eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی نامه: نگاهی به زندگی معلم شهید رقیه رضایی لایه، جوان ترین شهید جمعه خونین مكه سال 66‏ وصالی به شایستگی و زیبایی معلمی فداكار‎ منیره غلامی توكلی‎ ‎   گاهی اوقات شایستگی انسان ها تنها در بودنشان مشخص نمی شود، بلكه چگونه آمدن و چگونه بودن و چگونه رفتن آنها، نشان از بندگی و بالندگی شان دارد. افرادی به دنیا می آیند كه علاوه بر گذراندن زندگی به بهترین و قشنگ ترین صورت ممكن، زیبا و تحسین برانگیز! گاهی هم اعجاب انگیز! رخت از جهان می بندند و در ادبیات دینی و ملی ما شهید نام می گیرند. شهدایی كه وقتی ورق ورق زندگی شان را می خوانی، وقتی تصویر منش و كردارشان را در ذهنت متصور می شوی، وقتی واژه واژه قصد می كنی برایشان بنویسی؛ متوجه كرامت و عزت خدایی شان می شوی. به راستی آنها جایگاهی به عظمت انسان و مقامی به شرافت خلیفة اللهی دارند. جایگاهی كه شاید قلم در توصیف و تشریح آن كلك زبان بریده ای باشد كه هرگز رسا و شیوا نتواند از عهده وظیفه اش برآید. مقامی كه تاجی الهی است برای اشرف مخلوقات بودنشان. حال اگر این شهید، معلمی باشد كه در كنار خانه خدا به بهترین صورت ممكن جواب اللهم لبیكش را گرفته باشد؛ من چه برای نوشتن خواهم داشت  
#_شهید #_رقیه #_رضایی #_شیرزن #_ایرانی
بیست و دومین روز از بهار سال 1344 چراغ خانۀ محمد علی رضایی لایه در شهر قزوین با تولد دختری كه او را رقیه نامیدند، روشن و دل مادری به چهره وجیه دختری كه آرامش و متانت از همان روزهای نخست تولد در وجهش دیده می شد،‌ شاد گشت. خانواده رضایی لایه در شهر قزوین به دلیل تقید و اصالتشان سرشناس و محترم بودند و رقیه كه در دامن خانواده ای مؤمن دیده به جهان گشوده بود، ‌با تربیت صحیح اسلامی مراحل كودكی و بالندگی خود را سپری می كرد. مهرماه سال چهل و نه بود كه پشت میز و نیمكت مدرسه نشست و این تاریخ، آغازی برای رشد توانایی ها و شكوفایی استعدادهای او شد‎ .‎رقیه در مدرسه به ذكاوت، ادب، متانت و استعداد فوق العاده در یادگیری شناخته شد و توانست در طول سال های تحصیل همچنان پله های نردبان موفقیت را یكی پس از دیگری به سوی افق روشن معلمی طی
مسیر انقلاب:‎ ‎ سال های نوجوانی رقیه با سال های مبارزات ملت ایران علیه رژیم ظالم شاهنشاهی مصادف شده بود و او كه از طریق خانواده، پشتوانۀ فرهنگی و معنوی خوب و قوی ای برای درك خواسته های ملت ایران، تحت رهبری امام خمینی (ره) داشت، علاوه بر تلاش و جدیت در تحصیل، گام های انقلابی و جهادی خود را در مبارزه علیه مظاهر فساد و بی بندوباری نظام شاهنشاهی برداشته و به عنوان یك نوجوان انقلابی شناخته می شد‎.‎ رقیه رضایی لایی كه در سال های پنجاه و شش تا پنجاه و هفت، دوران نوجوانی خود را می گذراند، با شركت در برنامه های مذهبی و خواندن كتاب و جزوات انقلابیون، با تحول عظیم فكری و معنوی، علی رغم اینكه جزء شاگردان ممتاز دبیرستان محسوب می شد، برای ادامۀ تحصیل به حوزۀ علمیۀ قم رفت تا هر چه بیشتر معرفت كسب كرده و با توشۀ اعتقادی قوی تر به دیار خود بازگردد.‎
اعتقادی – تربیتی مناطق محروم كشور‎: از ویژگی های رقیه، توجهش به مسائل فرهنگی و اعتقادی مردم بود و تمامی ذهنیتش حول پیشرفت فرهنگی و اعتقادی مردم، به خصوص قشر محروم و ضعیف جامعه می چرخید‎.‎ خانواده اش در خصوص منش و طرز فكر رقیه در بارۀ مسائل فرهنگی می گویند: «رقیه با افكار خداگونه ای كه در سر داشت، نمی توانست شاهد فقر فرهنگی در مناطق محروم كشور باشد. از این رو بار سفر به استان كردستان را با كوله باری از عشق به مردم و اعتلای فرهنگ و نظام اسلامی بست و به دیار خطر سفر كرد تا بتواند به عنوان معلم تربیتی برای مردم مظلوم آن دیار قدمی خیرخواهانه بردارد.»‎ رقیه رضایی لایه كه حال جوانی برومند و تحصیل كرده شده بود، در كردستان منشأ خدمات ارزنده ای شد و مردم آن سامان فعالیت های فرهنگی و تربیتی او را هرگز از یاد نخواهند برد‎.‎ اما دست روزگار و نیاز مردم استان سیستان و بلوچستان، مدتی حضور رقیه را در جمع مردم نیازمند زاهدان فراهم كرد و معلم با خدا و مهربان قزوینی، دیار كردستان را به جنوب شرقی ایران كشاند. در این نقطه از خاك وطن هم خانم معلم، رقیه رضایی لایه توانست خدمات ارزنده ای انجام داده و شاگردان نمونه ای را تربیت كند‎ .‎  
#_شهید #_رقیه #_رضایی #_شیرزن #_ایرانی
سال 1366 رقیه رضایی لایه با همسرش آشنا شد و طی مراسم ساده ای به خانۀ بخت رفت. در آن دوران رقیه به عنوان معلم تربیتی، مسئولیت امور تربیتی یكی از دبیرستان های شهر قزوین را بر عهده داشت و توانسته بود كارهای زیبا و مؤثری در زمینه های پرورشی در قالب برنامه های مذهبی، آشنایی دانش آموزان با احكام و بالا بردن سطح اعتقادی دانش آموزان انجام دهد‎ .‎وی علاوه بر اینكه در دبیرستان به شغل مورد علاقۀ خود، یعنی معلمی می پرداخت، هنوز انگیزه ها و خواسته های انقلابی و ملی خود را با عضویت و فعالیت در حزب جمهوری اسلامی و ادارۀ یكی از كانون های حزب دنبال می كرد. ‎بعد از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشكیل بسیج مستضعفین در آذر ماه سال 1358، رقیه رضایی لایه كه حال، چهره ای شناخته شده در امور فرهنگی برای اهالی فرهنگ و انقلاب بود، به عضویت بسیج مستضعفین درآمد و به عنوان مربی آموزش نظامی و عقیدتی در این ارگان مردمی مشغول به فعالیت
خلاصه ای از خوبی ها‎: از حضور خانم رضایی لایه در دبیرستان، در ذهن دانش آموزانش خاطرات زیبایی نقش بسته است. او معلمی دلسوز و عاشق بچه های مدرسه بود. برای خانم رضایی لایه، دانش آموزان آن قدر اهمیت داشتند كه علاوه بر دقت در امور تربیتی شان به رفع مشكلات خانوادگی، به خصوص مادی آنها توجه داشت‎.‎ او در فرصت هایی كه پیش می آمد با دانش آموزانش صحبت كرده، خانواده های مستمند را شناسایی كرده و از آنها دستگیری می كرد. خانم رضایی لایه در نظر دانش آموزان، اخلاقی نیك داشت كه شوخ طبعی و بیان شیوا در راهنمایی بچه ها، صحبت هایش را دلنشین و تأثیرگذار كرده بود. به قولی صحبت هایش از دل بود، ‌لاجرم بر دل هم می نشست. به گفتۀ نزدیكانش، خصلت های زیبای اخلاقی و انسانی او همراه با مهربانی ها و شوخ طبعی هایش از او فردی دلنشین و مصاحبی تأثیرگذار ساخته بود. آرامش و وقاری كه در رفتار و كردارش داشت همه را شیفتۀ خود كرده بود و با همین ویژگی ها بود كه می توانست با رخنه در دل دختران جوان، نقش به سزایی در هدایت و راهنمایی آنها داشته باشد. همسرش می گوید: «مادیات برای رقیه اهمیت نداشت؛ مهریۀ او یك سفر حج بود و چهارده سكۀ طلا. او در همۀ شئون زندگی، به خصوص زندگی زناشویی و همسرداری اش رضای خدا را در نظر می گرفت. از حرف های پراكنده پرهیز داشت و غیبت نمی كرد. از همان روزهای اول آشنایی، رقیه از فنا صحبت می كرد و می گفت این امكان و فرصت، نصیب مردها شده كه به جنگ بروند، اما برای زن ها چنین امكانی فراهم نیست؛‌ دوست دارم به گونه‌ای از دنیا بروم كه اجر و مزد شهدا را داشته باشم
الحجه سال 1366، رقیه رضایی لایی با خانواده و به نیابت از مادرش به سفر حج واجب مشرف شد. سفری كه شاید سالیان سال آرزوی آن را داشت و آن را كابین ازدواج خود قرار داده بود. در آن روزهای زیبای سفر به خانۀ خدا، باز هم رقیه به فكر جهاد و شهادت بود. در حسرت این آرزو، رو به خانواده كرده و گفته بود: “…باید با آب زمزم غسل شهادت كنم‎!”‎ به راستی خانم معلم رضایی لایه به جز عشق به دانش آموزان، ‌انقلاب و وطن، به جز دغدغه های همسرداری، دلمشغولی و عشقی والاتر داشت و آن هم شهادت بود و دیگر هیچ… او همه چیز را برای خدا می خواست و سیر الی الله مقصد حركت او بود. در روز برائت از مشركین با سایر حجاج و زائران بیت الله الحرام، ‌جایی كه مأمن و پناهگاه تمام موجودات است و ریخته شدن خون در آن مكان مقدس حرام است، در راهپیمایی برائت از مشركین شركت كرد تا بار دیگر انزجار خود را از ظلم و ستم و ایادی استكبار جهانی نشان دهد. در حالی كه هیچ كس نمی توانست حتی فكرش را بكند، در سر مزدوران آل سعود برای برهم زدن این مراسم و به خاك و خون كشیدن حاجیان چه نقشۀ شومی می گذرد. در مكه بار دیگر یزید زمان، دست جنایتكار خود را از آستین شرك و خیانت آل سعود بیرون آورد و با هجوم وحشیانه به صفوف زائران خدا، صدها مسلمان را در كنار خانۀ امن الهی و كوه نور به جرم گفتن الله اكبر و به دلیل برائت از مشركین پلید به خاك و خون كشید.‎ در آن روز، مكه بار دیگر نزول ملائك را تجربه كرد. در آن ساعات، مكه یك بار دیگر قافلۀ شهدا را تا در بهشت برین بدرقه كرد و در آن لحظات، مكه، خاطرۀ قساوت یزیدانه و شهادت حسین گونه را به خاطر آورد. در روز برائت از مشركین، رقیه رضایی لایه هم كه مشت های گره كرده خود را رو در روی استكبار جهانی گرفته بود، بر بال های فرشتگان! نه، شاید حتی بلند پروازتر از آنها، با وداع دنیای خاكی و فانی، جنت نشین شد و چون پرستوی مهاجر الی الله به زیبایی هر چه تمام تر، به شایستگی یك معلم فداكار به آرزوی دیرینۀ خود رسید‎ .‎
#_شهید #_رقیه #_رضایی #_شیرزن #_ایرانی
گفتگوی عاشقانه با خدا‎: ‎معلم شهید حاجیه خانم رقیه رضایی لایی، در وصیتنامۀ خود در گفتگوی عاشقانه ای خطاب به معبود خود می گوید: “خداوندا! در آن لحظه كه چشم دل ما به غیر تو خواهد بنگرد و از جهت محبت تو انحراف گیرد، كورش كن تا جز تو كسی را نبیند و جز حلال تو به چشم اندازی دیگر نگاه تماشا نیفكند. ما آن دست و پا را نخواهیم كه به معصیت تو بجنبد و آن جان و دل را نپسندیم كه جز به عشق جانان زنده باشد و سعادتی عنایت فرما كه چشمان ما جز در جستجوی رضای تو روشن نباشد و جز لقا و رضای تو دیگری را نبیند‎”.‎
نامۀ شاگرد به استاد: شاید برای ما كه شهید رقیه رضایی لایه را باید از میان گفته ها و شنیده های دوستان و نزدیكانش بشناسیم، سخت باشد كه بتوانیم احساسمان را به خوبی یكی از شاگردانش بیان كنیم؛ آنجا كه “افسانه رشوند” خطاب به معلمش می نویسد‎: “مربی شهیدم! بر بال كدامین ملك نشستی كه بی امان و شتابان به ‌سوی معبود شتافتی؟ در “نماز شب” عارفانه ات با خدا چه گفتی كه چنین تو را پذیرفت؟ تو همراز كدام امام بودی كه زمزمه هایش دیوانۀ عشقت كرد؟ قطره های اشكت را به پای كدامین نور ریختی كه لالۀ شهادت را به این سرعت بارور كرد؟ آب دیده و خون دلت را در كدامین بازار فروختی كه چنین نقد شهادت خریدی؟ در “زیارت عاشورا” به سالار شهیدان چه گفتی كه كربلایی شدی؟ بلند باد نامت! بزرگ باد حماسه ات! جاودانه باد یادت‎!‎ ای شهید! با ما سخن بگو. تو رفتی و ما را لیاقت رفتن نبود، طاقت ماندنمان نیز نیست، اما عاشق كجا و عاشق نما كجا؟ یافتن كجا و بافتن كجا؟ دیدن كجا و شنیدن كجا؟ در آخرین دعای كمیل – كه با هم بودیم – اشكت علامت عشق بود و شوقت نشانۀ شهادت؛ از نجوای شبانه ات معلوم بود كه مسافری‎.‎ از التهاب مناجاتت روشن بود كه مهاجری‎.‎ از اشتیاق رفتنت پیدا بود كه شهیدی‎.‎ ما نیز شوق رفتن داشتیم، اما اشتیاق تو جلوه ای دیگر داشت. ‎‎اینك یادت، خانه ات، مزارت، همواره كلاس درس ما و خاطره ات زینت خاطر ماست. نام مقدس و یاد معطرت را بر برگ برگ درختان خواهیم نوشت و حماسۀ بزرگت را در دفتر روزگار ثبت خواهیم نمود. ما شعر بلند شهادتت را خواهیم سرود و بر پیشانی خورشید خواهیم نوشت‎!” رقیه در دبیرستان از شاگردان ممتاز بود. او در دوران تحصیل، بسیار پر جنب و جوش و فعال بود. به ظاهرش بسیار اهمیت می داد و شیک پوش بود. همۀ تلاشش این بود که از هر جهت نسبت به دیگران برتری داشته باشد. او در سال آخر دبیرستان، تحت تأثیر انقلاب، دچار تحول فکری شد. به این نتیجه رسیده بود که متعلق به این دنیا نیست و مسیر دیگری را باید انتخاب کند. با آنکه می توانست یکی از بهترین رشته های دانشگاه را انتخاب کند، ولی در آخرین سال تحصیلی، به کسب معارف دینی گرایش پیدا کرد. با بی رغبتی، سال تحصیلی را به پایان رساند و به حوزۀ علمیۀ قم رفت. گفته بود: «من اگر به دانشگاه بروم، می توانم جان انسانی را نجات دهم، اما می خواهم با معارف دینی، روح انسان ها را صیقل بدهم.»