eitaa logo
داستانهای مهدوی
162 دنبال‌کننده
738 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۳ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... تمام ده روز آخر ماه صفر را روزه بگيريم. البته مشروط بر اينكه آنهايي كه عوارض جسماني دارند و روزه برايشان ضرر دارد، روزه نگيرند. در هر آسايشگاهي با دو نفر صحبت كرديم، بنا شد وقتي شب داخل آسايشگاه مي‌شوند، هركدام با جمعي از برادران در آن آسايشگاه - آسايشگاههاي موصل ۱۵۰ نفري بود - مشورت كنند تا ببينيم دهه آخر صفر را روزه بگيريم يا نه؟ فرداي آن روز، همه آمدند و به اتفاق گفتند: تمام برادران استقبال كردند و حاضرند روزه بگيرند. باز بنده تأكيد كردم: خواهش مي‌كنم از آنهايي كه مريضند يا چشمشان ضعيف است روزه نگيرند. شب اربعين آقا امام حسين عليه السلام رسيد و همه عزيزان كه حدود ۱۴۰۰ نفر بودند، بدون سحري روزه گرفتند، اصلا اردوگاه يك حالت معنوي خاصي به خودش گرفته بود، آن هم روز اربعين امام حسين عليه السلام ؛ فكر مي‌كنم حدود ساعت ۱۰ - ۱۱ صبح بود كه برادران به همديگر خبر دادند: علي اكبر دل درد شديدي گرفته و دارد به خودش مي‌پيچد. بنده وارد سلولي كه اختصاص به برادران بيمار داشت، شدم. ديدم علي اكبر با آن ضعف جسماني و چهره رنگ پريده اش به قدري وضعيتش درهم كشيده شده و درد اذيّتش مي‌كند كه مي‌خواهد از درد سرش را به در و ديوار بكوبد، دو نفر از برادران او را گرفتند تا خودش را به اين طرف و آن طرف نزند. اتفاقاً آن روز دل درد علي اكبر نسبت به روزهاي ديگر بيشتر شده بود، به طوري كه مأمورين بعثي وقتي ديدند او خيلي زجر مي‌كشد - بيش از دو ساعت بود كه علي اكبر فرياد مي‌زد، يك مقدار از حال مي‌رفت و دوباره فرياد مي‌كشيد و داد مي‌زد - آمدند علي اكبر را به بيمارستان بردند. همه از اينكه مأموران آمدند و او را به بيمارستان بردند خوشحال شديم. ساعت ۵/۳ - ۴ بعد از ظهر بود كه ديديم درِ اردوگاه را باز كردند، و صداي زمين خوردن چيزي، همه را متوجه خود كرد. با كمال بي رحمي و پستي و رذالت مثل يك مرده و چوب خشك جسدي را روي زمين سيماني پرت كردند و رفتند، به طوري كه از دور فكر نمي كرديم كه علي اكبر باشد و واقعاً تصور نمي كرديم كه اين يك انسان باشد كه با او اين طور رفتار كردند. به همراه عده اي از بچه‌ها نزديك در رفتيم، ديديم علي اكبر است كه مثل چوب خشك افتاده و تكان نمي خورد، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۴ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... به همراه عده اي از بچه‌ها نزديك در رفتيم، ديديم علي اكبر است كه مثل چوب خشك افتاده و تكان نمي خورد، از ديدن اين صحنه برادرها دور او جمع شدند و بي اختيار همه باهم شروع به گريه كردند. دو نفر علي اكبر را برداشتند، يكي سرش را روي شانه اش گذاشت و ديگري هم پاهايش را برداشت، من هم زير كمرش را گرفتم، چون علي اكبر آنقدر نحيف شده بود كه وقتي سر و پاهايش را بر مي‌داشتند، واقعا كمرش خم مي‌شد. از انتهاي اردوگاه به همين حالت او را وارد سلول كرديم. ديدن اين صحنه اشك و ناله همه بچه‌ها را در آورده بود و اصلا اردوگاه را يك پارچه ماتم فرا گرفته بود. وقتي علي اكبر را داخل همان سلولي كه بايد بستري مي‌شد برديم، ساعت نزديك ۵ بعد از ظهر بود و هركس بايد داخل سلول خودش مي‌شد، چون معمولا ساعت ۵ بعد از ظهر آمار مي‌گرفتند و بايد همه داخل سلول هايشان مي‌رفتند و درِ سلول را قفل مي‌كردند. طبق معمول آمار را گرفتند و همه داخل سلول هايشان رفتند، ولي چه رفتني؟! همه اشك‌ها جاري بود و همه با حالت معنوي كه اردوگاه را فرا گرفته بود، براي علي اكبر دعا مي‌كردند. ما در آسايشگاه شماره سه اردوگاه بوديم. آسايشگاه‌ها در دو طرف شرق و غرب اردوگاه واقع شده بودند و فكر مي‌كنم فاصله بين دو طرف، بيش از صد متر بود. در آسايشگاه شماره پنج كه دو آسايشگاه بعد از ما بود، قبل از اذان صبح اتفاق مهمّي افتاد: يكي از برادران به نام محمد، قبل از اذان صبح از خواب بيدار مي‌شود و پير مردي كه هم سلوليش بود را بيدار مي‌كند، اين پير مرد، پدر شهيد هم بودند و همه برادران به او احترام مي‌گذاشتند. محمد او را از خواب بيدار مي‌كند و مي‌گويد: آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا دادند! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۵ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... اين پير مرد، پدر شهيد هم بودند و همه برادران به او احترام مي‌گذاشتند. محمد او را از خواب بيدار مي‌كند و مي‌گويد: آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا دادند! ايشان يك نگاهي به محمد مي‌كند و مي‌گويد: محمد خواب مي‌بيني؟! شما اين طرف در شرق اردوگاه هستي و علي اكبر در غرب اردوگاه است، با چشم هم كه همديگر را نمي بينيد! تا چه رسد كه صداي هم را بشنويد، شما از كجا مي‌گوييد: آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا داد؟! محمد مي‌گويد: به هر حال من خدمتتان عرض كردم، صبح هم خودتان خواهيد ديد. صبح‌ها معمولا درهاي آسايشگاه كه باز مي‌شد، همه بايد به خط مي‌نشستند و مأمورين بعثي آمار مي‌گرفتند. آمار كه تمام مي‌شد، بچه‌ها متفرق مي‌شدند. آن روز صبح ديدم به محض اينكه آمار تمام شد، جمعيت به صورت سيل آسا به سمت همان سلولي كه علي اكبر بستري بود مي‌روند و همه فرياد مي‌زنند: (آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را شفا داده است). ما هم با شنيدن اين خبر، مثل بقيه به سرعت به سمت همان سلول رفتيم، ديديم: بله! چهره علي اكبر عوض شده! زردي صورتش از بين رفته و خيلي شاداب و بشاش و سرحال، ايستاده است و دارد مي‌خندد. برادرها وقتي وارد سلول مي‌شدند، در و ديوار سلول را مي‌بوسيدند و همين كه به علي اكبر مي‌رسيدند، سر تا پاي علي اكبر را بوسه مي‌زدند و بعد بيرون مي‌آمدند. به طور كلي در طول ده سال اسارتمان، مأمورين بعثي اجازه تجمع نمي دادند، حتي مي‌گفتند: اجتماع بيش از سه نفر يا دو نفر هم ممنوع است. بنده خودم ديدم، مأمورين بعثي مي‌آمدند و اين صحنه را مي‌ديدند، آنقدر آن صحنه برايشان جالب بود كه حتي مانع تجمع بچه‌ها نشدند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۶ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... بنده خودم ديدم، مأمورين بعثي مي‌آمدند و اين صحنه را مي‌ديدند، آنقدر آن صحنه برايشان جالب بود كه حتي مانع تجمع بچه‌ها نشدند. صف طويلي از برادرانمان حدود ۱۴۰۰ نفر درست شده بود كه مي‌خواستند علي اكبر را زيارت كنند. بنده هم وقتي رفتم و علي اكبر را زيارت كردم، از او پرسيدم: علي اكبر چي شد؟! گفت: ديشب آقا عنايتي فرمودند و در عالم خواب شفا گرفتم. بنده آمدم بيرون و رفتم همان برادرمان محمد، كه خواب ديده بود را پيدا كردم و گفتم: جريان از چه قرار است؟! شما چه خوابي ديديد؟! چه كسي به شما در آن طرف اردوگاه چنين خبري را داد؟! محمد گفت: واقع مطلب اين است كه من از حدود سن ۱۸ - ۱۹ سالگي، هر شب قبل از خواب دو ركعت نماز آقا امام زمان عليه السلام را با صد مرتبه (إيّاك نعبدُ و إيّاكَ نسْتعين) مي‌خواندم و مي‌خوابيدم. بعد از تمام شدن نماز، فقط يك دعا مي‌كنم، آن هم براي فرج آقا امام زمان (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف) است. و هيچ دعاي ديگري غير از دعا براي فرج حضرت مهدي عليه السلام نمي كنم، چون مي‌دانم با فرج وجود مقدس آقا امام زمان عليه السلام آنچه از خير و خوبي و صلاح و سعادت و عاقبت به خيري است - كه براي دنيا و آخرت خودمان مي‌خواهيم - يقيناً حاصل مي‌شود. لذا مقيد بودم كه بعد از نماز آقا امام زمان عليه السلام براي هيچ امري غير از فرج حضرتش دعا نكنم. حتي در زمان اسارت هم براي پيروزي رزمندگان و نجات خودم از اين وضع هم دعا نكرده ام. تا اينكه ديشب وقتي علي اكبر را با آن حال ديدم، بعد از نماز آقا امام زمان عليه السلام شفاي علي اكبر را از آقا امام زمان عليه السلام خواستم. قبل از اذان صبح خواب ديدم: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۷ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... ديشب وقتي علي اكبر را با آن حال ديدم، بعد از نماز آقا امام زمان عليه السلام شفاي علي اكبر را از آقا امام زمان عليه السلام خواستم. قبل از اذان صبح خواب ديدم: در يك فضاي سبز و خرّمي ايستاده‌ام و به قلبم الهام شد كه وجود مقدّس آقا امام زمان عليه السلام از اين منطقه عبور خواهند فرمود، لذا به اين طرف و آن طرف نگاه مي‌كردم، تا حضرت را زيارت كنم. در همين حال ديدم ماشيني رسيد، در عالم خواب جلو رفتم، ديدم سيّدي داخل ماشين نشسته است. سؤال كردم كه شما از وجود مقدّس امام زمان عليه السلام خبري داريد؟ فرمودند: مگر نمي بيني نوري در ميان اردوگاه اسراء ساطع است؟! محمد مي‌گفت: آمدم جلو، نگاه كردم، ديدم بله! از همان سلولي كه علي اكبر بستري است نوري ساطع است و به صورت يك ستون به آسمان پرتو افشاني مي‌كند و تمام منطقه را روشن كرده است، يقين كردم كه آقا امام زمان عليه السلام علي اكبر را مورد عنايت و لطف قرار داده و علي اكبر شفا پيدا كرده است. وقتي از خواب بيدار شدم، رفتم آن بزرگوار كه از نظر سنّي سالخورده تر از بقيه برادران بود و همچنين پدر شهيد بودند را از خواب بيدار كردم و بشارت شفا گرفتن علي اكبر را دادم. بعد از اين گفتگو، بنده برگشتم و از علي اكبر جريان را سؤال كردم. گفت: من در عالم خواب حضرت را زيارت كردم و شفاي خود را از ايشان خواستم. حضرت فرمودند: (ان‌شاءالله شفا پيدا خواهي كرد) بعد از اين اتفاق، تمام برادران با همان حال روزه و معنويت، بي اختيار گريه مي‌كردند و متوسل به وجود مقدّس آقا امام زمان عليه السلام شده بودند. يادم مي‌آيد: همان روز گروهي از طرف صليب سرخ وارد اردوگاه شدند. - از طرف صليب سرخ جهاني هر دو ماه، يك هيئت به اردوگاه مي‌آمدند، نامه مي‌آوردند تا برادرها براي خانواده هايشان نامه بنويسند و بعد نامه‌ها را تحويل مي‌گرفتند - تعدادي از دكترهايشان هم آمده بودند، اعلام كردند: ما آمده ايم افرادي كه بيماري صعب العلاج دارند را معاينه كنيم و بنا است كه با مريض‌هاي عراقي در ايران معاوضه بشوند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 676) قسمت ۸ 💐 كرامت یازدهم 💐 🌿 ... تعدادي از دكترهايشان هم آمده بودند، اعلام كردند: ما آمده ايم افرادي كه بيماري صعب العلاج دارند را معاينه كنيم و بنا است كه با مريض‌هاي عراقي در ايران معاوضه بشوند. بنده يادم هست، آن روز صليب سرخ هرچه دعوت مي‌كرد تا آنهايي كه پرونده پزشكي دارند به آنها مراجعه كنند، هيچكس اقدام نمي كرد و يك جوّ معنوي خاصّي بر اردوگاه حاكم بود و همه با آن حال به آقا امام زمان عليه السلام متوسل بودند. به قدري حالت معنوي در اردوگاه شدّت پيدا كرده بود كه احساس خطر كردم، به آنهايي كه مريض بودند گفتم: بايد مراجعه كنند. بچه‌ها آمدند و گفتند: يكي از عزيزان كه چشم هايش ضعيف بود، هر دو چشمش را از دست داده است. تعجب كردم، به آنجا رفتم، ديدم او را براي معاينه برده اند ولي چشم هايش را باز نمي كند. گفتم: چه شده است؟ گفت: چشمانم نمي بيند؛ و گريه مي‌كرد. متوجه شدم كه ايشان مي‌گويد: چشم هايم ضعيف است، تا آقا امام زمان عليه السلام چشم مرا شفا ندهند، چشمم را باز نمي كنم. يك چنين حالتي بر اردوگاه حاكم شده بود، من واقعاً احساس خطر كردم. گفتم: همه بچه‌ها بايد روزه هايشان را بشكنند. هرچه گفتند: الآن نزديك به غروب است، اجازه بدهيد روزه امروز را تمام كنيم. گفتم: شرايط، شرايطي نيست كه ما بخواهيم اين روزه را ادامه بدهيم، چون حالت معنوي بچه‌ها حالتي شده است كه اگر بخواهند با آن حالت داخل آسايشگاه شوند، عده اي از نظر روحي آسيب مي‌بينند. الحمد للّه علي اكبر شفا پيدا كرد و آن جوّ معنوي را برادرانمان شكستند و به قدري آن حالت، شدّت پيدا كرده بود كه تا آخر اسارت جرأت نكرديم بگوئيم برادران از اين روزه‌هاي مستحبي بگيرند. 🍃ما گرفتار سر زلف تو هستيم اي دوست 🍃رشته مهر ز اغيار گسستيم اي دوست 🍃بر گرفتيم دل از غير تو جانا! امّا 🍃دل بر آن عشق گرانبار تو بستيم اي دوست 🍃تا اسير غم جانسوز تو گشتيم همه 🍃زغم عالم هستي همه رستيم اي دوست 🍃جلوه كن جلوه، اي دلبر يكتا كه دگر 🍃شيشه صبر و تحمّل بشكستيم اي دوست 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 677) قسمت ۱ 🌸 كرامت دوازدهم 🌸 🍃 - موضوع كرامت: رفع مشكل نازائي و بچه دار شدن - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۳۱۳ - مشخصات: خانم ز - ع، اهل ساوه، خانه دار - زمان كرامت: حدود سال ۱۳۷۶ - مكان كرامت: مسجد مقدّس جمكران - تاريخ ثبت كرامت: ۱۳۷۷ - اسناد و مدارك: راديوسكوپي، راديوگرافي، آزمايش اسپرم، راديولوژي، اولتراسونوگرافي. - زير نظر پزشكان متخصص: وندي، شيوعي، مهاجري، جاويدي، احمدي - اظهار نظر پزشكي: با عنايت حضرت حق بارداري اتفاق افتاده است. - خلاصه كرامت: تا هفت سال انتظار بچه را مي‌كشيديم و در عين حال با مراجعه به دكترهاي مختلف و استفاده داروهاي گوناگون بالاخره از درمان نااميد شديم. به همسرم گفتم: حالا كه جواب رد مي‌دهند بيا به مسجد مقدّس جمكران برويم و از حضرت صاحب الزمان عليه السلام بخواهيم. با عنايتي كه شب تولد حضرت زهرا عليهاالسلام به من شد و با استمرار آمدن به مسجد مقدّس جمكران، بحمداللَّه امام زمان عليه السلام عنايت فرمودند و خداوند فرزندي به ما عطا كرد. - شرح واقعه از زبان خانم ز - ع: در سال ۱۳۶۷ كه ازدواج كردم، مانند تمام زوج‌هاي جوان منتظر هديه اي از طرف خداوند بوديم تا گرماي زندگيمان را دو چندان كند، ولي بعد از هفت سال انتظار و مراجعه به دكترهاي مختلف و استفاده از داروهاي گوناگون، سال گذشته با نااميدي كامل، از مراجعه مجدد به پزشكان مأيوس شديم. بعد از عاشوراي حسيني بنده به همسرم گفتم: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖