ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند...
🌷معرفی شهید #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_مهدی_تجلایی برادر معزز #شهید_علی_تجلایی
🎂زمینی شدن : ۱۳۳۸ - تبریز
🕊آسمانی شدن : ۱۳۶۱، عملیات والفجر مقدماتی
🍃🌸رجعت پیکر مطهر : ۱۳۷۳
💠ارائه : جناب جامانده از شهدا
📆جمعه ۹۸.۱۰.۲۷
⏰ساعت ۲۱:۰۰
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
زندگی نامه شهید علی تجلائی
شهید تجلائی
قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر وفرمانده طرح وعملیات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) (ستاد کل نیروهای مسلح) سال ۱۳۳۸ در شهرستان تبریز به دنیا آمد . پس از سپری کردن دوران دبستان ، راهی دبیرستان تربیت تبریز شد ، و دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفت
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهید_علی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
تجلایی در همین دوران ، توسط ساواک احضـار شد ، چرا که از امضاء برگه عضویت حزب رستاخیز امتناع ورزیده بود . با آغاز حرکت مردم علیه رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ ، تجلایی نیز فعالیت خود را شروع کرد . او در تمامی تظاهرات و اجتماعـات مردمی علیه رژیم پهلـوی حضور فعـال داشت و به چـاپ و پخش اعلامیـه هـا مشغول بود
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، تجلایی در سال ۱۳۵۸ ، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و یک دوره آموزشی نظامی پانزده روزه را زیر نظر سعید گلاب بخش - معروف به « محسن چـریک » - در سعد آباد تهران گذراند . تجلایی که در امر آموزش فنون رزمی مهارت زیادی کسب کرده بود ، پس از مدتی ، در پادگان سیدالشهداء به عنوان مربی آموزشی مشغول به کار شد . او در آموزش نظامی بسیار جدی و سخت گیر بود و می گفت : من در عمر خود پانزده روز آموزش دیده ام و فردی به نام محسن چریک به من آموزش داده و گام از گام که برداشته ام ، تیری زیر پایم کاشته است . اکنون می خواهم با پانزده روز آموزش ، شما را به جنگ ضد انقلاب در کردستان ، پاوه و گنبد آماده کنم و اگر در اثر ضعف آموزشی یک قطره از خون شما بریزد ، من مسئولم و فردای قیامت باید جوابگو باشم . سختگیری وی در آموزش به حدی بود که در میان نیروها به « علی رگبار » معروف بود .
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
نقل است که روزی حاج مقصود تجلایی - پدر علی - در میان داوطلبان آموزش نظامی بود و هر بار که چشمان علی به پدر که در خار و خاشاک سینه خیز می رفت ، تلاقی می کرد ، بدنش سست می شد و بغض گلویش را می فشرد . علی تجلایی به کارش عشق می ورزید . وقتی به منطقه جنگی می رفت ، شرایط را به دقت می سنجید و برحسب نیاز و نوع منطقه عملیاتی ، آموزش های لازم را ارائه می کرد و طرح های نو در امر آموزش تدوین می کرد . او می گفت : قصد دارم طی پانزده روز آموزش ، نیرویی تربیت کنم که نه تنها جسارت روبرو شدن با خطرهای بزرگ را داشته باشد ، بلکه بتواند در میدان رزم با لشکر مجهز و دوره دیده دشمن حرف اول را بزند .
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
پس از مدتی به کردستان رفت و به مبارزه با ضد انقلاب منطقه پرداخت . بعد از آن ، مأموریت یافت به اتفاق چند تن راهی افغانستان شود ، تا علیه نیروهای متجاوز شوروی ، مردم مسلمان آن کشور را یاری کند . او برای ورود به افغانستان که مرزهایش تحت کنترل شدید ارتش سرخ بود ، از شناسنامه افغانی استفاده کرد . در پاکستان ، تجلایی برای تأسیس مرکز آموزش فرماندهی برای مجاهدین افغانی ، حفاظت از نماینده امام در افغانستان ، و حمل وجه نقد برای مجاهدین ، برنامه دقیقی تهیه کرد . در افغانستان ، حدود سیصد نفر از مجاهدین افغانی که اغلب سطح علمی بالایی داشتند ، زیر نظر تجلایی آموزش دیدند . به ابتکار او ، در چندین نقطه افغانستان ، راهپیمایی هایی علیه آمریکا ترتیب داده شد . او اغلب اوقات به مناطق پدافندی مجاهدین می رفت و چگونگی گسترش خط پدافندی ، آرایش سلاح و نیرو و حدود ارتش را برای آنها تشریح می کرد
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
تجلایی و یارانش چهار ماه تمام به آموزش فرماندهان افغانی پرداختند و به ایران بازگشتند ، چرا که جنگ ایران و عراق آغاز شده بود . تجلایی بلافاصله پس از ورود به ایران ، راهی جبهه های جنوب شد و در نبردهای دهلاویه شرکت جست و پس از آن در حماسه سوسنگرد ، حضور فعالی داشت . در همین زمان ، مرتضـی یاغچیـان و یارانش ، سه شبـانه روز در بستان با سلاح سبک در مقابل نیروهای زرهی عراق مقاومت کردند . با نزدیک شدن نیروهای دشمن ، قرار شد شهر را تخلیه کنند تا هواپیماهای خودی شهر را بمباران کنند . چنین اتفاقی رخ نداد و شهر بستان به دست نیروهای عراقی افتاد . رزمندگان پس از درگیری با تانکهای عراقی و منهدم کردن عده ای از آنها ، پیاده به سوی سوسنگرد عقب نشینـی کردند و عازم دهلاویـه ( یکی از روستاهای نزدیک سوسنگرد ) شدند تا در آنجا ، خط پدافندی ایجاد کنند تا دشمن نتواند از پل سابله عبور کند . با ورود علی تجلایی و یارانش ، نیروهای رزمنده جانـی دوباره گرفتند . ابتدا به ارزیابی موقعیت دشمن و نیروهای خودی پرداخت و طرح های خود را ارائه کرد . ابتدا تصمیم این بود که دشمن پیشروی کند و رزمندگان دفاع کنند ، اما علی تجلایی طرح دیگری داشت . بر طبق نظر او ، رزمندگان می بایست نظم و سازمان دشمن را بر هم زنند . همان شب با فرماندهی تجلایی ، اولین شبیخون به دشمن انجام شد و این کار تا چند شب ادامه یافت . عراقی ها با تمام ادوات سنگین خود ، دهلاویه را زیر آتش گرفتند . تجلایی در فکر عقب نشینی نبود و می خواست تا آخرین نفس بجنگد . عملیات عراقی ها به دهلاویه در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۵۹ آغاز شد . در طی این عملیات ، دشمن تا نزدیکی پادگان حمیدیه پیش رفت و دهلاویه را در محاصره کامل قرار داد . در سوسنگرد هیچ نیروی کمکی وجود نداشت . هدف اصلی دشمن ، تصرف سوسنگرد بود . تجلایی پس از بررسی مجدد منطقه ، بر آن شد تا نیروها را به عقب برگرداند و به دستور او ، نیروها به سوسنگرد عقب نشینی کردند . توپهای عراقی آتش سنگینی را روی شهر می ریختند . مرتضی یاغچیان به شدت زخمی شده بود ، با این حال او رزمندگان را به مقاومت تا پای جان دعوت می کرد و از آنها خواست اسلحه ای برایش فراهم کنند تا در لحظه ورود عراقی ها به شهر ، با تن زخمی دفاع کند ؛ و تجلایی درصدد بود تا در اولین فرصت ، زخمی ها را از سوسنگرد خارج کند . سرانجام تمامی مجروحان با قایق به آن سوی کرخه منتقل شدند . از حمیدیه فرمان رسید شهر را تخلیه کنند . از ۱۸۰۰ نیروی مسلحی که تجلایی سازماندهی کرده بود ، حدود ۱۵۰ نفر باقی مانده بودند . تجلایی به آنها گفت : « هر کس می خواهد سوسنگرد را ترک کند ، همچون شب عاشورا می تواند از تاریکی استفاده کند و از طریق رودخانه و جاده خاکی ، به اهواز برود . » دشمن هر لحظه پیشروی می کرد و از بی سیم اعلام عقب نشینی می شد . نیروهای عراقی تا کنار کرخه رسیده بودند که تجلایی در عرض رودخانه طنابی کشید تا نیروها از رودخانه عبور کنند . فقط چند تن باقی مانده بودند . تجلایی برای شناسایی مسیر رودخانه ، از بقیه جدا شد و در کنار رودخانه به تکاوران عراقی برخورد . آنها می خواستند او را زنده دستگیر کنند و برای گرفتن اطلاعات ، به آن
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
طرف کرخـه ببرند . وی به سـوی آنها شلیک کرد و یک نفـر را کشت و بقیـه فراری شدنـد . در این زمان تجلایـی و نیروهـایش تصمیم می گیرند در سوسنگرد بمانند و به شهادت برسند . او با خونسردی و اطمینان به ساماندهی نیروها پرداخت . به دستور او نیروهایی که در اطراف شهر پراکنـده بودند ، جمع شدنـد و در گروه های نه نفری ، در مناطق مختلف شهر مستقر شدند . تجلایی برای نیروهایی که سی و پنج نفر بیش نبودند ، صحبت کرد و به آنها گفت : « آیا حاضرید امشب را بخریم ؟ بیایید بهشت را برای خود بخریـم . » رزمندگان از لحاظ آب در مضیقه بودند و به ناچار از آبهـای کثیف گودالهـا استفـاده می کردند و تانکهای عراقی از سمت بستان و حمیدیه به طرف شهر در حال پیشروی بودند . از هر طرف باران خمپاره می بارید . تجلایی دستور داد تا نیروها به حوالی دروازه اهواز بروند ، چرا که دشمن وارد شهر شده بود . در یکی از کوچه ها ، با نیروهای عراقی درگیر شدند . پس از رهایی از این درگیری ، نیروهای باقیمانده از یکدیگر حلالیت طلبیدند . عراق با چهار تیپ زرهی و پیاده وارد شهر شده بود ، در حالی که تعداد رزمندگان مدافع شهر ، به دویست نفر نمی رسید . در این حین ، تجلایی از ناحیه کتف زخمی شد ، ولی با بستن یک تکه پارچه سفید روی زخم ، به فعالیت خود ادامه داد و عملاً فرماندهی عملیات
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
عملیات شهر سوسنگرد را به عهده داشت . با ادامه درگیری ، موشکهای آر.پی.چی و مهمات رزمندگان تمام شد ، به طوری که رزمندگان روی زمین در جستجوی فشنگ بودند . تجلایی گفت : « شهر در آتش می سوخت ... صدای ناله زخمی ها از مسجد و خانه ها در شهر می پیچید . » تانکهای عراقی بسیار نزدیک شده بودند . تجلایی سه راهی و کوکتل درست می کرد . مقداری مهمات در ساختمان های سازمانی وجود داشت و رسیدن به آنجا با توجه به آتش دشمن ، امری غیر ممکن می نمود . تجلایی ، تویوتایی را که لاستیک نداشت و بسیار آهسته حرکت می کرد ، سوار شد و به وسط چهار راه رفت . سیل رگبار دوشکا به طرفش سرازیر شد . نیروهـای عراقی به داخل خانه های سازمانی نفـوذ کـرده بودنـد . وی پس از رسیدن به آنجا چهل دقیقه یک تنـه با آنها جنگید و مهمـات را برداشت و به سوی رزمندگان بازگشت . همرزمانش می گویند : با چشم خود عنایت و لطف خدا را دیدیم . گویی حایلی نفوذناپذیر از هر طرف ماشین را حفاظت می کرد . وقتی از ماشین خارج شد ، غرق در خون بود . گلوله کالیبر ۷۵ به رانش خورده بود . وی را به مسجد انتقال دادند و گلوله را از رانش بیرون آوردند . تجلایی با زخمی که در بدن داشت ، دوباره به راه افتاد . تلفن سالمی پیدا کرد . به تبریز زنگ زد و با آیت الله سیداسدالله مدنی صحبت کـرد و از کوتاهـی فرمانـده کل قـوای وقت ( بنـی صـدر ) و تنهـایی نیروهـا سخن گفت .آیت الله مدنی که پشت تلفن می گریست ، بلافاصله خود را به امام رساند و به دنبال آن فرمان داد سوسنگرد هر چه سریعتر باید آزاد شود و نیروهایی که در آنجا هستند از محاصره خارج شوند . ارتش به دستور بنی صدر وارد عمل نمی شد . نیروهای رزمنده در حالی که بسیار خسته بودند و در شرایط سختی به سـر می بردند ، شش روز تمـام مقاومت کردند ، به گونـه ای که عراقی ها را به شدت خسته و عصبانی کرده بودند
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
از نیروهای حاضر ، تنها سی نفر باقی مانده بودند .
در ۲۶ آبان ۱۳۵۹ ، توان رزمی رزمندگان به پایان رسید ، تا این که نیروهای سپاه وارد عملیات شدند و همراه هوانیروز و توپخانه ارتش ، به نیروهای عراقی یورش بردند . نیروهای خسته همپای نیروهای تازه نفس ، شهر را از عراقی ها پاکسازی کردند . بدین ترتیب ، سوسنگرد آزاد شد . زخمهای تجلایی عفونت کرد و او را به تهران اعزام کردند . در عملیات محور دهلاویه فرمانده و در عملیات سوسنگرد معاون عملیات سپاه بود
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
تجلایی در سال ۱۳۶۰ ، با خانم انسیه عبدالعلی زاده ازدواج کرد ، اما این تحول در زندگی هم نتوانست او را از حضور در جبهه دور سازد . بعد از آن به عنـوان فرمانـده گردان هـای شهیـد آیت الله قاضی طباطبایـی و شهید آیت الله مدنـی ( نیروهای اعزامی آذربایجان ) به جبهه اعزام شد . ابتدا در جبهه های نبرد پیرانشهر ، مسئول عملیات بود .
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم