وقتی در جزیره هرمز بارندگی می شد پدر به همراه گلزاری ها در عین شدت بارندگی بیلی را برمی داشتند و در کوچه های هرمز می گشتند نکند در جایی برای کسی مشکلی پیش بیاید یا خانه ای آسیب دیده باشد .))
💐معرفی شهید #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_موسی_درویش
تشییع پیکر مطهر سردار شهید موسی درویشی نخل ابراهیمی
💐معرفی شهید #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_موسی_درویش
ای شهیدان #عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از #خون شماست
💐معرفی پاسدار #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی، فرمانده گردان
🌏 زمینی شدن : ۴۳.۰۶.۱۰، کرج
💫 آسمانی شدن : ۶۵.۰۴.۱۰، کربلای ۱ -
قلاویزان
💠 ارائه : بگذار گمنام بمانم
📆 پنج شنبه ۹۹.۰۴.۱۹
⏰ ساعت ۲۲:۰۰
🌹همزمان با ایام شهادت شهید معزز
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند
امشب در خدمت پاسدار #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی هستیم...
برداشت مطالب از وب های تابناک، خبرگزاری دفاع مقدس و "فرهنگ و هنر"
در بین معرفی مطلب ارسال نکنید☺️🌹🍃
💐معرفی پاسدار #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی، فرمانده گردان
#تولد_و_کودکی
پدرش علی اکبر و مادرش مارال بود و از اهالی بویین زهرا که برای کشاورزی و زراعت روی زمین مردم به منطقه شهریار آمده و در آنجا ساکن شده بودند.
علی اصغر به سال ۱۳۴۴ در چنین خانوادهای به دنیا آمد و هفت، هشت ساله بود که خانواده اش به تهران نقل مکان کردند. حضور این خانواده در تهران همزمان بود با اعتراضات مردم به رژیم شاه. علی اصغر که کودکی باهوش و با استعداد نشان میداد، نسبت به این اعتراضات کنجکاو شد و همواره از بزرگترهای خانواده، علت این اعتراضات را میپرسید؛ بنابراین، با راهیابیاش به مسجد، پاسخ بسیاری از این پرسشها را گرفت.
💐معرفی پاسدار #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی، فرمانده گردان
#جبهه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، علی اصغر که چهارده، پانزده سال بیشتر نداشت، قصد رفتن به جبهه کرد، ولی با مخالفت پدر و مادرش روبهرو شد؛ بنابراین، هنگامی که اصرارش برای رفتن به جبهه زیادتر شد، مادرش گفت: وقتی من خواب هستم، بیا انگشتم را جوهری کن و زیر برگهی رضایت بزن. من در بیداری اجازه نمیدهم، ولی علی اصغر نپذیرفت و جواب داد: نه! باید با رضایت خودت امضا کنی. آنقدر اصرار کرد تا مادرش موافقت کرد و رهسپار جبهههای غرب شد.
پس از مدتی به جنوب رفت و به جرگهی سپاهیان اسلام در لشکر 27 محمد رسول الله (ص) پیوست. در سال 1361 ازدواج کرد و خداوند یک سال بعد، دختری به نام زینب به آنها داد. او در جبهه به یکی از بهترین آر.پی.جی زنها تبدیل شده بود، به گونهای که خیلی کمتر گلوله اش به خطا میرفت و وقتی شلیک میکرد، امان از تانکهای تی.72 عراقی میگرفت.
💐معرفی پاسدار #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی، فرمانده گردان
#باید_زن_بگیری
یک بار آمد خانه و به پدرش گفت : بابا گفتند باید زن بگیری، وگرنه از جبهه بیرونت میکنیم. البته این موضوع را با شوخی مطرح میکرد. پدرش گفت: اگر کسی را مد نظر داری بگو برویم خواستگاری. علی اصغر گفت: نه فقط میخواهم بسیجی باشد.
من (مادرشهید) هم در مسجد محل دختر خانمی را دیده بودم که از رفتارش خوشم آمد. پرسوجو کردم و آدرس خانهشان را گرفتم و رفتیم خواستگاری. الحمدالله قسمت شد و هر دو قبول کردند.
💐معرفی پاسدار #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی، فرمانده گردان
#ازدواج
مراسم ازدواجشان خیلی ساده برگزار شد. علی اصغر و خانمش به خواست پسر من، هیچ کدام از فامیل را دعوت نکردند. او میگفت میخواهم فقط از بچههای لشکر در مراسمم باشند. همین هم شد. هرچه گفتم، مادر زشته فامیل ناراحت میشوند، گوشش بدهکار نبود و میگفت، ما در کوچهمان تازه شهید دادهایم و خانوادهاش عزادار هستند، آن وقت ما در این موقعیت مراسم شادی بگیریم؟ خانمش هم با او هم عقیده بود.
پس از آن هم رفتند مشهد و برایم سوغاتی یک پارچه پیراهنی آوردند.
💐معرفی پاسدار #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_علی_اصغر_صفرخانی، فرمانده گردان