از نیروهای حاضر ، تنها سی نفر باقی مانده بودند .
در ۲۶ آبان ۱۳۵۹ ، توان رزمی رزمندگان به پایان رسید ، تا این که نیروهای سپاه وارد عملیات شدند و همراه هوانیروز و توپخانه ارتش ، به نیروهای عراقی یورش بردند . نیروهای خسته همپای نیروهای تازه نفس ، شهر را از عراقی ها پاکسازی کردند . بدین ترتیب ، سوسنگرد آزاد شد . زخمهای تجلایی عفونت کرد و او را به تهران اعزام کردند . در عملیات محور دهلاویه فرمانده و در عملیات سوسنگرد معاون عملیات سپاه بود
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
تجلایی در سال ۱۳۶۰ ، با خانم انسیه عبدالعلی زاده ازدواج کرد ، اما این تحول در زندگی هم نتوانست او را از حضور در جبهه دور سازد . بعد از آن به عنـوان فرمانـده گردان هـای شهیـد آیت الله قاضی طباطبایـی و شهید آیت الله مدنـی ( نیروهای اعزامی آذربایجان ) به جبهه اعزام شد . ابتدا در جبهه های نبرد پیرانشهر ، مسئول عملیات بود .
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
پس از آن در عملیات فتح المبین ، در فروردین ۱۳۶۱ ، با سمت فرماندهی گردانهای آیت الله مدنی و آیت الله قاضی طباطبایی شرکت جست . تجلایی پیش از عملیات ، با نیروها بسیار صحبت می کرد و از تشکیل محافل دعا و توسل غافل نمی شد . وی مدام نگران این بود که مبادا پیش از عملیات ، نیروها بمباران شوند . لذا به شدت مسئله استتار را برای همه رزمندگان توجیه می کرد . گردان تجلایی در عملیات فتح المبین ، در ارتفاعات میش داغ موضع گرفت تا هنگام درگیری دیگر گردانها ، نیروهای احتیاط دشمن را در هم بکوبند . این طرح توسط تجلایی ریخته شده بود . نیروهای دشمن با دیدن گردان تجلایی آتش سنگین را به روی آن ریخت . با این حال دشمن نیروهای تازه نفس خود را به منطقه اعزام کرد . تجلایی تصمیم گرفت برای ایجاد رعب و به هم ریختن سازمان نیروهای دشمن ، یک سری کارهای ایذایی انجام دهد و برای این منظور با دو دسته نیروها به خاکریز عراقی ها زد . این کار تجلایی در آن روزها بسیار با اهمیت بود . در یک عملیات ایذایی ، تجلایی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه پا مجروح شد . ولی با آنکه زخمش کاری بود ، تا اتمام مدت مأموریت گردان در منطقه ماند . تجلایی و یارانش پس از بازگشت به تبریز مورد استقبال مردم قرار گرفتند . او مدتی بعد دوباره عازم جبهه شد و در عملیات بیت المقدس با سمت جانشین تیپ عاشورا شرکت جست . در طی این عملیات ، علی تجلایی ، خاکریزی طراحی کرد که به هنگام یورش دشمن ، مانع از پیشروی آن می شد . پس از عملیات بیت المقدس ، عملیات رمضان شروع شد . تیپ عاشورا مأموریت خود را به شایستگی در منطقه پاسگاه زید به انجام رساند
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
بعد از آن ، در تیرماه ۱۳۶۱ ، مأموریت یافت که در اجرای مرحله ای دیگر از این عملیات در شلمچه وارد عمل شود . تجلایی به همراه برادر کوچکترش - مهدی - در بهمن ماه ۱۳۶۱ ، در عملیات والفجر مقدماتی شرکت داشت و مهدی در منطقه عملیاتـی در میـدان مین به شهـادت رسید . علی بر آن بود که پیکر برادر را برگردانـد ، همانطـوری که اجساد بسیاری از شهدا را برگردانده بود . پس از شهـادت برادر ، به اصغر قصـاب عبداللهـی گفت : این چه سری است که برادران کوچکتر ، برادران بزرگ خود را اصلاً در شهـادت مراعـات نمی کنند ، سبقت می گیرند و زودتر از برادر بزرگشان به مقصد می رسند . و این در حالی بود که اصغر قصاب عبداللهی نیز از پیشدستی برادر کوچکترش - مرتضی - گله مند بود . علی برای آوردن جنازه برادر که در منطقه دشمن افتاده بود ، شبانه راهی شد . وقتی که با زحمات و خطرات زیاد جنازه شهید را آورد ، متوجه شد نامش مهدی است و بسیار به برادرش مهدی شبیه است ، اما خود او نیست . با این حال خوشحال شد و گفت : « او را که آوردم انگار برادر خودم مهدی را آوردم . » علی تجلایی در سال ۱۳۶۲ ، به سمت معاونت آموزشهای تخصصی سپاه منصوب می گردد و در تنظیم و تدوین دستاوردهای عملیات کوشش بسیار می کرد
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
در سال ۱۳۶۲ ، در عملیات والفجر ۲ شرکت کرد و بعد از آن به تهران اعزام گردید تا دوره دافوس را بگذراند . در همین زمان دخترش حنانه به دنیا آمد . با وجود کار بسیار و تحصیل و مباحث فشرده ، همه وظایف خانه را خود انجام می داد . در عملیات خیبر نیز شرکت کرد . پس از آن مسئولیت طرح و عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) به او واگذار شد .
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
علی تجلایی ، صبحدم روز ۲۹ بهمن ۱۳۶۳ ، عازم جبهه شد و قبل از حرکت همسرش را به حضرت فاطمه (س) قسم داد و حلالیت طلبید و گفت :مرا حلال کنید . من پدر خوبی برای بچه ها و همسر خوبی برای شما نبوده ام . حالا پیش خدا می روم ... . مطمئنم که دیگر برنمی گردم . همیشه می گفت : « خدا کند جنازه من به دست شما نرسد . » گفتم : چرا ؟ گفت : برادران ، بسیار به من لطف دارند و می دانم که وقتی به مزار شهیدان می آیند ، اول به سراغ من خواهند آمد اما قهرمانان واقعی جنگ ، شهیدان بسیجی اند . دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب از این خاک مقدس را اشغال کنم . تازه اگر جنازه ام به دستتان برسد یک تکه سنگ جهت شناسایی خودتان روی مزارم بگذارید و بس . در این عملیات ، تجلایی به سمت جانشین قرارگاه ظفر منصوب شد . قبل از عملیات بدر به یکی از همرزمانش گفت که دیگر نمی خواهد پشت بی سیم بنشیند و می خواهد همچون یک بسیجی گمنام در عملیات شرکت کند . او همچون یک بسیجی گمنام همراه سایر بسیجیان راهی خط مقدم شد . تصور می کردند وی به خاطر
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
مسائل امنیتی با شکل و شمایل یک بسیجی ساده برای ارزیابی کیفیت نیروها یا به خاطر یک سری مسائل محرمانه در خط مقدم حضور یافته است ، غافل از این که او آمده بود تا مثل یک بسیجی در عملیات شرکت کند . تجلایی سوار بر پشت کمپرسی با گروهان ۳ گردان امام حسین (ع) ، با فرماندهی گروهان شهید خلیلی نوبری ، عازم هورالعظیم شد . در جنگ از خود رشادت های بسیار نشان داد ، به گونـه ای که آنهایـی که او را نمی شناختند ، نام و نشـانش را از هم می پرسیدنـد و آنهایـی که می شناختند ، از جرئت و جسارتش به شگفت آمده بودند . از قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) گروهی را فرستاده بودند تا هر طور شده او را پیدا کنند و برگردانند اما او را نیافتند . نیروهای اصغر قصاب عبداللهی ، فرماندة گردان امام حسین از لشکر عاشورا ، تصمیم داشتند اتوبان بصره - العماره را تصرف نمایند . تجلایی با آنها به راه افتاد . اصغر قصاب برای بچه ها صحبت می کرد و پس از او علی تجلایی به سخن آمد . امشب مثل شبهای گذشته نیست . امشب ، شب عاشورا را به یاد بیاورید که حسین چگونه بود و یارانش چگونـه بودنـد ... امشب من هم با شمـا خواهـم رفت و پیشاپیش ستـون حرکت خواهـم کرد . اصغر قصاب تلاش بسیار کرد تا او را بازگرداند ، اما او رضایت نداد . همه با آب دجله وضو ساختند و از دجله گذشتند . اتوبان از دور نمایان شد . عده ای از رزمندگان و پیشاپیش همه علی تجلایی به خاکریز
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
دشمن زدند و از آن گذشتند و به آن سوی اتوبان رفتند . یکی از نیروهای گردان امام حسین (ع) می گوید ، نیروهای دشمن در کانال مستقر بودند . با فرمان تجلایی ، رزمندگان به جای پنهان شدند به سوی آنها یورش بردند و همه را از پا درآوردند . تجلایی بی امان می جنگید و پیشاپیش همه بود . گردان سیدالشهداء قرار بود از طرف روستای القرنه پیشروی کند ، اما خبری از آنها نبود . عده ای به سوی روستا روان شدند اما بازنگشتند و عده ای دیگر اعزام شدند که از آنها هم خبری نشد . اصغر قصاب و علی تجلایی تصمیم گرفتند به طرف روستا حرکت کنند . تانکهای دشمن از اتوبان می آمدند و نیروهای رزمنده عملاً در محاصره دشمن قرار گرفته بودند . به طرف روستای القرنه حرکت کردیم . خاکریزی بلند در نزدیکی روستا بود ، در پشت آن پنهان شدیم و مدتی بعد درگیری آغاز شد . روستا پر از نیروهای عراقی بود که در پشت بامها مستقر بوده و بر همه جا مسلط بودند . نیروهای عمل کننده تمام شد . اصغر قصاب در شیب خاکریز تیری به دهانش اصابت کرده و از پشت سرش درآمده و به شهادت رسید . تجلایی بسیار ناراحت بـود اما با اطمینـان کار می کرد . بی سیم چـی گـردان سیدالشهـدا از راه رسیـد و گفت : « گردان نتوانست از روستا عبور کند و فقط من رد شدم . » صدای تانکهای دشمن از طرف اتوبان هر لحظه شنیده می شد . تعداد نفرات خودی تنها شش نفر بودند و با خاکریز بعدی حدود پانزده متر فاصله داشتند . تجلایی به سوی خاکریز بعدی رفت . او لحظه ای بلند شد تا اطراف را نگاه کند که ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد . خیلی آرام و آهسته دراز کشید ، بی آنکه دردی از جراحت بر رخسارش هویدا باشد . با دست اشاره کرد که آن اشارت را درنیافتیم . تجلایی پیش از حرکت به همه گفته بود : « با قمقمه های خالی حرکت کنید چون ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب شهید شده است . » آرام چشمانش را بست و صورتش گلگون شد
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
مهدی تجلایی در بهمن ۱۳۶۱ ، در عملیات والفجرمقدماتی به شهادت رسید و جنازه او در منطقه عملیاتی باقی ماند . در سال ۱۳۷۳ ، پیکرمطهرش کشف و به زادگاهش انتقال یافت ، اما پیکر علی ...
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم
بخشی از وصیتنامه شهید :
برادران پاسدارم! امیدوارم با بزرگواری خودتان این بنده ذلیل خدا را عفو کنید. سفارشی چند از مولایمان علی (ع) برای شما دارم. در همه حال پرهیزگار باشید و خدا را ناظر و حاضر بر اعمال خود بدانید. یاور ستمدیدگان و مستمندان جامعه و یاور تمامی مستضعفان باشید، مبادا یتیمان و فرزندان شهدا را فراموش کنید. سلسله مراتب و اطاعت از مسئولین را با توجه به اصل ولایت رعایت کنید. در هر زمان و هر مکان، با دست و زبان و عمل، امر به معروف و نهی از منکر کنید. برادران مسئول! که به طور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب، شبانهروزی فعالیت میکنید، به عدالت در کارهایتان و تصمیمگیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید. عدالت را فدای مصلحت نکنید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات و نیازهای آنها بکوشید. در قلب خود، مهربانی و لطف به مردم را بیدار کنید و طوری رفتار نکنید که از شما کراهت داشته باشند. برایم الهام شده که این بار اگر خداوند رحمان و رحیم بخواهد، به فیض شهادت نائل خواهم آمد
#دفاع_مقدس
#شهادت_زمینه_سازان_ظهور
#شهیدعلی_ومهدی_تجلائی
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#گردان_153_حضرت_قاسم