eitaa logo
بوےِ بهـشت♡
576 دنبال‌کننده
286 عکس
190 ویدیو
20 فایل
﷽ مجنون ها را در خیابان های منتهی به حسین «ع» می شود یافت ! و دل عاشقان را در آسمان کربلا ... (: نشر مطالب ؟ صدقۀ جاریست .
مشاهده در ایتا
دانلود
نظام تقديم 75.mp3
7.49M
🎙 . 👈 داستان اول: دختری که به کما میرود و روحش آزاد میشود.. . ▪️یخچال روی بدنم افتاد، و مرا به بیمارستان بردند! ▪️همه بیمارستان را میدیدم، خودم را از ۶ جهت میدیدم! ▪️خیلی سبک و آزاد بودم، و فهمیدم که تمام شدنی نیستم! . @booye_beheshtt
نظام تقديم 76.mp3
6.98M
🎙 . 👈🏻 داستان اول: دختری که به کما میرود و روحش آزاد میشود.. . ▪️اسم تمام کسانی که تو بیمارستان بودند را میدانستم ▪️رشته هایی نقره ای از من به بدم وصل بود ▪️یک دور در حیاط بیمارستان زدم، از میان آدمها رد میشدم! ▪️کودک ۱ سال و ۸ ماه و ۱۰ روزه ای بود که من را میدید!! . @booye_beheshtt
نظام تقديم 77.mp3
6.81M
🎙 👈🏻 ادامه داستان اول: دختری که به کما میرود و روحش آزاد میشود و .. ▪️دوست نداشتم به جسمم برگردم ▪️به هوش آمدم، کور شده بودم و نیمه بدنم فلج بود! ▪️دوباره حالم بد شد و مجددا روحم جدا شد! @booye_beheshtt
نظام تقديم 78.mp3
8.51M
🎙 👈🏻 ادامه داستان اول: دختری که به کما میرود و روحش آزاد میشود و .. ▪️نوری از در شیشه ای ICU وارد شد و به سمت من آمد، آقایی نورانی را دیدم! ▪️آن آقا مرا به دنیایی دیگر برد! و صحنه هایی نشانم داد! ▪️دختری که مرگ مغزی شده و و نیمه بدنش فلج شده بود و همچنین نابینا بود، به یکباره به هوش می آید و از جایش بلند میشود! @booye_beheshtt
نظام تقديم 79(1).mp3
4.73M
🎙 👈🏻 داستان دوم: تجربه نزدیک به مرگ مهندس ساختمان ▪️صدای زنگ را شنیدم، با سرعت به سمت در رفتم، خواستم ضامن در را بکشم اما دستم از ضامن عبود کرد!!! ▪️بدنم از در رد شد! دفعتا به پشت در افتادم و برادرم را که پشت در بود دیدم! ▪️به او گفتم من اینجا هستم اما صدای من را نمیشنید..! یکهو در تاریکی فرو رفتم! @booye_beheshtt