eitaa logo
داستانهای مهدوی
163 دنبال‌کننده
738 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۳ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... می‌خواهی جایگاه شیعه را در قرآن پیدا کنی. به تفاسیر قرآنی مراجعه می‌کنی. به تفسیر آیه هفتم از سوره بینه می‌رسی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ».[۱] عایشه می‌گوید که به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کردم گرامی ترین بندگان نزد خداوند چه کسانی هستند؟ حضرت همین آیه را خواند. وقتی هم که حضرت علی علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه وآله وارد می‌شود حضرت رسول صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «به همان کسی که جانم در دست اوست سوگند! این (علی) و شیعیانش، به درستی رستگارانند در روز قیامت.» و همین آیه نازل می‌شود. پس از آن اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله هر موقع حضرت علی علیه السلام را می‌دیدند که دارد می‌آید، می‌گفتند: «خیر البریة» آمد.[۲] به کتب روایی هم کیشان خودت از اهل تسنّن مراجعه می‌کنی. می‌خواهی روایاتی از پیامبر صلی الله علیه وآله در مناقب و مراتب شیعیان بیابی. خوشبختانه به روایات متعدد برمی خوری که چندین بار رسول خدا صلی الله علیه وآله از امام علی علیه السلام یاد می‌کند و می‌فرماید: «به خدایی که جانم در دست او است سوگند، این (علی) و شیعیانش روز قیامت رستگارانند.»[۳] خیالت راحت می‌شود. از شکّ و دودلی بیرون می‌آیی. برای تو یقین شده است که پس از پیامبر خدا، فقط اهل بیت پیامبر علیهم السلام بر حقّ هستند. تو هم دنبال حقّ و حقیقت هستی که به تازگی به آن رسیده ای. حاضر نیستی حتی یک لحظه تحت تأثیر جوسازی دیگران باقی بمانی. به مسجد النّبی در شهر مدینه می‌آیی. رو به قبر شریف رسول اللَّه صلی الله علیه وآله می‌کنی و می‌گویی: «اشهد أن لا اله الا اللَّه، اشهد أن محمّداً رسول اللَّه و اشهد أن علیاً امیرالمؤمنین ولیّ اللَّه». احساس آرامش و طمأنینه خاصی می‌کنی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۷ الی ۵۹. 📚[۱]: کسانی که ایمان آورده اند و کارها و اعمال شایسته انجام دادند، آنان بهترین مردم هستند. 📚[۲]: مناقب خوارزمی، ص ۶۲. 📚[۳]: ۱۱. همان. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۴ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... احساس آرامش و طمأنینه خاصی می‌کنی. از الآن به بعد نیز نمازهایت را همانند پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خوانی، به همان شکلی که سنّت و سیره واقعی رسول اللَّه بوده است. یکی از فامیل هایت تو را می‌بیند که به عبادت مشغول هستی. از اذکار و افعال تو تعجب می‌کند. چهره خود را ترش کرده و به طرف تو می‌آید. چشم هایش را به طرز بدخواهانه ای تنگ کرده و می‌گوید: - ولید بن عباس! - بله! بفرمایید! - این چه وضع دعا و نماز است؟ - نماز و دعای واقعی همین طوری است که دیدی. - اخم هایش را درهم می‌کشد و می‌گوید: - چرا؟ یعنی تو هم شیعه شده ای؟ - بله! من به تازه گی سنّی واقعی شده ام. - منظورت چی است؟ - یعنی این که اهل سنّت واقعی همان شیعیان هستند که به سنّت پیامبر عمل می‌کنند. - اعمال شیعیان چه ربطی به تو دارد؟ چند لحظه ای به او خیره می‌شوی. با انگشت اشاره به طرف دهان او اشاره می‌کنی و سپس به طور شمرده شمرده جوابش می‌دهی. گویا هر کدام از کلمات را به دقّت با ترازو وزن کرده ای: - من شیعه شده‌ام و معتقد به وجود و ظهور منجی عالم بشریت هستم. او هم قیافه حقّ به جانبی می‌گیرد و با عصبانیت می‌گوید: - این حرف‌ها را نزن ولید! مگر می‌خواهی سرت را به باد بدهی؟ - سر آن‌ها که اعتقاد به مهدی موعود علیه السلام ندارند را باید به باد داد! - چرا؟ - چون طبق فتاوای بزرگان مذاهب اربعه اهل سنّت (شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی)، منکران اعتقاد به ظهور مهدی علیه السلام اگر به حقّ باز نگردند، واجب القتل و مهدور الدّم هستند! [۱] دهانش از تعجب باز می‌ماند. تا مدّتی سکوت کرده و فقط به تو نگاه می‌کند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۹ و ۶۰. 📚[۱]: متقی الهندی - البرهان علی علامات المهدی آخر الزمان، ص ۱۷۸ - ۱۸۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۵ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... - چون طبق فتاوای بزرگان مذاهب اربعه اهل سنّت (شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی)، منکران اعتقاد به ظهور مهدی علیه السلام اگر به حقّ باز نگردند، واجب القتل و مهدور الدّم هستند! [۱] دهانش از تعجب باز می‌ماند. تا مدّتی سکوت کرده و فقط به تو نگاه می‌کند. سپس می‌رود و گوشه ای می‌نشیند و به زمین خیره می‌شود. با انگشت شست و سبابه، موهای بلند ریشش را می‌کشد و در تفکری عمیق فرو می‌رود. هوای خنکی صورتت را نوازش می‌دهد. داخل حیاطِ مسجد جمکران هستی که مه شبانگاهی به سراغ تو می‌آید. تکه ابری در دل آسمان جا خوش کرده است. قرص ماه آرام آرام خود را از میان ابر بیرون می‌کشد. ناگهان نور مهتاب، گنبد فیروزه ای مسجد مقدّس را صفا و جلا می‌بخشد. تو هم وارد مسجد می‌شوی. شروع به خواندن نماز تحیت مسجد و نماز امام زمان علیه السلام می‌کنی. همه جا را با معنویت می‌بینی. همه چیز هم مقدّس است و متبرک. حتی گرد و خاک این مسجد هم شفابخش است، چون که به قدوم مبارک صاحب و متولی اصلی آن تبرک یافته است. بی خود نیست که قرآن قدری از خاک اثر پای جبرائیل را صاحب کرامت‌ها و معجزات می‌داند. [۲] به خوبی می‌دانی که خداوند اگر بخواهد، می‌تواند بدون واسطه، معجزات و کرامات خودش را نشان دهد امّا خود می‌خواهد که ما وسیله ای برای تقرب به او بجوییم، همچنان که در قرآن نیز چنین می‌فرمایند. [۳] پس چه بهتر که بندگان خاصّش و منتسبین به آنها را واسطه قرار دهیم، هر چند که وهّابی‌ها این تبرّک و توسل را شرک به خداوند می‌دانند. مگر خداوند نمی توانست چشم‌های حضرت یعقوب علیه السلام را دگربار بینا بگرداند؟ قطعاً قادر بود. امّا ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۶۰ و ۶۱. 📚[۱]: متقی الهندی - البرهان علی علامات المهدی آخر الزمان، ص ۱۷۸ - ۱۸۳. 📚[۲]: سوره طه / آیه ۹۵ - ۹۶. 📚[۳]: سوره مائده / آیه ۳۵: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از {مخالفت فرمان} خدا بپرهیزید! و وسیله ای برای تقرب به او (خدا) بجویید و....». گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۶ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... مگر خداوند نمی توانست چشم‌های حضرت یعقوب علیه السلام را دگربار بینا بگرداند؟ قطعاً قادر بود. امّا قرآن تأکید می‌کند که پیراهن یوسف را جهت تبرک و استشفا به صورت یعقوب بگذارند تا چشم‌های پدر بینا و روشن شود.[۱] تو هم چنان به راز و نیاز مشغول هستی. از سید و مولای خودتان هم تشکر می‌کنی. او بود که شفای فاطمه تو را از خداوند گرفت. الآن هم که از عربستان به ایران آمده ای فقط برای تشکر از آقا است. نگاهی به ساعت می‌اندازی. عقربه‌های ساعت از نیمه شب گذشته. می‌روی تا کمی استراحت کنی. صبح زود بیدار شده و آماده نماز می‌شوی. آهنگ حرکت نمازگزاران به طرف مسجد نواخته شده است. آهن ربایی است که جسم و جان همه را به خود می‌کشد. نوای دلنشین میهمانان این مکان مقدّس، در فضای مسجد می‌پیچد. فقط موقع نماز جماعت صبح است که راز و نیازها به هم می‌پیوندد و شکوه و عظمت مسجد را چند برابر می‌کند. بعد از نماز به داخل حیاط می‌آیی. صبح روز چهارشنبه است و آسمان دارد رنگ باز می‌کند. سپیده صبح بالای مسجد و مناره‌های آن پهن شده است. روشنایی سپیده جای مهتاب را می‌گیرد. این گنبد زیباست که همیشه می‌درخشد و بیدار است. مسجد در تمام شب و روز پذیرای نمازگزاران است. تعطیلی هم نمی شناسد. در طول سال درش باز است و میهمانان آقا را به زیر بال و پر خویش می‌گیرد. به کوه‌های اطراف جمکران نظر می‌اندازی. در فکر فرو رفته ای و آرامش خاصی به تو دست داده است. حاضر نیستی این آرامش را به هیچ قیمتی از دست بدهی. هم چنان در حال قدم زدن هستی و به دور دست‌ها نگاه می‌کنی. آفتاب را می‌بینی که به سینه کوه چنگ انداخته است و می‌خواهد خودش را بالا بکشد. احساس وجد و خوشحالی غیر قابل وصفی به تو دست داده است. مهیای رفتن می‌شوی هر چند جدایی برایت سنگین است اما باید رفت. باید رفت تا منتظران مقدمش را با گفتار و کردارت وسعت بخشی. عهد و پیمانی با فرزند فاطمه علیهما السلام می‌بندی تا توفیق دوباره ای جهت آمدن به مسجد مقدّس جمکران به تو دهد. ان‌شاءاللَّه. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۶۱ و ۶۲. 📚[۱]: سوره یوسف / آیه ۹۳ - ۹۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۱ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 - آخیش! تازه از نظافت دست کشیده ای. هربار که مشغول کار می‌شوی تا چندین ساعت نمی توانی استراحت کنی. از جارو زدن حیاط مسجد شروع کرده تا شستن.... کمرت را به دیوار حیاط مسجد می‌چسبانی. مقداری سایه پیدا کرده ای و می‌خواهی استراحت کنی. عرق هم شُر شُر از سر و روی تو می‌ریزد. نگاه به آسمان می‌دوزی و می‌بینی که کاملاً صاف و آبی رنگ است. خورشید هم تمام همّ و غمّش این است که گرمایش را بر سر همه بریزد. می‌خواهی یک نفسی تازه کنی تا داخل مسجد بشوی. لباس هایت را هم هر بار که داخل مسجد می‌روی عوض کرده و خیالت راحت می‌شود که تمیز و پاک هستند. هنوز عرق هایت خشک نشده که صدای گربه ای را می‌شنوی. از بالای دیوار رد نمی شود و مدام خواهش و التماس می‌کند: - میو... میو... میو.... سرت را به پشت می‌چرخانی. تا تو را می‌بیند ساکت می‌شود. مثل یک مجسمه بی حرکت روی دیوار می‌نشیند و به تو خیره شده و به آدم‌هایی که از جلوی تو رد می‌شوند نگاه نمی کند. تا مدّتی بدون این که تکان بخورد چمباتمه می‌زند. پسر بچه ای از جلوی تو رد می‌شود. به طرف گربه رفته و با صدای بلند می‌گوید: - پیشته! گربه هم از جایش تکان نمی خورد. هم چنان با قیافه ای جدّی به تو زل می‌زند. دو دست خودت را روی زمین تکیه گاه قرار می‌دهی. یاعلی می‌گویی و تن از زمین می‌کنی. گربه هم دمش را تکان می‌دهد و چشم هایش تنگ می‌شود. به راه افتاده و او هم پشت سر تو به راه می‌افتد. غذایی برایش پیدا می‌کنی و پیش او می‌گذاری. باز این گربه است که دمش را در هوا می‌چرخاند و مشغول خوردن می‌شود. هنوز نگاهت را به حیوان دوخته ای که یکی صدایت می‌کند: - حاجی! حاجی! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۳ و ۶۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۲ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... هنوز نگاهت را به حیوان دوخته ای که یکی صدایت می‌کند: - حاجی! حاجی! ... روی پاشنه خودت به طرف صدا می‌چرخی. یکی را می‌بینی که دارد به تو نزدیک می‌شود. رو به او کرده و می‌گویی: - جانم! بفرما! - دستشویی بند آمده بیا.... هنوز حرف او تمام نشده است که یک زائری نطق او را کور می‌کند و می‌گوید: - این چه ربطی به حاجی دارد؟ تو هم قرص و محکم می‌گویی: - من خادم مسجد هستم. و هر خدمتی از دست من بربیاید انجام می‌دهم! - ولو شستن دستشویی ها؟ - بله! مگر چه عیبی دارد؟ - آخر سنّ و سالی از شما گذشته است! - خدمت، سنّ و سال نمی شناسد! صورتش از خجالت قرمز می‌شود. از تو تشکر می‌کند و می‌رود. تا کسی تو را در حال خدمت نبیند باورش نمی شود. لباس هایت همیشه تمیز و منظم است. عطر می‌زنی و سر و وضع مرتّبی داری. از نظر اقتصادی هم مشکلی نداری. با متانت راه می‌روی و با وقار هم صحبت می‌کنی. به موقع عبادت و راز و نیاز می‌کنی و طاعت و بندگی خدا را به جا می‌آوری. سختی بی مورد به جسم و روان خودت نمی دهی و هر خدمتی که به زوّار می‌کنی جزو عبادت می‌دانی و توشه برای آخرت. ریش هایت سفید شده اند امّا باز دست از شوخی و مزاح سنگین برنمی داری. نمی خواهی از آدم‌هایی باشی که دافعه شان بیشتر از جاذبه شان باشد. بعضی شب‌ها هم در مسجد می‌مانی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۴ و ۶۵. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۳ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... بعضی شب‌ها هم در مسجد می‌مانی. آخر شب هم که می‌خواهی استراحت کنی بیشتر پتوها را زوّار می‌برند و پتوی کهنه ای هم به تو می‌رسد. آن را روی زمینِ خدا پهن می‌کنی و دراز می‌کشی. وقتی بدنت را روی نازک ترین و مندرس ترین پتوی باقی مانده رها می‌کنی خوابت می‌برد و چه خواب شیرینی. گرمای فضای حیاط مسجد جمکران با گرمای خورشید درهم می‌آمیزد و انسان را برای خدمت بیشتر تشویق می‌کند. آرام آرام به طرف دستشویی‌ها می‌روی، تا اگر کاری هست انجام دهی. آب دهانت را می‌مکی، دستی بر عرق پیشانیت می‌کشی و پا روی پله‌های دستشویی می‌گذاری. بچّه ای را می‌بینی که در حال دویدن است. ناگهان پایش سُر می‌خورد و به روی زمین می‌افتد: - تَرَق!! به طرفش می‌روی. دستش را می‌گیری و بلندش می‌کنی. او را به جلوی شیر آب برده و دست و صورتش را می‌شویی. یکی از دستشویی‌ها خراب شده و بند آمده. تو هم که قصد خدمت داری. بدون این که هیچ گونه احساس بدی به تو دست دهد به بالای سنگ دستشویی می‌روی و برای باز کردن مسیر فاضلاب تقلا می‌کنی تا بالاخره باز می‌شود. زوّار هم چنان به دستشویی و وضوخانه می‌آیند، خسته نباشیدی می‌گویند و می‌روند. آقایی را می‌بینی که به طرف تو می‌آید و می‌گوید: - خسته نباشی آقا! - درمانده نباشی! دست در جیب می‌کند و یک اسکناس در می‌آورد. آن را به طرف تو می‌گیرد و می‌گوید: - قابل شما را ندارد. دستش را با احترام پس می‌زنی و می‌گویی: - نه! من خادم هستم و خادم‌ها پول نمی گیرند!! مخصوصاً روی سه کلمه آخر تأکید می‌کنی. او هم چیزی نمی گوید و تا مدّتی همین طور هاج و واج تو را نگاه می‌کند. با خوشرویی می‌گویی: - آن را داخل صندوق مسجد بینداز! او هم تشکّر می‌کند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. تک و توک این جور آدم‌ها پیدا می‌شوند که می‌خواهند کمک کنند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۵ الی ۶۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۴ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... با خوشرویی می‌گویی: - آن را داخل صندوق مسجد بینداز! او هم تشکّر می‌کند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. تک و توک این جور آدم‌ها پیدا می‌شوند که می‌خواهند کمک کنند. تو هم بهترین کمک را کمک به ساخت مسجد می‌دانی. آشنایان رِندی هم هستند که به خاطر کارت طعنه می‌زنند. امّا تو هدف دیگری داری که آن‌ها نمی توانند بفهمند. تو می‌خواهی برای همیشه خادم مسجد باقی بمانی. چون که خادم این خانه شدن افتخار است، افتخار! از دستشویی‌ها بیرون می‌آیی. همکاران تو که در قسمت‌های دیگر هستند با دیدنت روحیه می‌گیرند. تو را حاج آقا صدا می‌زنند و احترام خاصی برایت قائلند. آن‌ها تو را مانند یک قرصِ روحیه می‌دانند که به کارشان دلگرم می‌کنی. تواضع و خشوع برای خدمت در این مسجد مقدّس را از تو یاد می‌گیرند و سرلوحه کار خودشان قرار می‌دهند. بلندگوها، پخش تلاوت قرآن را شروع می‌کنند و به گوش همه طنین مهیا شدن برای نماز ظهر و عصر را می‌اندازند. تو هم می‌روی و لباس‌های خودت را طبق معمول عوض می‌کنی و آماده نماز و دعا و راز و نیاز می‌شوی. بعد از نماز، مختصر غذایی می‌خوری. بعد از ناهار اندکی استراحت کرده و سپس سطل و جارو را برمی داری و به حیاط می‌آیی. مشغول تمیز کردن حیاط هستی که از بلندگوها، صدای گرم مرحوم کافی به گوش می‌رسد. نوار ملاقات علی بن مهزیار با امام زمان علیه السلام را پخش می‌کنند. او که بیست بار به حج رفت و موفق به زیارت آقا نشد امّا در سفر بیست و یکم به این ملاقات پر شور می‌رسد. امام به علی بن مهزیار در مورد علّت تأخیر این دیدار می‌فرماید: «... امّا به افزون سازیِ اموال پرداختید و (در خرید و فروشتان) حیرتی به زیان مؤمنان ضعیف پدید آوردید و بین خود قطع رحم کردید.»[۱] از این فرمایش امام فهمیدی که کار نیک و عمل صالح، فقط در نماز و دعا خلاصه نمی شود. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۷ و ۶۸. 📚[۱]: سید هاشم بحرانی - تبصرة الولیّ ممن رأی القائم المهدی علیه السلام {به نقل از صفحه ۱۷۲ کتاب آفتاب ولایت} گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۵ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... امام به علی بن مهزیار در مورد علّت تأخیر این دیدار می‌فرماید: «... امّا به افزون سازیِ اموال پرداختید و (در خرید و فروشتان) حیرتی به زیان مؤمنان ضعیف پدید آوردید و بین خود قطع رحم کردید.»[۱] از این فرمایش امام فهمیدی که کار نیک و عمل صالح، فقط در نماز و دعا خلاصه نمی شود. اجر هر یک از اعمال صالح و اذکار و ادعیه محفوظ است، ولی اسلام مجموعه ای از دستورهای گوناگون است که باید از همه آن‌ها پیروی کرد. کسی که در مسائل دینی یک بعدی باشد مانند آدمی است که فقط یک عضو بدنش بیش از حدّ رشد کند و بقیه اعضا کوچک بماند. آدم‌های ناقص الخلقه این طوری هستند. آدم‌های تک بعدی، هم اندام روحشان بی قواره و ناموزون است! - آی... آی... آی.... چهره ات منقبض شده است و درد به تو فشار می‌آورد. رنگ صورتت آن قدر زرد و زار شده که تعجب همه را برانگیخته ای. تو را به بیمارستان حضرت آیت اللَّه العظمی گلپایگانی در شهر قم می‌آورند. دکتر هم پس از معاینه دستور بستری شدن را می‌دهد. چند روزی در آنجا می‌مانی. احساس می‌کنی که یک ندای درونی تو را فرا می‌خواند. دیگر امید به ماندن در این دنیا را نداری. باید آماده سفر دائمی بشوی. امروز یکی از خادمان مسجد مقدّس جمکران به ملاقات تو در بیمارستان آمده است. با دیدن او عشق و سوز خدمت به زوّار آقا در دلت شعله ور می‌شود و اشک جلوی چشمانت را تار می‌کند. با لحنی که در حال خاموش شدن است به او می‌گویی: - به زودی از این دنیا می‌روم! او هم در حالی که بغض کرده و تندتند نفس می‌کشد می‌گوید: - خدا نکند، حاج ابوالقاسم! - فقط یک وصیت دارم که به آن عمل کنید. - چه وصیتی؟ - من را در قبرستان بقیع قم دفن کنید! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۸ و ۶۹. 📚[۱]: سید هاشم بحرانی - تبصرة الولیّ ممن رأی القائم المهدی علیه السلام {به نقل از صفحه ۱۷۲ کتاب آفتاب ولایت} گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor