🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌄موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌠(داستان 744) قسمت ۷
💐 در تنگنای اسارت 💐
🍃 ... برگشتم به سلول علی اکبر و جریان را سؤال کردم. گفت: در عالم خواب، حضرت را زیارت کردم و شفای خود را از ایشان خواستم. حضرت هم فرمودند: «انشاءاللّه شفا پیدا خواهی کرد! »
بعد از این اتّفاق همه برادران با همان حالت معنویِ روزه دار، بی اختیار گریه میکردند و به وجود مقدّس آقا امام زمان علیهالسلام متوسّل شدند. یادم می آید که همان روز گروهی از طرف صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند.
هر دو ماه یک بار هیأتی از طرف صلیب سرخ جهانی به اردوگاه میآمد و نامه میآورد و نامههای ما را که برای خانواده هایمان مینوشتیم، میبرد. تعدادی از دکترهای صلیب سرخ هم آمده بودند و اعلام کردند که آمده ایم تا بیماران صعب العلاج را معاینه کنیم. چون قرار است آنها را با مریضهای عراقی در ایران معاوضه کنیم.
آن روز صلیب سرخ هرچه از بچهها میخواست تا آنهایی که پرونده پزشکی دارند به ایشان مراجعه کنند، هیچ کس اقدام نمی کرد. جوّ معنوی خاصّی بر اردوگاه حاکم بود و همه با آن حال، متوسل به آقا امام زمان علیهالسلام بودند؛ به قدری حالت معنوی در اردوگاه شدّت پیدا کرده بود که احساس خطر کردم و به آنهایی که مریض بودند، گفتم: باید بروند!
بچهها آمدند و گفتند: یکی از عزیزان که چشم هایش ضعیف بود، هر دو چشمش را از دست داده است. تعجب کردم. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سی و هشتم - در تنگنای اسارت - ص ۱۱۲ و ۱۱۳.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#در_تنگنای_اسارت
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌄موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌠(داستان 744) قسمت ۸
💐 در تنگنای اسارت 💐
🍃 ... به قدری حالت معنوی در اردوگاه شدّت پیدا کرده بود که احساس خطر کردم و به آنهایی که مریض بودند، گفتم: باید بروند!
بچهها آمدند و گفتند: یکی از عزیزان که چشم هایش ضعیف بود، هر دو چشمش را از دست داده است. تعجب کردم. وقتی به آن جا رفتم، دیدم که او را برای معاینه برده اند، ولی چشم هایش را باز نمی کند!
گفتم: چطور شد؟
گفت: چشمانم نمی بیند؛ و گریه کرد. متوجّه شدم که میگوید چشم هایم ضعیف است و تا آقا امام زمان علیهالسلام مرا شفا ندهند، چشمم را باز نمی کنم!
یک چنین حالتی بر اردوگاه حاکم شده بود. احساس خطر کردم و گفتم: همه بچهها باید روزه هایشان را بشکنند!
هرچه گفتند که الآن نزدیک غروب است و اجازه بدهید تا روزه امروز را تمام کنیم، گفتم: شرایط، شرایطی نیست که ما بخواهیم این روزه را ادامه بدهیم.
آری! حالت معنوی بچهها طوری شده بود که اگر میخواستند با آن حالت داخل آسایشگاه باشند، عدّهای از نظر روحی آسیب میدیدند.
الحمدللّه علی اکبر شفا پیدا کرد. آن جوّ معنوی هم به قدری شدّت پیدا کرده بود که تا آخر اسارت جرأت نکردیم بگوییم که روزه مستحبی بگیرند. [۱]
🍃ما گرفتار سر زلف تو هستیم ای دوست
🍃رشته مهر ز اغیار گسستیم ای دوست
🍃برگرفتیم دل از غیر تو جانا! امّا
🍃دل بر آن عشق گرانبار تو بستیم ای دوست
🍃تا اسیر غم جانسوز تو گشتیم همه
🍃از غم عالم هستی همه رستیم ای دوست
🍃جلوه کن جلوه، بیا دلبر یکتا! که دگر
🍃شیشه صبر و تحمّل بشکستیم ای دوست [۲]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سی و هشتم - در تنگنای اسارت - ص ۱۱۳ و ۱۱۴.
📚[۱] دفتر ثبت کرامات مسجد مقدّس جمکران، شماره ۲۳۴، مورخه ۱۱/۳/۷۸.
📚[۲] به عشق مهدی، ص ۱۱۰.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#در_تنگنای_اسارت
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 745) قسمت ۱
🌻 شفای سکته مغزی در نیمه شعبان🌻
🍃ای طبیب دردمندان خسرو خوبان کجایی
🍃ای شفا بخش دل مجروح بیماران کجایی
🍃ظلم و جور و جهل و کین یکباره عالم را گرفته
🍃ظالمان جولان دهند ای مصلح دوران کجایی [۱]
🌾 یکی از ارادتمندان آقا امام زمان علیهالسلام هستم که برای سومین بار، دچار سکته مغزی شده و طرف چپ بدنم فلج شده است.
بعد از مراجعه به دکترهای مختلف، جوابم کردند. یک روز قبل از روزِ تولّد آقا امام زمان علیهالسلام به دستور پزشک برای انجام آزمایشهای کلّی به اتفاق برادرهایم به شیراز رفتیم. در مرکز درمانی شهید چمران برای «ام. آر. آی» نوبت گرفتیم. خوشبختانه با آن که این نوع آزمایشها را نوبتهای دو - سه ماهه میدهند، امّا همان روز برای ما نوبت زدند.
از اوّل صبح، داخل ماشین نشسته بودم و خیلی خسته و بی حال بودم.
با توافق برادرانم قرار شد که آزمایش را به دو روز بعد موکول کنیم. فردای آن روز، مصادف با نیمه شعبان، روز تولّد آقا امام زمان علیهالسلام بود. آزمایشگاه تعطیل بود. به خانه که برگشتیم، احساس کردم که دیگر توانایی حرکت ندارم. یأس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت!
آن روز، خانواده و همه آنهایی که منتظر آمدن ما بودند، دلشکسته و گریان بودند؛ طوری که تا آن وقت این طور آنها را بد حال ندیده بودم.
اضطراب و نگرانی خاصّی در من به وجود آمده بود؛ از خود بی خود شدم. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سی و نهم - شفای سکته مغزی در نیمه شعبان - ص ۱۱۵ و ۱۱۶.
📚[۱] شیفتگان حضرت مهدی علیهالسلام، ص ۳۶۲.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#شفای_سکته_مغزی_در_نیمه_شعبان
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 745) قسمت ۲
🌻 شفای سکته مغزی در نیمه شعبان🌻
🌾 ... آن روز، خانواده و همه آنهایی که منتظر آمدن ما بودند، دلشکسته و گریان بودند؛ طوری که تا آن وقت این طور آنها را بد حال ندیده بودم.
اضطراب و نگرانی خاصّی در من به وجود آمده بود؛ از خود بی خود شدم. وقتی از پنجره میدیدم که برادرم در حال آذین بندی و چراغانی حیاط و کوچه است، حالت غریبی پیدا کردم. کسانی که کنارم بودند از شدّت گریه، یکی یکی اتاق را ترک میکردند تا مبادا نگرانی من بیش تر شود. آن شب خواب دیدم دیواری که روبروی من بود به صورت دَری آشکار شد و جوانی نورانی وارد شد و پایین پای من ایستاد و به من اشاره کرد و فرمود: بلند شو!
گفتم: مریضم، نمیتوانم حرکت کنم.
او دوباره تکرار کرد: بلند شو!
بار سوم، دست مرا گرفت و فرمود: تو صاحب داری، برخیز!
همان طور که دست مرا گرفته بود، بلند شدم و لحظهای بعد خودم را در آغوش برادرم دیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. به حمد خدا، عنایت حضرت ولی عصر علیهالسلام در نیمه شعبان شامل حالم شد و با لطف آن حضرت شفا گرفتم. [۱]
[ دکتر غلام علی یوسفی پور متخصّص مغز و اعصاب، پزشک معالج برادر «ر. ج» در جواب نامه دفتر ثبت کرامات مسجد مقدّس جمکران در مورد شفای مذکور مینویسد:
گواهی میشود آقای «ر. ج» که به علّت فلجِ نیمه چپ بدن، به این جانب مراجعه میکرد، با مراجعه به پرونده قبلی ایشان در تاریخ دی ماه ۱۳۷۶ با شفای کامل بهبودی یافتهاند.
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سی و نهم - شفای سکته مغزی در نیمه شعبان - ص ۱۱۶ و ۱۱۷.
📚[۱] دفتر ثبت کرامات مسجد مقدّس جمکران، شماره ۲۸۵، مورخه ۱۸/۸/۷۸.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#شفای_سکته_مغزی_در_نیمه_شعبان
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۱
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🍃حصن حصین عارفان، مسجد جمکران بود
🍃عرش برین عاشقان مسجد جمکران بود [۱]
🌿 بیماری من از ورم پا و چشم شروع شد. بعد از چند بار مراجعه به دکتر، دست آخر گفتند که به مرض روماتیسمی به نام «لوپوس» دچار شده ام.
این بیماری با حساسیّت به نور، زخم دهانی و درگیری کلیوی همراه بود. در تاریخ ۲۵/۵/۷۸ مرا در بیمارستان بقیةاللّه علیهالسلام «بیوپسی» کردند و اطمینان پیدا کردند که این بیماری، «لوپوس» و از نوع «ارتیماتوزسیتمیک» است که در سه نوبت «فالس متیل پرد نیزولون» ۵۰۰ میلی گرمی، «ایموران» ۵۰ میلی و «پردنیزولون» ۶۰ میلی گرمی قرار گرفتم.
در تاریخ ۵/۷/۷۸ به دستور دکتر اکبریان، فوق تخصّص «روماتولوژی»، تحت درمان با ۱۰۰۰ میلی گرم «اندوکسان» قرار گرفتم که پس از آن دچار تب، سرفه و زخم دهان گشتم و مجبور شدم تا حدود یک ماه در بیمارستان شریعتی بستری شوم. بعد از ترخیص، بیماریام بیش تر شد؛ به حدّی که دهان، گوش و بینیام شروع به خونریزی کرد و «پلاکت خون» [۲] من پایین آمد. چون انسان سالم باید حدود ۱۵۰۰۰۰ الی ۵۰۰۰۰۰ پلاکت خون داشته باشد و «هموگلوبین» انسان هم باید بین ۱۱ تا ۱۸ باشد، ولی پلاکت خون من به ۳۰۰۰ و هموگلوبین مغز استخوان من نیز به ۱ تا ۳ رسیده بود و در حالت «کُما» بودم. دوباره مرا به بخش (آی. سی. یو) منتقل کردند و از من «عقیقه بیوپسی» به عمل آوردند و گفتند که دیگر مغز استخوان من کار نمی کند.
بعد از آزمایشهای متعدد و زدن حدود ۱۲۵ گرم «V I. » و «J I. »، هفته ای دو آمپول «GCSF یخچالی» به من تزریق میکردند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۱۸ و ۱۱۹.
📚[۱] مسجد مقدّس جمکران تجلیگاه صاحب الزمان علیهالسلام، ص ۱۵۰.
📚[۲] مایه اصلی خون.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۲
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... بعد از آزمایشهای متعدد و زدن حدود ۱۲۵ گرم «V I. » و «J I. »، هفته ای دو آمپول «GCSF یخچالی» به من تزریق میکردند. چشم هایم دیگر توانایی دیدن را نداشت؛ هیچ کس را نمی دیدم و حالت کوری داشتم.
از نظر مالی وضع خوبی نداشتیم؛ پدرم کارمند است و حدود دو میلیون تومان خرج دارو و دوا کردیم. وقتی متوجّه شدم که چشم هایم نمی بینند از همه جا مأیوس شدم و منتظر مرگ نشستم. یک روز دکتر ابوالقاسمی به پدر و مادرم که بیش تر از دو ماه بود که شبانه روز، بالای سر من نشسته بودند و هر لحظه مرگ یا بهبودی مرا انتظار میکشیدند، گفت: پدر! دیگر هیچ امیدی برای بهبودی دخترت باقی نمانده است.
روزهای آخر، همه گریه میکردند. تنها کسانی که دلداریام میدادند، پدر و مادرم بودند؛ به خصوص پدرم که در لحظاتی که با مرگ دست و پنجه نرم میکردم، بالای سرم میآمد و میگفت: دخترم، به خدا توکّل کن!
یقین دارم که به همین زودیها خوب میشوی.
می گفتم: پدر جان! دیگر خسته شده ام. میخواهم بمیرم و راحت شوم تا شما هم این قدر عذاب نکشید.
پدرم با چشمان اشک آلود بیرون میرفت. نمی دانستم کجا میرود. یک روز که حالم خیلی بد بود، خانم بنکدار، مدیر مدرسهام که واقعا باید گفت مدیری نمونه، با ایمان و با خداست، بالای سَرم آمد و حدود یک ساعتی قرآن خواند. او بعد از ظهر هم آمد و دوباره شروع به قرآن خواندن کرد و به پدر و مادرم گفت که تا میتوانند بالای سر من، دعا بخوانند.
گوش هایم دیگر نمی شنید در اثر خونریزی کاملاً کَر شده بودم چیزی هم نمی دیدم و ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۱۹ و ۱۲۰.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۳
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... گوش هایم دیگر نمی شنید در اثر خونریزی کاملاً کَر شده بودم چیزی هم نمی دیدم و پشت چشمانم خون جمع شده بود. موهای سرم داشت میریخت و تمام بدنم به خاطر مصرف «پردینزلون» حالت بدی پیدا کرده بود؛ به شکلی که گویا تمام بدنم را با چاقو بریده باشند.
یک روز دکتر بهروز نجفی، متخصّص پیوند مغز و استخوان گفت که باید مغز استخوان برادر یا خواهرم به من تزریق شود و به پدر و مادرم گفت: ۴۵ روز بیش تر طول نمی کشد. نتیجه اش یا مرگ است یا زندگی.
پدرم گفت: چقدر خرج دارد؟
دکتر گفت: ۱۵ میلیون تومان.
حدود ۱۴ میلیون تومان را افراد نیکوکار تقبّل کردند و پدرم میبایست حدود دو میلیون تومان دیگر دارو میخرید. پدرم حتی این مبلغ را هم نداشت و همان جا شروع به گریه کرد.
چند روزی از دکتر مهلت خواستیم. فامیل، دوست و آشنا، هرکدام مبلغی را تقبّل کردند. پولها را به بیمارستان آوردند، امّا پدرم قبول نکرد و گفت که پولها پیش خودتان باشد. چند روز دیگر اگر احتیاج شد از شما میگیرم.
وقتی فامیلها رفتند، مادرم گفت: چرا نگرفتی؟!
پدرم گفت: من نمی خواهم دخترم به بخش مغز و استخوان منتقل شود. اگر آن جا برود، حتی یک درصد هم امید به نجات او نیست. چون دکتر نجفی حتی ده درصد هم به ما امید نداد.
برادر و خواهرم برای آزمایش خونِ پیوند « A L. H. تایپتیگ» به بیمارستان آمدند و نتیجه آزمایش را پیش دکتر نجفی بردند. دکتر بعد از بررسی گفت: خون آنها با خون دخترتان مطابقت ندارد و نمی شود از این خواهر و برادر برای پیوند استفاده کرد.
دکتر با ناامیدی تمام به پدر و مادرم گفت: دیگر هیچ کاری از دست ما ساخته نیست! ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۲۰ و ۱۲۱.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۴
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... دکتر با ناامیدی تمام به پدر و مادرم گفت: دیگر هیچ کاری از دست ما ساخته نیست!
مادرم گفت: دخترم میمیرد آقای دکتر؟
دکتر گفت: به خدا توکّل کنید.
وقتی از اتاق بیمارستان بیرون میرفتند، مادرم خیلی گریه میکرد و دائما خدا و ائمه علیهمالسلام را صدا میزد، اما نمیدانم چرا پدرم اصلاً گریه نمیکرد و به مادرم میگفت: خانم، به جای گریه کردن، دعا کن!
مادرم میگفت: چقدر دعا کنم؟ هرچه دعا میکنم، حال دخترم بدتر میشود؟!
یک روز صبح، پدرم آمد و گفت: عزیزم من حتماً شفایت را میگیرم!
آن روز اصلاً حال خوبی نداشتم؛ پلاکت خونم پایین بود. دور تختم را نرده گذاشته بودند و میگفتند که مواظب باشید تکان نخورد! هر لحظه امکان مرگش میرود.
مادرم گفت: چطور شفایش را گرفتی؟ مگر نمیبینی که حالش خراب تر از همیشه است؟!
بعد از چند دقیقه، دکتر غریب دوست آمد و حالم را پرسید. گفتم: آقای دکتر دیگر نه میبینم و نه میشنوم. دکتر گفت: تو خوب میشوی، ناراحت نباش!
مادرم گفت: دکتر، آیا امیدی به دخترم دارید یا برای تسکین ما این حرفها را میزنید؟!
دکتر گفت: به خدا توکل کنید! انشاءاللّه خوب میشود. و بعد، چهار واحد پلاکت به من تزریق کرد و اجازه داد تا مرا به منزل ببرند و سفارش کرد که هفتهای یک بار از من آزمایش خون بگیرند. مرا به خانه آوردند. پدرم را صدا کردم و گفتم: بابا! باز هم امید به زنده بودنم داری؟ ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۲۱ و ۱۲۲.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۵
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... مرا به خانه آوردند. پدرم را صدا کردم و گفتم: بابا! باز هم امید به زنده بودنم داری؟ ...
پدرم پیش من هیچ وقت گریه نمیکرد، ولی آن روز میدانست چشمانم نمی بیند، راحت گریه کرد، من هم حس میکردم که دارد گریه میکند و با همان حال گفت: دختر عزیزم! من شفای تو را از امام زمان علیهالسلام گرفتهام. چهل شب چهارشنبه نذر کردهام که به جمکران، مسجد صاحب الزمان علیهالسلام بروم، و قبل از این که تو را مرخص کنند به آن جا رفتم و از آقا خواستم یا تو را به من برگرداند یا بگیرد. بعد از دو - سه هفته که رفتم، خواب دیدم که شفا گرفتهای. تو خوب میشوی. فقط همین طور که خوابیده هستی، نماز بخوان و به امام زمان علیهالسلام متوسل شو و برای سلامتی آقا صلوات بفرست!
شبهای چهارشنبه و جمعه نماز آقا را میخواندم. هفته هفتم بود که پدرم به جمکران میرفت. صبح چهارشنبه که پدرم آمد، من بیدار بودم که مرا بوسید. گفتم: بابا مرا بلند کن، میخواهم بروم بیرون.
تا آن روز اصلاً نمیتوانستم تکان بخورم. پدرم گفت: یا امام زمان! و بعد زیر بغل مرا گرفت و بلندم کرد. آرام آرام راه میرفتم و پدرم زیر بغلم را گرفته بود. میدانستم که دارد گریه میکند؛ گریهای از سر خوشحالی.
به امید خدا و یاری امام زمان علیهالسلام کم کم راه میرفتم. هفته دوازدهم بود که میتوانستم داخل اتاق راه بروم. حس کردم میتوانم کمی هم ببینم. همین طور که در اتاق راه میرفتم و پدرم مواظبم بود، سرم را بلند کردم تا ساعت دیواری را ببینم. پدرم گفت: بابا جان! میخواهی ساعت را بدانی چند است؟
گفتم: بابا میبینم.
پدرم خیلی خوشحال شد و صلوات فرستاد و گفت: دخترم دیدی گفتم شفایت را از آقا گرفتم! ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۶
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... پدرم گفت: بابا جان! میخواهی ساعت را بدانی چند است؟
گفتم: بابا میبینم.
پدرم خیلی خوشحال شد و صلوات فرستاد و گفت: دخترم دیدی گفتم شفایت را از آقا گرفتم!
یک روز خانم دکتر شعبانی که از پزشکان معالجم بود، زنگ زد و حالم را پرسید. خیلی نگران حال من بود و به پدرم گفت: همیشه از خدا خواستهام که لااقل به خاطر همه بیمارانی که درمان میکنم، این دختر را به پدر و مادرش برگردان!
پدرم گفت: خانم دکتر! دخترم خوب میشود.
گفت: واقعا روحیه خوبی دارید!
پدرم گفت: خانم دکتر! به امام زمان علیهالسلام متوسّل شدهام و شفای دخترم را از او گرفتهام.
دکتر گفت: انشاءالله که شفا گرفته باشد.
معلوم بود که حرف پدرم را باور نمیکرد. بعد از چند روز، پدرم با دکتر غریب دوست تماس گرفت و برای ویزیت من نوبت زد. چهارشنبه آخر سال ۱۳۷۸ که پدرم سه شنبه اش به جمکران رفته بود، صبح آمد و مرا پیش دکتر برد.
بغل پدرم بودم و از پلّهها بالا میرفتیم. وقتی به اتاق دکتر رسیدیم با دیدن من خوشحال شد و بعد از معاینه گفت: خیلی بهتر شده است. چکار کردهاید؟!
آزمایش نوشت و قرار شد که سه هفته دیگر پیش او برویم. دیگر پلاکت خون نزدم و فقط داخل اتاق استراحت میکردم و نماز میخواندم.
مادر بزرگ و پدر بزرگم چون ایّام محرّم هیئت دارند، گوسفندی برایم نذر کردند. عمو و پدرم هرکدام جداگانه یک گوسفند نذر کرده بودند.
حالا دیگر بدون کمک پدرم از جا بلند میشدم و راه میرفتم. حدود سه - چهار متر را به راحتی میدیدم. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۲۳ و ۱۲۴.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۷
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... حالا دیگر بدون کمک پدرم از جا بلند میشدم و راه میرفتم. حدود سه - چهار متر را به راحتی میدیدم. آخرین آزمایش را که انجام دادم به پدرم گفتم: فکر میکنم پلاکت خونم حدود ۵۰۰۰۰ شده باشد.
گفت: دخترم! بیش تر از این حرف هاست.
پدرم جواب آزمایش را گرفت. چشمانش قرمز شده بود. معلوم بود خیلی گریه کرده است. گفتم: بابا! پلاکت خون چقدر شده است؟ مغز استخوان من به چه حدّی رسیده است؟
پدرم گفت: وقتی از پلّه آزمایشگاه بالا میرفتم، سرم را به طرف آسمان گرفتم و دست هایم را بلند کردم و گفتم که یا امام زمان! ای پسر فاطمه! یا ابا صالح المهدی! چهل شب چهارشنبه نذر کردم که به مسجدت بیایم، حالا چهارده هفته است که آمدهام، تو را به جان مادرت زهرا، تو را به جان جدّت حسین، تو را به جان عمویت ابوالفضل العباس علیهمالسلام، شفای کامل دخترم را با این آزمایش نشان بده! وقتی آزمایش را گرفتم، گریهام گرفت. دکتر آزمایشگاه صدایم کرد و گفت که خبر خوشی برایت دارم. ما را دعا کن. پلاکت خون دخترت ۱۴۰۰۰۰ و هموگلوبینش هم ۳/۱۲ شده است.
همه از خوشحالی گریه کردیم و صلوات میفرستادیم. وقتی پدرم جواب آزمایش را پیش دکتر غریب دوست برد، او با دیدن جواب آزمایش گفته بود: من چیزی جز این که یک معجزه رخ داده است نمیتوانم بگویم. خیلی عالی شده است. دختری که پلاکت خون او با زدن چهار پاکت به بیش تر از ۲۷۰۰۰ الی ۴۲۰۰۰ نمیرسید، حالا با نزول پلاکت به ۱۴۰۰۰۰ رسیده و هموگلوبین هم از صفر به ۳/۱۲ رسیده است.
دکتر، یک آزمایش دیگر در تاریخ ۱/۴/۷۹ برایم نوشت. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۲۴ و ۱۲۵.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 746) قسمت ۸
💐 حتماً تو را به مسجد آقا میبرم!💐
🌿 ... دکتر، یک آزمایش دیگر در تاریخ ۱/۴/۷۹ برایم نوشت. پدرم جواب آزمایش را به بیمارستان شریعتی، پیش خانم دکتر موثقی و خانم دکتر ابوالقاسمی برد. دکتر، جواب آزمایش را نگاه کرد و گفت: جمکران میروی؟ پدرم گفت: بله.
دکتر گفت: تو را به جان دخترت، ما را هم دعا کن! این یک معجزه است.
[ الحمد للّه الآن حالم روز به روز رو به بهبودی است و پدرم هر هفته، شبهای چهارشنبه به جمکران میرود. خیلی دلم میخواهد که من هم به جمکران بروم، ولی پدرم میگوید که صبر کنم تا وضع مالی اش خوب شود. آن وقت حتماً مرا به مسجد آقا میبرد!
به پدرم میگویم که با این بدهکاری و این حقوق کارمندی چطور میتوانی بدهکاری دو میلیون تومان را بدهی؟!
او هم میخندد و میگوید: دخترم، همان آقایی که تو را به من برگرداند، همان آقا کمک میکند و با همین جمله کوتاه، دلم گرم میشود و میگویم: بابا! انشاءالله؛ من هم دعا میکنم. [۱]
[ دکتر توانانیا درباره شفای خانم «م. ف» مینویسد:
ضمن آن که وقتی گزارش ایشان را مطالعه میکردم، باطناً تحت تأثیر قرار گرفتم و اصلاً گذشته از مسائل طبّی، گویا خودم وقایع را از نزدیک مشاهده میکردم و همه مطالب عیناً رخ داده و گریهام گرفت، به هر جهت این نمونه، تقریباً جزء گویاترین و مهم ترین موارد شفا است و تقریباً همه چیز مستند میباشد. ما میتوانیم با رفع اشکالات جزئی از پرونده وی نمونه خوب، بارز و مستندی برای علاقه مندان ارائه دهیم.
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: واحد تحقیقات مقدس جمکران
ناشر: مسجد مقدس جمکران
📝 داستان چهلم - حتماً تو را به مسجد آقا میبرم! - ص ۱۲۵ و ۱۲۶.
📚[۱] دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، شماره ۲۹۴ مورخه ۱۶/۲/۷۹.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کرامات_حضرت_مهدی_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#واحد_تحقیقات_مسجد_مقدس_جمکران
#مهدویت_انتظار
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#حتما_تو_را_به_مسجد_آقا_میبرم