی را که یک پای خود را بالا گرفته و زمین نمی گذارد با زحمت با خود می‌برند. هنگامی که به من رسیدند، به آن‌ها گفتم که من از طلاّب نجف هستم و برای زیارت به ایران رفته و اکنون در حال بازگشت به نجف هستم، برای خاطر خدا من را نجات بدهید. یکی از آن‌ها فریاد زد، نمی بینی چه گرفتاری ای پیدا کرده ایم؟ اسب، پای خود را زمین نمی گذارد و اصلاً حرکت نمی کند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان نوزدهم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۶۷ و ۶۸. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 696) قسمت ۴ 🌷 نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌷 🌿 ... یکی از آن‌ها فریاد زد، نمی بینی چه گرفتاری ای پیدا کرده ایم؟ اسب، پای خود را زمین نمی گذارد و اصلاً حرکت نمی کند. از من گذشتند و من به شدّت منقلب شدم. چند قدمی که از ما فاصله گرفتند، یکی از آن‌ها گفت: همسر خود را سوار کن، اگر اسب پای خود را زمین گذاشت، ما شما را نجات می‌دهیم و اگر نگذاشت، بهتر است که در این بیابان بمانید و طعمه گرگ‌ها شوید. او بازگشت و به دوستانش گفت: اگر ما آن‌ها را اینجا رها کنیم، چند لحظه دیگر طعمه گرگ‌ها خواهند شد. بالاخره صبر کردند و به همسرم کمک کردم تا سوار شود. بلافاصله اسب پای خود را به زمین گذاشت و شلاّق نزده حرکت کرد. آن مرد فریاد زد: ملاّ! بچّه را هم به مادرش بده. من فرزندم را نیز سوار کردم. آن‌ها بسیار شیفته من شدند و از رفتار خود عذرخواهی کردند. ساعت هفت صبح از آن درّه خارج شدیم و از سنگلاخ نجات پیدا کردیم. چون به روستای آن‌ها رسیدیم، دیدیم همه اهل روستا منتظرند و تا ما را دیدند به پیشواز آمدند و آن مرد ترک به مادر خود گفت: ما از برکت این ملاّ نجات پیدا کردیم. آن‌ها گفتند: ما از آمدن شما مأیوس شدیم و تصوّر کردیم که حیوانات درنده شما را از بین برده اند. هنگام نماز صبح متوجّه شدم که آن‌ها نماز و احکام شرعی را ترک کرده اند، از علّت آن سؤال کردم، گفتند: از روزی که ملاّی ما را اسیر کرده اند با خدا قهر کرده ایم. به آن‌ها گفتم: من او را در صحت و سلامت دیدم و به زودی می‌آید و با این خبر آن‌ها دوباره به راه خدا برگشتند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان نوزدهم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۶۸ و ۶۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 704) قسمت ۱ 🌻نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌻 🌿 سید صالح بن محمّد بن عبّاس جبل عاملی نقل کرد که: هنگامی که به مشهد مقدّس مشرّف شدم، با وجود نعمت فراوان، به علّت تنگدستی، بسیار بر من سخت می‌گذشت. صبح روزی که کاروان قصد بازگشت داشت، چون من حتّی یک قرص نان هم نداشتم، آن‌ها را همراهی نکردم. زوّار رفتند و من هنگام ظهر به حرم مطهّر مشرّف شدم. پس از نمازگزاردن دیدم اگر خودم را به زوّار نرسانم، قافله دیگری هم نیست و اگر در این حال بمانم، هنگام زمستان خواهم مرد. سپس نزدیک ضریح رفتم و شکوه نمودم و با افسردگی از حرم خارج شدم. گفتم: با همین گرسنگی به راه می‌افتم، یا هلاک می‌شوم یا خودم را به کاروان می‌رسانم. از مسیر بازگشت سؤال نمودم، راه را به من نشان دادند، من نیز تا هنگام غروب آفتاب راه رفتم ولی به جایی نرسیدم. فهمیدم راه را گم کرده ام. به بیابانی رسیده بودم که غیر از حنظل [۱]، چیز دیگری آن جا نبود. از شدّت تشنگی و گرسنگی، پانصد حنظل را شکستم به امید این که یکی از آن‌ها هندوانه باشد ولی هیچ کدام هندوانه نبود. تا زمانی که هوا روشن بود، در اطراف صحرا به دنبال آب یا علفی می‌گشتم، ولی کم کم ناامید شدم، گریه می‌کردم و خود را برای مرگ حاضر کردم. ناگهان مکان مرتفعی را دیدم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و هفتم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۹۱ و ۹۲. 📚[۱]: میوه شبیه هندوانه و بسیار تلخ مزه و سموم کشنده می‌باشد. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 704) قسمت ۲ 🌻نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌻 🌿 ... تا زمانی که هوا روشن بود، در اطراف صحرا به دنبال آب یا علفی می‌گشتم، ولی کم کم ناامید شدم، گریه می‌کردم و خود را برای مرگ حاضر کردم. ناگهان مکان مرتفعی را دیدم. به آن جا رفتم و چشمه آبی را دیدم. از وجود چشمه در آن ارتفاع تعجّب کردم و شکر خداوند را گزاردم. با خود اندیشیدم، آن را بنوشم و وضو بگیرم و نماز بگزارم که اگر مُردم، نماز گزارده باشم. پس از نماز عشا، هوا تاریک شد و صحرا مملوّ از جانداران و درندگان شد. صداهای ناآشنای آن‌ها از اطراف به گوش می‌رسید، صدای تعدادی از آن‌ها مانند گرگ را می‌شناختم و تعدادی هم چشمانشان مانند چراغی از دور می‌درخشید. من بسیار ترسیده بودم و چون فراتر از مردن چیزی نبود و بسیار سختی دیده بودم، به قضا راضی شدم و به خواب رفتم. هنگامی که بیدار شدم، هوا با نور ماه روشن شده و صداها آرام گرفته بود، من هم در نهایت ضعف و بی حالی بودم. در آن لحظه سواری را دیدم. پیش خود گفتم: او از من مال می‌طلبد، من هم چیزی ندارم، پس بدون شکّ مرا خواهد کشت. پس از نزدیک شدن، سلام نمود و من نیز پاسخ دادم و دلم آرام شد. فرمود: چه کاری انجام می‌دهی؟ با ضعف به حال خودم اشاره نمودم. ایشان فرمود: در کنارت، سه عدد خربزه است. چرا آن‌ها را نمی خوری؟ من چون جستجو کرده بودم و حتّی هندوانه به شکل حنظل نیز نیافته بودم، گفتم: مرا به حال خود بگذار و تمسخر نکن. ایشان فرمود: به عقب نگاه کن! بوته ای را دیدم که سه خربزه بزرگ داشت. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و هفتم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۹۲. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 704) قسمت ۳ 🌻نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌻 🌿 ... ایشان فرمود: در کنارت، سه عدد خربزه است. چرا آن‌ها را نمی خوری؟ من چون جستجو کرده بودم و حتّی هندوانه به شکل حنظل نیز نیافته بودم، گفتم: مرا به حال خود بگذار و تمسخر نکن. ایشان فرمود: به عقب نگاه کن! بوته ای را دیدم که سه خربزه بزرگ داشت. سپس فرمود: با یکی از آن‌ها گرسنگی خود را برطرف نما و نصف دیگر را در صبح بخور و نیمه دیگر را با خربزه سالم همراه خود ببر و از این راه در مسیر مستقیم حرکت نما. فردا نزدیک ظهر نیمه دیگر خربزه را تناول نما و دیگری را نگاه دار که به آن نیاز پیدا می‌کنی. قریب به غروب آفتاب به خیمه‌های سیاه خواهی رسید، مردم آن جا تو را به قافله ای می‌رسانند و سپس ایشان غایب شد. من برخاستم و یکی از خربزه‌ها را شکستم و خوردم، بسیار شیرین و خوب بود، و تا آن لحظه خربزه به آن خوبی ندیده بودم. دو خربزه دیگر را برداشتم و به راه افتادم. جادّه را پشت سر می‌گذاشتم تا این که چند ساعت از روز سپری شد. خربزه دیگر را شکستم و نصف آن را خوردم و باقی آن را هنگام ظهر که هوا به شدّت گرم بود، خوردم. نزدیک غروب آفتاب، خیمه ای را از دور دیدم. هنگامی که اهل خیمه مرا از دور دیدند، به سمت من آمده و مرا گرفته و به سمت خیمه‌ها بردند، گویا مرا با جاسوسی اشتباه گرفته بودند. آن‌ها فقط زبان فارسی می‌دانستند و من عربی، هر چه فریاد می‌زدم کسی به حرف من توجّه نمی کرد. پس از رسیدن به نزدیک خیمه رئیس آن‌ها با خشم بسیار گفت: بگو از کجا آمده ای، در غیر این صورت تو را می‌کشیم. من نیز تمام شرح حال خود را از هنگام خارج شدن از مشهد مقدّس بیان نمودم. او گفت: ای دروغگو! مسیرهایی که تو بیان کردی، هیچ جانداری نمی تواند از آن عبور نماید و تلف می‌شود، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و هفتم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۹۲ و ۹۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 704) قسمت ۴ 🌻نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌻 🌿 ... او گفت: ای دروغگو! مسیرهایی که تو بیان کردی، هیچ جانداری نمی تواند از آن عبور نماید و تلف می‌شود، حیوانات او را می‌درند و این مسافت را نیز کسی نمی تواند در این زمان طی کند، زیرا از مشهد تا این جا سه منزل [۱] راه است و از این راه که تو می‌گویی چندین منزل است، راست بگو در غیر این صورت تو را با شمشیر خواهم کشت و بر من شمشیر کشید. در همان لحظه خربزه از زیر عبای من نمایان شد. سؤال نمود: این چیست؟ به او پاسخ دادم. همه حاضرین گفتند: هیچ خربزه ای در این صحرا وجود ندارد، به خصوص این نوع خربزه که ما تا به حال ندیده ایم. سپس آن‌ها با یکدیگر مشورت کردند و اطمینان یافتند که این اتّفاق معجزه است، دست مرا بوسیدند و در صدر مجلس نشاندند و مرا مورد محبّت و احترام قرار دادند. لباس هایم را برای تبرّک گرفتند و لباس‌های پاکیزه به من دادند و دو شبانه روز در نهایت احترام میهمان آن‌ها بودم. روز سوّم ده تومان به من دادند و من را با همراه سه نفر به قافله رساندند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و هفتم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۹۳ و ۹۴. 📚[۱]: هر منزل، مسافتی است که کاروان در یک روز طی می‌کند. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖