سال ۱۳۶۱بود که وارد سپاه پاسداران شدی . دیگر کمتر می توانستیم تو را ببینم؛ یا در پادگان بودی یا در جبهه . وقتی هم به خانه می آمدی همیشه جایی بود که بروی و دیر وقت برگردی. سرکشی به خانوادۀ شهدا، مجروحان، نیازمندان و هرجا که بشود مهرورزی کرد. وقتی برمی گشتی دیگر رمقی برایت نمانده بود.
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
نامه هایت گواهی می داد که دل مشغولی ها و بند ها را از خود دور می کنی :
« … تنها مسئله ای که وجود دارد دوری از شماست ، ولی چون می خواهم کارم در راه خدا باشد این مسئله اهمیتی ندارد . کسی که می خواهد در راه خدا قدم بردارد باید از جان و مال و هر چه به آن وابسته است که مانع رفتن او بسوی خدا می شود بگذرد و خالصانه در مسیرالله قدم بردارد . خود را منزه و پاک کند و متقی باشد و این جا برای کسانی خوب است که خالصانه آمده باشند » .
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه ...
برای آموزش گردان شب و روزت را یکی کرده بودی. پوست و استخوانی شده بودی که فقط انتظار وصل روی پا نگهت می داشت . قبل از شروع عملیات باید حرفهایی را می گفتی. این آخرین کلام است که نام آن را وصیت نامه گذاشتی :
پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهر گرامیم، شاید این آخرین نوشتار من برای شما باشد، در این لحظه که دارم برایتان چیزی مینویسم عملیات شروع شده و صدای رگبارها و توپها لحظهای قطع نمیشود، ساعت ۴ نیمه شب است و در مقابل قبله به حالت گریان و شرمسار در برابر معبودم نشستهام و میخواهم در این نوشتار مرا یاری کند.
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
با تمامی اعمال بد و زشتی که دارم میدانم که آن دنیا رو سفید نخواهم بود، الا اینکه خداوند به من رحم کند. هرگز ناراحت و غمگین نباشید من راهی را قدم گذاشتم و جز این نمیخواستم، راهی که از فرزند آدم شروع شد و در زمان امام حسین(ع) پر فروغتر و درخشندهتر گردید، راهی که هزاران هزار نفر از مردم مسلمان با اهداء خون خود آنرا رنگین تر کردهاند، راهی که همیشه زورمداران و سلطه جویان و شیطان صفتان سعی در خاموش کردن آن داشتند، شما در این راه تنها نبوده و نیستید
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
از شما میخواهم که در مقابل این نعمتی که خدا بمن عطا کرده شکرگزار باشید، و یقین بدانید که شهادت فوز عظیمی است که باری تعالی به هر کس لیاقت نمیدهد.
لذا در مقابل این نعمت شاکر باشید، حمد خدا را بگوئید و او را تقدیس نمائید. مرا به این درجه نائل فرموده پس در این جا باید شکرگزار بود
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
خانواده گرامی ام از شما تقاضا مندم که راهم را ادامه بدهید. من به شما که ادامه دهنده راهم باشید رضایت دارم . آن هم در تمامی جنبههای زندگی.
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
برادران و خواهران گرامی از مسائل جزئی دنیایی که باعث ناراحتی و درد اعصاب میشود جداً پرهیز نمائید و خود را خالص نمائید.
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
در آخر همگی شما را به خدا میسپارم و بدانید که همیشه روح اموات و رفتگان محتاج مغفرت و رحمت میباشد. لذا خواهشمند هستم از کلیه برادرانی که مرا میشناسند برایم حلالیت بطلبید. چون سپاه آرمان های الهی و مقدسی دارد من علاقه زیادی به سپاه داشتم لذا لباس فرمم را همیشه معطر کنید و قرآن و سلاحی در طرفین آن قرار دهید تا هرکس با وارد شدن و دیدن این منظره هدفم و راهم را با تمامی وجود خود احساس نماید که ما با قرآن حرکت کردیم و سلاح برداشته و بر خصم شوریدیم.
والسلام
مجید سمواتیان
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
فکر می کردم مادر با شنیدن خبر شهادتت فریاد می کشد، زاری می کند و از هوش می رود . چه فکر بیهوده ای ! هیچ وقت شاهد آن همه آرامش در مادر نبودم . انگار خبر داشت یک هفته از شهادتت می گذرد. در حالی که به نقطه ای نامعلوم خیره شده بود گفت: یک هفته پیش امام حسین (ع) مجید را با اسب سفیدش برد .
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه
من هنوز بر این باورم که دفتر زندگانی تو بسته نشده است . این کلام را خدا می گوید ، که نزد او روزی می خوری . در انتظار دیدارت / پیرو یاس کبود.
برگفته از کتاب : "دیدار در کرانه زخمی" (خاطرات فاطمه سماواتیان خواهر شهید مجید سماواتیان) به تالیف اصغر فکور/ چاپ اول: ۱۳۸۱
#_شهید #_سماواتیان #_زندگینامه
#_وصیتنامه