eitaa logo
داستانهای مهدوی
163 دنبال‌کننده
738 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 667) قسمت ۲ 🌺  کرامت دوم  🌺 🍀 ... - شرح واقعه از زبان شفا يافته: اينجانب سرگرد نيروي انتظامي و جانباز جنگ تحميلي مي‌باشم كه مدّت ۹۲ماه سابقه حضور در جبهه‌هاي حقّ عليه باطل دارم و بارها مجروح شدم، ولي سعادت شهادت را نيافتم. بر اثر جراحات و موج گرفتگي دوران جنگ، گاهي از نظر روحي دچار افسردگي مي‌شدم و حالت رواني پيدا مي‌كردم. در تاريخ ۱۶/۱۰/۷۵ طبق دستور اعضاء شوراي عالي پزشكي اداره كل بهداري نيروي انتظامي به خاطر پسيكونوروز شديد (افسردگي شديد) و سابقه اسارت و PTD و مجروحيّت و شيميايي، مدّت چهار ماه به بنده استراحت پزشكي دادند. ولي پس از مدّت‌ها درمان و معالجه، پزشكان قم و شوراي عالي تهران برايم عدم پاسخ به درمان تجويز نمودند و جوابم كردند. با مأيوس شدن از همه جا، تنها پناه و دواي دردم را توسل به امام زمان عليه السلام ديدم و نذر كردم؛ دو ماه با پاي پياده از جاده قديم جمكران محضر مبارك آقا امام زمان عليه السلام برسم. يك روز كه طبق نذرم به مسجد آمده بودم، بعد از دعا و نماز و گريه و درخواست شفا از حضرت، در صحن مسجد خوابم برد، در خواب ديدم در محلي هستم و سيدي كه در بيداري او را مي‌شناختم در آنجا حضور دارد و بسيار مودب در كنار فرد ديگر نشسته بود، فهميدم آن بزرگوار از ايشان مقامشان بالاتر است، يك مرتبه آن آقا رو به من كرد و مرا به نام صدا زد و حالم را پرسيد و فرمودند: سيد احمد چه مي‌خواهيد؟ و تكرار فرمودند: چي مي‌گي بابا؟ از آنجايي كه آن سيد نزد آن آقا مؤدب نشسته بودند، در عالم خواب فهميدم كه ايشان آقا امام زمان عليه السلام است. با گريه و اشك و آه، دامن آقا را گرفتم و ماجراي ناراحتي‌هاي روحي و جسمي، سوزش و خارش داخل مغزم، گيجي و سر در گمي و پريشاني، حواس پرتي، موج گرفتگي منجر به يك نوع ديوانگي، و از خود بيخود شدن خود را، تعريف كردم و به شدّت گريه مي‌كردم و مي‌گفتم: آقا مگر ما صاحب نداريم؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 667) قسمت ۳ 🌺  کرامت دوم  🌺 🍀 ... با گريه و اشك و آه، دامن آقا را گرفتم و ماجراي ناراحتي‌هاي روحي و جسمي، سوزش و خارش داخل مغزم، گيجي و سر در گمي و پريشاني، حواس پرتي، موج گرفتگي منجر به يك نوع ديوانگي، و از خود بيخود شدن خود را، تعريف كردم و به شدّت گريه مي‌كردم و مي‌گفتم: آقا مگر ما صاحب نداريم؟ پس چرا خوب نمي شوم و تمام دكترها جوابم كرده اند، حتي ديگر قادر به خدمت هم نمي باشم و اصلاً پزشكان معالجم صلاح نمي دانند كه من خدمت كنم، چون جنون آني به من دست مي‌دهد و به هيچ وجه نمي توانم حتي درس بخوانم، صداي سوت مي‌شنوم، نمي توانم بخوابم و آسايش ندارم. آقا با ملاطفت خاصّي، دستي روي سرم كشيدند و گفتند: آقا احمد خوب شدي، بابا برو سر كارت! از خواب بيدار شدم، ديدم آنقدر گريه كرده‌ام كه تمام صورتم و زمين خيس شده است. با همان حال به منزل برگشتم. مجدداً همين صحنه را مفصّل تر در منزل خواب ديدم. فرداي آن روز به بيمارستان مراجعه كردم، پزشكان معالجم پس از انجام انواع آزمايش‌ها نوشتند: آقاي فلاني از نظر قلبي معاينه شد و معاينه و نوار قلب ايشان سالم است و قادر به خدمت كامل مي‌باشند. همچنين شوراي روان پزشكان اعلام كردند: نامبرده مورد معاينه مجدد قرار گرفت. نظريه شوراي مورخ ۱۳/۵/۷۶ مبني بر انجام خدمت عادي، مورد تأييد است. نتيجه آزمايشات باعث تعجّب تمام پزشكان شده بود و همه به من تبريك مي‌گفتند و با گريه مرا به خدمت تشويق و بدرقه نمودند. از آن تاريخ به بعد سخت مشغول كار هستم و ديگر هيچگونه احساس ناراحتي ندارم، بلكه تا كنون چندين دوره كامپيوتر و دروس ديگر را پشت سر گذاشته ام. مهبط انبيا بود مسجد جمكران قم معبد اوليا بود مسجد جمكران قم بهر دواي دردها، خاصه گرفتن شفا قبله گه دعا بود مسجد جمكران قم 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌄موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 668) قسمت ۱ 🌷  کرامت سوم  🌷 🌾 موضوع كرامت: شفاي ديسك كمر در نيمه شعبان - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۳۲۲ - مشخصات: آقاي ح - ن، ۶۰ ساله، راننده، اهل قم - زمان كرامت: نيمه شعبان ۱۳۷۸ - مكان كرامت: مسجد مقدّس جمكران - تاريخ ثبت كرامت: ۵/۹/۱۳۷۸ - اسناد و مدارك: آزمايش خون آزمايشگاه سازمان انتقال خون، چهار نوبت آزمايش از آزمايشگاه پاستور، آزمايش MRI مركز تصوير برداري پزشكي تماطب، زير نظر پزشكان متخصص: اعتمادي، ستوده، هدايتي، صبوري، پوراشرف. - اظهار نظر پزشكي: از بين رفتن همه نشانه‌هاي واضح ديسكوپاتي يك معجزه كاملا غير قابل انكار و واقعي است. - خلاصه كرامت به نقل از شفا يافته: مدت سي سال است كه راننده ام. يك روز صبح كه از خواب بيدار شدم متوجه شدم كه زانوهاي پايم تا ران مثل چوب خشك شده است، بعد از مراجعه به دكترها و عدم نتيجه، حدود ۱۷ - ۱۸ روز در خانه بستري بودم و تنها به امام زمان عليه السلام و چهارده معصوم متوسل مي‌شدم و بالاخره در روز نيمه شعبان به مسجد مقدّس جمكران مرا آوردند و عنايت حضرت ولي عصر عليه السلام شامل حالم شد و از بيماري شفا پيدا كردم. - شرح واقعه از زبان شفا يافته: اينجانب مدّت سي سال است كه كارم رانندگي است. در تمام اين مدّت با ماشين سنگين در بيابان‌ها رفت و آمد داشته ام. چند وقت پيش كه يك سرويس از بندر امام به مقصد كرج بار زدم، ساعت دو بعد از ظهر بود كه به قم رسيدم. صبح فردايش قرار شد همراه همسرم به كرج برويم و يك سري به برادرم كه مريض بود بزنيم. صبح زود كه بيدار شدم، ديدم كه نمي توانم از رختخواب بلند شوم، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌄موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 668) قسمت ۲ 🌷  کرامت سوم  🌷 🌾 ... صبح فردايش قرار شد همراه همسرم به كرج برويم و يك سري به برادرم كه مريض بود بزنيم. صبح زود كه بيدار شدم، ديدم كه نمي توانم از رختخواب بلند شوم، اولش فكر مي‌كردم لابد پاهايم خواب رفته اند، بعد متوجه شدم كه زانوهاي پايم تا ران، مثل چوب خشك شده است. همان موقع اولين كسي را كه صدا زدم امام زمان عليه السلام بود و گفتم: يا امام زمان عليه السلام! بدون اينكه بخواهم، در رختخواب افتادم. بچه‌ها اطرافم جمع شدند و گفتند: چي شده؟! چرا اين طور شدي؟! گفتم: نمي دانم چه شده ... چند روزي درد مي‌كشيدم، به هر دكتري كه به فكرمان رسيد رفتيم، وقتي از همه جا مأيوس شديم، حدود ۱۷ - ۱۸ روزي را در خانه بستري بودم و تنها به امام زمان عليه السلام و چهارده معصوم عليهم السلام متوسل مي‌شدم و بالاخره بعد از مراجعه به يكي از دكترها قرار شد بعد از اين مدّت پايم را عمل جراحي كنند. چند روز بعد كه غروب شب نيمه شعبان بود، خود به خود اشكم جاري شد، به خاطر شب عيد به همسرم گفتم: بلند شو هرچه چراغ داريم، روشن كن. خودم هم رفتم، كليدهاي ايوان را روشن كردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم. آن شب به امام زمان عليه السلام عرض مي‌كردم: آقا! من از اول زندگيم از شما خواسته‌ام كه اگر قرار شد روزي بيچاره و زمين گير شوم و در خانه بنشينم، همان موقع مرگم را برسانيد. آقا! اينها مي‌خواهند مرا عمل كنند، اگر مصلحت مي‌داني، نگذار پاي من به اطاق عمل برسد. به پسر بزرگم سفارش كردم: به همه فاميل خبر دهد كه روز جمعه در خانه جمع شوند، تا با آنها خدا حافظي كنم، چون قرار بود فردايش مرا عمل كنند. صبح دخترم آمد و با حالتي كه گلويش را بغض گرفته بود، گفت: بابا! شب پيش كه تولد امام زمان عليه السلام بود، خواب ديدم: دكتري آمد و مي‌خواست پاهاي تو را مالش دهد. يك مرتبه آقا سيدي تشريف آورد و گفت: بگذاريد من پايش را مالش دهم. بابا! به دلم افتاده كه به جمكران برويم و براي حضرت نذر كرده‌ام كه آش بپزيم. گفتم: عزيزم، من خودم براي امام زاده سيد علي نذر كرده ام. گفت: نه بابا، به دلم برات شده است كه در جمكران آش درست كنيم. مبلغي دادم تا بروند وسائل لازم را تهيه كنند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌄موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 668) قسمت ۳ 🌷  کرامت سوم  🌷 🌾 ... مبلغي دادم تا بروند وسائل لازم را تهيه كنند. خودم هم در حالي كه خوابيده بودم، كمي از سبزي‌هاي آش را پاك كردم. به باجناقم گفتم: مرا به حمام ببر تا با بدن پاك وارد مسجد شوم. صبح كه مي‌خواستم بلند شوم تا به طرف جمكران بياييم، درد پاهايم زياد شد، به گونه اي كه نمي توانستم از رختخواب بلند شوم. خطاب به امام زمان عليه السلام عرض كردم: يا صاحب الزمان! من مي‌آيم و اگر در جمكران خوبم نكني بر نمي گردم. بعد از اينكه ماشين تهيه كردند، به هر طريقي كه بود خودم را سوار ماشين كردم. به راننده گفتم: هرجا كه به در مسجد نزديكتر است، مرا پياده كن. وقتي از ماشين پياده شديم، خانمم تا وسط حياط مسجد، دستم را گرفته بود و مي‌آورد. به او گفتم: شما برويد سراغ ديگ آش و آن را آماده كنيد. وقتي وارد مسجد شدم، ديدم هيچ جايي خالي نيست و تمام مسجد، مملوّ از جمعيت نمازگزار است. با هر سختي كه بود خودم را كنار ستوني كه يك كتابخانه پر از قرآن و مهر و تسبيح در آنجا بود رساندم. همانجا روي زمين افتادم و از درد پا ناله مي‌زدم و مي‌گفتم: يا امام زمان! پايم را از خودت مي‌خواهم. از خستگي و درد خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم: كسي تكانم مي‌دهد و مي‌گويد: يك قرآن بردار و به سر و صورت و سينه ات بگذار. من اطاعت امر كردم، بعد هم قرآن را زير بغلم گذاشتم. -كساني كه در اطرافم بودند مي‌گفتند: آن موقع كه در خواب بودي، پاهايت را به زمين مي‌كوبيدي. - يكباره سراسيمه از خواب پريدم و شروع به دويدن كردم. درِ مسجد را گم كرده بودم، محكم به ديوار خوردم. وقتي در خروجي را به من نشان دادند، چنان با عجله حركت مي‌كردم كه چند مرتبه به زمين خوردم، اصلا احساس درد نمي كردم. بحمداللّه با توسل به امام زمان عليه السلام، آقا پايم را شفا داد و الآن هيچ گونه دردي ندارم. مصداق رمز علم الاسماء است جمكران زيرا مقام زاده زهراست جمكران دار الشفاي جمله مرضاي بي پناه مرهم گذار زخم جگرهاست جمكران دكتر توانانيا، پزشك دار الشفاء حضرت مهدي عليه السلام در رابطه با شفاي برادر ح. ن با دكتر سعيد اعتمادي تماس حاصل نموده و نتيجه را اين چنين اعلام كرده اند: در تاريخ ۵/۹/۷۸ ساعت ۲۵/۱ با دكتر سعيد اعتمادي تماس حاصل شد و وقوع معجزه به ايشان با ابعاد پزشكي در ميان گذاشته شد و از ايشان خواستيم تا از نزديك معاينه كنند و نظريه كارشناسي را بيان فرمايند. ايشان اين گونه ابراز داشتند كه: بعد از معاينه بيمار و مشاهده ام. ار. اي (MRI ) رفع علائم و از بين رفتن همه نشانه‌هاي واضح ديسكوپاتي، يك معجزه كاملا غير قابل انكار و واقعي است. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 669) 💐 کرامت چهارم 💐 🍃 موضوع كرامت: رفع مشكل شهريه طلاب با توسل به حضرت صاحب الزمان عليه السلام - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۲۳۵ - زمان كرامت: دوران مرجعيت حضرت آيةاللَّه العظمي شيخ عبدالكريم حائري - مكان كرامت: مسجد مقدّس جمكران - تاريخ ثبت كرامت: ۱۱/۳/۷۸ - شرح خاطره: خاطره اي از مرحوم حجة الاسلام و المسلمين سيد علي اكبر ابوترابي از جدّ مادريشان مرحوم حاج سيد محمد باقر علوي قزويني: بعد از تشريف فرمايي مرحوم آية اللّه حائري رضوان اللّه تعالي عليه كه به قم آمدند، جدّ مادري ما آقاي حاج سيد محمد باقر علوي قزويني رحمةاللَّه از طرف ايشان به قم دعوت شدند، تا هم درس و بحثي داشته باشند و هم در مسجد عشقعلي و مسجد بالاسر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام اقامه نماز كنند. ايشان هم طبق دعوت حاج شيخ به قم تشريف آوردند. در آن زمان مرحوم آية اللّه حائري رحمةاللَّه مؤسس حوزه علميه قم، بابت مُهر ناني كه به طلاب محترم داده بودند به چندين مغازه نانوايي بدهكار مي‌شوند. حدوداً چند ماهي نمي توانند پول نانواها را بپردازند. مرحوم حاج شيخ به سه نفر از علماي قم از جمله مرحوم جدّ ما فرموده بودند: به جمكران مشرف شده و به وجود مقدّس آقا امام زمان عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف متوسل شويد، كه به هر حال اين مشكل مرتفع شود و ما بتوانيم حداقل، مهر نان طلاب را فراهم نماييم. مرحوم جدّ ما نقل مي‌كردند: ما به مسجد مشرّف شديم و چند شبي را در آنجا بسر برديم. شب سوم يا چهارم بود كه به وجود مقدس آقا امام زمان عليه السلام متوسل شده بوديم، كه حضرت را در خواب زيارت كردم، حضرت فرمودند: به آقا شيخ بفرماييد: به درس و بحثتان ادامه بدهيد، نگران مشكل مالي نباشيد، مرتفع مي‌شود. ما خوشحال به محضر مبارك مرحوم شيخ رسيديم و چند روزي طول نكشيد كه حاج شيخ، تمام بدهي خود را به نانوايان پرداختند و از آن به بعد مشكل مالي به تدريج مرتفع شد و آية اللَّه حائري رحمةاللَّه هم تا آخر عمرشان با مشكلي كه نتوانند آن شهريه مختصر طلاب حوزه علميه قم را بپردازند مواجه نشدند. حاشا به من كه گويمش از كعبه برتر است گر كعبه نيست كعبه دلها است جمكران حاجت رواست هر كه كند رو بدان مكان چون قبله گاه اهل تولاّ است جمكران 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 670) 🌼 كرامت پنجم 🌼 🌱 موضوع كرامت: عنايت امام زمان عليه السلام به حوزه‌هاي علميه - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۲۴۲ - زمان كرامت: زمان مرجعيت آيةاللَّه شيخ عبدالكريم حائري - مكان كرامت: شهر مقدّس قم - تاريخ ثبت كرامت: ۵/۱۲/۷۷ - خاطره حضرت آيةاللَّه العظمي آقا سيد محمد رضا گلپايگاني رحمةاللَّه: يك وقت در زمان حاج شيخ عبدالكريم حائري رحمةاللَّه، شهريه طلاب نرسيده بود. آنهايي كه از نظر معيشتي از وضعيت خوبي برخوردار نبودند، كم كم داشتند از حوزه متفرق مي‌شدند. اين مسأله باعث ناراحتي و نگراني همه شده بود. من به حضرت حجّت ارواحنا فداه متوسل شدم و از خود حضرت براي رفع اين مشكل استمداد نمودم. در مدرسه فيضيه خوابيده بودم كه در عالم رؤيا شخصي به من گفت: قرار است شما در منزل فلان آقا، خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام مشرّف شويد. بعد خبر آوردند كه تشريف فرمايي حضرت به منزل آن فرد به تأخير افتاده است. ولي يك صدايي را شنيدم كه فرمود: آقا سيد محمد رضا! به حاج ميرزا مهدي بگوييد كه به آقا شيخ عبدالكريم بگويند: از دعا‌هاي امام زمان عليه السلام وجوهات متوجه قم شد. وقتي از خواب بيدار شدم، طبق مأموريتي كه داشتم پيش حاج ميرزا مهدي رفتم و خوابم را براي ايشان تعريف كردم. نكته اي براي ما در اين خواب سؤال انگيز بود كه: چرا به حاج شيخ عبدالكريم با اينكه ايشان مكّه مشرف شده بودند تعبير به آقا شيخ عبدالكريم كرده بودند ولي حاج ميرزا مهدي را حاجي ناميدند؟! وقتي خدمت حاج شيخ رسيديم، فرمودند: رؤياي شما از رؤياهاي صادقه است، زيرا فردي از تجّار مشهد پيدا شده و قرار است هر ماه دو هزار تومان بفرستد. امّا اينكه حضرت به من تعبير آقا شيخ كرده اند با اينكه به مكه مشرّف شده ام، به خاطر اين است كه من حجّي را كه انجام داده ام، حجّ نيابتي بوده است. خوش آن روزي كه صوت دلربايت بگوش جان رسد هر دم صدايت ز هر سو ياورانت با دل شاد بيايند و نمايند جان فدايت 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ❇️(داستان 671) 🌺 كرامت ششم 🌺 🌿 موضوع كرامت: دستور ارجاع به حضرت آيةاللَّه شيخ عبدالكريم حائري از طريق حضرت حجة عليه السلام - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۲۴۱ - زمان كرامت: دوران مرجعيت شيخ عبدالكريم حائري - مكان كرامت: شهر مقدّس قم - تاريخ ثبت كرامت: ۵/۱۲/۷۷ - خاطره مرحوم آيةاللَّه العظمي گلپايگاني رحمةاللَّه: من كه از ابتدا به همه ائمه اطهار عليهم السلام مخصوصاً صاحب الزمان عليه السلام ارادت خاصي داشتم، در مشكلات و گرفتاري‌ها به آن حضرت متوسل مي‌شدم، حضرت هم عنايت مي‌فرمودند و مشكلاتم برطرف مي‌شد. در همان اوايل طلبگي كه در زمان رضاشاه بود، مرحوم آقا روح اللَّه اصفهاني رحمةاللَّه از اصفهان به قم آمده بودند، و عده اي از علماء و بزرگان ايران را بسيج كرده بود تا بر عليه رضا شاه قيام كنند. ولي مرحوم آيةاللَّه العظمي حائري رحمةاللَّه اين كار را به صلاح حوزه نمي دانستند و موافق آن نبودند. لذا عده اي مي‌گفتند: بايد به دنبال آقا روح اللّه رفت. و عده اي هم مي‌گفتند: بايد ديد نظر حاج شيخ چيست؟ و بايد از ايشان تبعيت كرد. اين مسأله باعث شده بود كه امر بر من مشتبه شود، لذا به حضرت حجّت عليه السلام متوسّل شدم كه در اين اوضاع وظيفه من چيست؟ آيا از شيخ تبعيت كنم؟ يا دنبال آقا روح اللّه اصفهاني بروم؟ و رضايت شما در كدام است؟! ماه مبارك رمضان بود، موقع ظهر در مدرسه فيضيه خوابيده بودم كه در عالم خواب ديدم: در آسمان يك تابلو سبز رنگي، شبيه به نئون، روشن است و با خط سبز بر آن نوشته شده بود: 🌟« وَاِذا ظَهَرَ عَلَيْكُمْ البِدَع فَعَلَيْكُمْ بِالشّيِخ عَبْدُ الْكَريم»🌟 ✨« هنگامي كه براي شما مسئله تازه و جديدي اتفاق افتاد، بر شما باد كه به حاج شيخ عبدالكريم رجوع كنيد.»✨ وقتي از خواب بيدار شدم، فهميدم كه بايد به دنبال حاج شيخ عبدالكريم بروم. اتفاقاً حاج آقا روح اللّه اصفهاني هم كاري از پيش نبرد و سياست حاج شيخ در آن مقطع زماني باعث حفظ حوزه علميه از شرّ رضاخان شد و الاّ رضاخان قصد از بين بردن حوزه را داشت. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 672) قسمت ۱ 🌸 كرامت هفتم 🌸 🌱 موضوع كرامت: شفاي بيماري لوپوس (روماتيسم) - منبع كرامت: دفتر ثبت كرامات مسجد مقدّس جمكران، شماره ۲۹۴ - مشخصات: خانم م - ف، ۱۵ ساله، محصل، اهل تهران - زمان كرامت: ۱/۴/۷۸ - مكان كرامت: تهران - تاريخ ثبت كرامت: ۱۶/۲/۷۹ - اسناد و مدارك: پنج برگه آزمايش از آزمايشگاه تشخيص طبي دولت، سه برگه مركز تحقيقات روماتولوژي با معاينات و آزمايشات كامل. - زير نظر پزشكان مجرب آقايان و خانم ها: دابشليم، غريب دوست، جمشيدي، موثقي، اكبريان، رشيديون، سليم زاده، ناجي، شهرام، شعباني، نجفي، ابوالقاسمي. - اظهار نظر پزشكي: اين نمونه جزء گوياترين و مهمترين موارد شفا است. - خلاصه كرامت به نقل از شفا يافته: بيماري من از ورم پا و چشم درد شروع شد كه بعد از آزمايشات و مراجعات مكرر به بيمارستان، فهميديم كه بيماري من لوپوس از نوع ارتيماتوزسمتيك است و با اينكه فرد سالم بايد بين ۱۵۰هزار تا ۵۰۰هزار پلاكت خون داشته باشد ولي پلاكت خون من به سه هزار رسيده بود و هموگلوبين كه بايد بين ۱۱تا ۱۸باشد به يك تا سه رسيده بود و به حالت كُما بودم كه بعد از ۹ماه بيماري با توسل به امام زمان عليه السلام و حضور در مسجد مقدّس جمكران از مرگ و بيماري شفا پيدا كردم. - شرح واقعه از زبان شفا يافته: بيماري من از ورم پا و چشم شروع شد. بعد از مدّت‌ها مراجعه به دكتر، آخر به من گفتند: به مرض روماتيسمي به نام لوپوس دچار شده اي. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 672) قسمت ۲ 🌸 كرامت هفتم 🌸 🌱 ...- شرح واقعه از زبان شفا يافته: بيماري من از ورم پا و چشم شروع شد. بعد از مدّت‌ها مراجعه به دكتر، آخر به من گفتند: به مرض روماتيسمي به نام لوپوس دچار شده اي. البته اين بيماري با حساسيّت به نور، زخم دهاني و درگيري كليوي همراه بود كه در تاريخ ۲۵/۵/۷۸ در بيمارستان بقية اللّه عليه السلام مرا بيوپسي كردند و اطمينان حاصل كردند كه اين بيماري لوپوس از نوع ارتيماتوزسيتميك است، كه در سه نوبت فالس متيل پرد نيزولون ۵۰۰ميلي گرمي و ايموران ۵۰ميلي و پردنيزولون ۶۰ميلي گرمي قرار گرفتم. در تاريخ ۵/۷/۷۸ به دستور دكتر اكبريان، فوق تخصص روماتولوژي تحت درمان با ۱۰۰۰ميلي گرم اندوكسان قرار گرفتم كه بعد از آن دچار تب، سرفه و زخم دهان شدم. مجبور شدم در بيمارستان شريعتي حدود يك ماه بستري شوم. بعد از ترخيص از بيمارستان، بيماري من بيشتر شد، به حدي كه دهان و بيني و گوشم شروع به خونريزي كرد و پلاكت خون پايين آمد. چون آدم سالم بايد حدود ۱۵۰۰۰۰الي -۵۰۰۰۰۰پلاكت خون داشته باشد و هموگلوبين بين ۱۱تا ۱۸باشد، ولي پلاكت خون من به ۳۰۰۰و هموگلوبين مغز استخوان من به ۱تا ۳رسيده بود و به حالت كُما بودم. دوباره مرا به بخش آي. سي. يو ICU منتقل كردند و از من عقيقه بيوپسي به عمل آوردند و گفتند: مغز استخوان تو ديگر كار نمي كند. بعد از آزمايشات متعدد و زدن حدود ۱۲۵گرم V I. و J I. هفته اي دو عدد آمپول GCSF يخچالي به من تزريق مي‌كردند و چشمانم هم ديگر قادر به ديدن نبود، هيچكس را نمي ديدم و حالت كوري به من دست داد. ما كه از نظر مالي وضع خوبي نداشتيم و پدرم كارمند است، حدود دو ميليون تومان پول دارو و دوا داديم. وقتي متوجه شدم، كه چشم هايم نمي بينند، ديگر از همه جا مأيوس شدم و منتظر مرگ بودم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 672) قسمت ۳ 🌸 كرامت هفتم 🌸 🌱 ... وقتي متوجه شدم، كه چشم هايم نمي بينند، ديگر از همه جا مأيوس شدم و منتظر مرگ بودم. يك روز به پدر و مادر عزيزم كه بيش از دو ماه بود به طور شبانه روزي بالاي سرم نشسته بودند و هر لحظه انتظار مرگ يا بهبودي مرا مي‌كشيدند، دكتر ابوالقاسمي گفت: فلاني ديگر هيچ اميدي براي بهبودي دخترت ندارم. با شنيدن اين حرف، همه اقوام و فاميل و دوستان، براي مرگم روز شماري مي‌كردند، روزهاي آخر، همه گريه مي‌كردند و تنها كسي كه به من دلداري مي‌داد پدر و مادرم بودند، به خصوص پدرم كه در آن لحظاتي كه با مرگ دست و پنجه نرم مي‌كردم، بالاي سرم مي‌آمد و مي‌گفت: دخترم توكل به خدا كن، تو خوب مي‌شوي. من مي‌گفتم: پدر جان ديگر خسته شده ام، مي‌خواهم بميرم و راحت شوم، شما هم اينقدر عذاب نكشيد. پدرم با چشمان اشك آلود بيرون مي‌رفت، نمي دانستم كجا مي‌رود. يك روز كه حالم خيلي بد بود مدير مدرسه‌ام كه واقعاً بايد گفت: مديري نمونه و با ايمان و با خداست، بالاي سرم آمدند و شروع كردند حدود يك ساعت قرآن تلاوت كردند. بعد از آن رفتند و بعد از ظهر آمدند و دوباره شروع به خواندن قرآن كردند و به پدر و مادرم گفتند: تا مي‌توانيد بالاي سر اين، دعاهايتان را بخوانيد. از آن روز به بعد، نه گوشم مي‌شنيد - چون در اثر خونريزي، گوشم كاملا كر شده بود - و نه مي‌ديدم - چون پشت چشمانم خون جمع شده بود - و موهاي سرم همه ريخت و تمام بدنم در اثر مصرف پردينزلون حالت بدي پيدا كرده بود، به شكلي كه گويا تمام بدنم را با چاقو بريده بودند. يك روز دكتر بهروز نجفي، متخصص پيوند مغز و استخوان گفت: بايد از برادر يا خواهرش مغز استخوان به او تزريق شود و به پدر و مادرم گفت: ۴۵ روز بيشتر طول نمي كشد كه نتيجه اش يا مرگ است يا زندگي. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 672) قسمت ۴ 🌸 كرامت هفتم 🌸 🌱 ... يك روز دكتر بهروز نجفي، متخصص پيوند مغز و استخوان گفت: بايد از برادر يا خواهرش مغز استخوان به او تزريق شود و به پدر و مادرم گفت: ۴۵ روز بيشتر طول نمي كشد كه نتيجه اش يا مرگ است يا زندگي. پدرم گفت: چقدر خرج دارد؟ دكتر گفت: ۱۵ميليون تومان. حدود ۱۴ميليون تومان را افراد نيكوكار تقبّل كردند و پدرم باز مي‌بايست حدود دو ميليون تومان ديگر دارو مي‌خريد. چون پدرم حتي اين مبلغ را هم نداشت، همانجا شروع به گريه كرد. مادرم به پدرم گفت: چكار كنيم؟! پدرم گفت: خدا بزرگ است، و از دكتر چند روزي مهلت خواست. اقوام و فاميل و آشنايان هركدام مبلغي را تقبّل كردند، پول را به بيمارستان آوردند تا به پدرم بدهند، ولي پدرم قبول نكرد و گفت: پول‌ها پيش خودتان باشد، چند روز ديگر از شما مي‌گيرم. وقتي فاميل‌ها رفتند، مادرم گفت: چرا نگرفتي؟! پدرم گفت: من نمي خواهم دخترم را به بخش مغز و استخوان منتقل شود، اگر به آنجا برود، حتي يك درصد اميد به نجات او نيست چون دكتر نجفي حتي ده درصد به ما اميد نداد. خلاصه برادر و خواهرم براي آزمايش خون به خاطر پيوند A L. H. تايپتيگ به بيمارستان آمدند و نتيجه آزمايش را پيش دكتر نجفي بردند، ايشان بعد از بررسي گفتند: خون آنها با خون من مطابقت ندارد و نمي توانند از اين خواهر و برادر براي من مغز استخوان پيوند بزنند. دكتر با نا اميدي تمام به پدر و مادرم گفت: ديگر هيچ كاري از دست ما ساخته نيست. مادرم گفت: پس دخترم مي‌ميرد؟! دكتر گفت: توكل به خدا كنيد. وقتي از اطاق بيمارستان بيرون مي‌رفتند، مادرم خيلي گريه مي‌كرد و دائماً خدا و ائمه عليهم السلام را صدا مي‌زد، اما نمي دانم چرا پدرم اصلا گريه نمي كرد و به مادرم مي‌گفت: خانم به جاي گريه كردن، دعا كن! و مادرم مي‌گفت: چقدر دعا كنم؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖