eitaa logo
(🌼بوی باران🌼)
88 دنبال‌کننده
233 عکس
151 ویدیو
41 فایل
مذهبی،عقاید(پرسش و پاسخ)،احکام،داستانک،خانواده،انگیزشی. ارتباط با خادم کانال: @M_Ramazanghasem
مشاهده در ایتا
دانلود
وحدت مسلمین! از قشنگی های ماه رمضون وحدت مسلمونا سر سفره افطاره طرف از هر حزب و گروهی که باشه باید سر سفره افطار حاضر بشه و آبجوش و خرماش ترک نمیشه حتی اگه روزه نگیره 😁 و چقدر اهل ملاحظه که بعد از اذان مغرب شروع به خوردن آبجوش و خرما می کنه😇😁 @booyebaran313
🍄🌿🍄🌿🍄 روزه کله گنجشکی😇 روز اول ماه رمضان بود آقا محمد خسته از سر کار برگشت خونه . زهره خانم و هانیه کوچولو خونه نبودند عطر چلومرغ زهره خانم پیچیده بود توی خونه . آقا محمد چنان از بوی غذا مدهوش شده بود که فراموش کرد روزه اس. و برای خودش در ظرفی غذا کشید و شروع کرد به خوردن. قاشق آخری رو در دهانش گذاشت که زهره خانم اومد و گفت :آقامحمد!مگه شما روز نیستین! آقا محمد هول شد.قاشق از دستش افتاد دوید رفت تا دهانش و تمیز کنه. هانیه کوچولو خندید و گفت: بابا مثل من روزه کله گنجشکی گرفته.😊 @booyebaran313
🌼🌼 🌼 🌼🌼 🌼 🌾🍃سفــره دلــــش را پهــــن کرد گرسنگی خـــود نمــــایــی کـــرد🍂 @booyebaran313
سلام علي آل يس سلام بر مولای عزیزتر از جان . سلامی از ته دل بر امام هميشه حاضر اي بهترينم فصل بهار مقارن با بهار رمضان و ما در تقارن این دو بهار هم چشم انتظار ربیع الانام هستیم. مولاي من محب شما احساس دلتنگی دارد . چرا که امامش حاضر است ولی توفیق تشرف بر محضرش را ندارد. اي امام خوبيها... چقدر خوب که زمین به وجود شما زینت یافته تا او نیز دل آرام باشد. "لو لا الحجه لساخت الارض باهلها" @booyebaran313
🌼🌼:داستانک کاریکلماتور سفره دلش را پهن کرد گرسنگی خودنمایی کرد. 🍁زن ساک قدیمی و رنگ و رو رفته سفرش به مشهد رو کنار دستش گذاشت یکی یکی همسفرانش را حضور و غیاب کرد.... غم و غصه.....حاضر تنهایی .....حاضر دوری از فرزند......حاضرِ امید......ِغایب😣 بیکاری......حاضر بی پولی.....حاضر غریبی.....حاضر 🍁درب ساکش را محکم بست و از شهری که جز جدایی از همسر و دوری از جگر گوشه اش و بی پناهی چیزی برایش نداشت قدم در سفر به دیار غریب نوازان گذاشت. 🍂به ترمینال مشهد که رسید جایی برای رفتن نداشت یک راست رفت حرررم 🌾بعد از زیارت و ارادت خدمت مولا. گرسنه اش شده بود برای صرف ناهار🍔 هم پولی نداشت باید کاری پیدا می کرد ولی از هر کسی که تقاضای شغل می کرد گمان میکردند که فقیر است دست به جیب می شدند و باید چندین دلیل جورواجور برای پول نخواستنش قطار می کرد و رهگذران بدون شنیدن دلیلها و درد و دلهایش او را تنها می گذاشتند. ناامیدی😒در قیافه اش موج میزد قصد داشت که به حرم برگردد ولی پشیمان شد . 🍂در حال در خواست کار از خانم مسن فروشنده بود که خانم میانسالی صداش رو شنید و با تعجب ازش پرسید واااااقعا گدا نیستی؟؟ 🍂زن در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود😢 گفت :نه من فقط دنبال کار می گردمِ درسته که پول ندارم ولی گدا نیستم..... 🍂خانم میانسال بهش گفت:دوستی داره که شرکت خدماتی داره . اگه نیروی جدید استخدام کنه اون می تونه توی اون شرکت استخدام بشه. 🌱بعد از زنگ زدن خانم میانسال با قبول کردن دوستش به طرف شرکت راهی شدند. 🌱زن زندگی نامه اش را در راه رفتن به شرکت از سیر تا پیاز برای خانم میانسال تعریف کرد. زن حسابی گرسنه اش شده بود.... 🍀به شرکت که رسیدند خانم شهیدی رئیس شرکت که خانم مهربونی بود چشمش که به زن در مانده افتاد لقمه غذایی که در دستش بود را به زن بخشید و زن بدون درنگ لقمه را گرفت.... 🌱خانم شهیدی زنگ زد تا برای زن ناهار بیاورند . بعد نگاهی به خانم میانسال انداخت و گفت:آشنا تون هستندکه؟؟ زن میانسال جوابی برای گفتن نداشت و در فکر فرو رفت. 🌱بعد از چند دقیقه ناهار را آوردند یه دفعه چشمهای زن برق زد خانم طاهری بود همسایه 15 سال پیش شون . خانم طاهری چشمش که به زن افتاد خوشحال شد و ازش پرسید شما کجا اینجا کجا؟؟ 😍خوشحالی زن قابل وصف نبود زبانش بند اومده بود خانم شهیدی گفت:معرف هم از راه رسید..... 🌺اولین همسفر بد قلق زن که غریبی بود با او خداحافظی کرد و جایش را با آشنایی عوض کرد. خانم طاهری سینی غذا را به زن تعارف کرد و زن بعد از تشکرهای زیاد غذا را گرفت و با اشتهای تمام ناهارش را خورد ... 🌱حالا دیگه یکی از همسفرانش که بیکاری بود هم پرکشید رفت و غایب شد... 🍒عصر هنگام خداحافظی خانم شهیدی مقداری پول به زن بابت پیش پرداخت حقوقش داد حالا یکی دیگر از همسفرانش هم که بی پولی بود غیبت را بر حضور ترجیح داد.... خانم طاهری او را برای شام به منزلش دعوت کرد.... 🌱تا شب نشده بود خودش را برای تشکر به حرم رساند به حرم که رسید با نگاه اشک آلود و امیدوارش به گنبد طلایی امام رئوف امید داشت که در این سفر سایر همسفرانش بار سفر بسته و راهشان را از او جدا کنند..... @booyebaran313