eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
طفل بوَد، در نظر پیر عشق   هرکه نگردد سپر تیر عشق دل چو بوَد مخزن اسرار عشق  جان که بود شارح تفسیر عشق دم بدم از گوشه میدان عشق  می شنوم نعره تکبیر عشق به یادشهدا:
 قسم به خون مقدس شهیدان، قسم به اشک دیده یتیمان، قسم به سوز و گداز مادران، قسم به درد و غم تنهایان، قسم به جای گلوله سوزان جانبازان، قسم به فریاد الله اکبر جنگاوران، قسم به عشق و آزادی عدالت خواهان، قسم به زمین مقدس کربلای شهیدان، قسم به نیم روز عاشورای سوزان، قسم به خون و شرف و عزت خوبان، قسم به همه مقدسات که تا زمانی که کفر و ظلم و خباثت و جنایت است، خواهم جنگید و اگر شد جسمم و گرنه روحم را به کربلا خواهم رساند. »
آری، این فریاد سوگندنامه شهیدان اسلام از جمله معلم شهید سید عباس ساجدیاست. کسی که در اولین روز سال 1337 نگاهش در شهرستان چالوس به روی جهان گشوده شد. او سه برادر و چهار خواهر داشته و خودش فرزند پنجم خانواده اش بود.
ایشان تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه را در شهرستان چالوس به اتمام رسانید و از سال 1356 تا 1358 به مدت 2 سال توانست فوق دیپلم در رشته علوم انسانی را از دانشسرای راهنمایی تحصیلی ساری با معدل عالی کسب کند و به استخدام اداره آموزش و پرورش شهرستان چالوس در می آید. او در سال 1357 به مدت 4 سال مامور به خدمت در کمیته انقلاب چالوس می شود و رئیس کمیته بود و مسئول ستاد نماز جمعه هم بودند و خدمات ارزنده ای را در آنجا به یادگار می گذارند. او قبل از انقلاب در پخش اعلامیه ها و تصاویر حضرت امام خمینی (ره) خیلی تلاش می کرد و چند بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شد.
او عاشق شهادت و پرواز به سوی عرش بود و لذا در تاریخ دهم اردیبهشت سال 1361 در منطقه نورد اهواز بر اثر اصابت تیر مستقیم به سرش، به آرزوی دیرینه خودش رسید و در 21 اردیبهشت پیکرش بر روی دستان امت سلحشور چالوس تشییع و در گلزار شهدای یوسف رضای چالوس به خاک سپرده شد.
ویژگی های اخلاقی و ایمانی شهید سید والامقام ساجدی انسانی وارسته بود که بر اساس فضای روحانی و معنوی خانواده اش از عمق وجودش جلوه های لاهوتی و ملکوتی موج می زد و عاشق خداو اسلام و قرآن و اهل بیت (ع) بود. او به مانند کبوتری عاشق بود که خود را در بند طبیعت اسیر و زندانی می دانست.
او زمانی که به مقام معلمی نائل آمد، توانست جلوه های معرفت ناب را بروی شاگردان خود بگشاید و شهد شیرین شهادت را به گونه ای به کام شاگردانش شیرین نموده بود که پس از او بسیاری از شاگردانش به مرادشان رسیدند. او بسیاری از بت های ذهنی و عین خود را در سایه اخلاص و عبودیت شکسته بود تا توانست تذکره حضور بیابد.
جبهه های نبرد برای او بهترین کلاس بود. در آنجا فقط معلم، مدرسه، دانش آموز، میز و صندلی نبود که درس بیاموزد، بلکه سنگرها و خاکریزها و صدای دلخراش بمب ها راکت ها صحنه های قیامت را برایش تجسم می کرد. جان دادن همسنگران و دعاها و مناجات آن زاهدان شب و همه چیزش معلم عشق او بودند و از آسمان مذبح عشق قطعا باران وصال امید می بارید و روحش را را خدایی می کرد.
مادربزرگوار شهید سرکار خانم صدیقه حیدری از فرزند مهربانش می گوید: « عباس جان من از کودکی عاشق مسجد رفتن، خداشناسی و نماز بود. بهترین معلمش امام جمعه چالوس، حاج آقا شاکری بود و حتی ساحل دریا رفتن او به بهانه یادگیری و کسب معرفت و درس آموزی و درس دادن بود. او در اوایل انقلاب علیه گروه های مارکسیستی مبارزه می کرد. عباس و محسن شهیدم، هردو برای انقلاب و دین خیلی تلاش کردند. بچه ها را در ساحل دریا جمع می کرد و به آنها درس خداشناسی می داد. حتی از او می خواستند مدیر شهرداری شود که او قبول نکرد.
عباس در هدایت جوانان خیلی تلاش می کرد. روزی خانم و آقایی آمده بودند و یک فرزند داشتند که منافقین او را منحرف کرده بودند. با گریه می گفتند: عباس، چرا فرزند ما را ترک کردی که منحرف شود؟ البته عباس با تلاش زیادی او را به سمت خود و انقلاب کشید. البته شهید محسن هم شاگرد شهید عباس شده و دست پرورده خودش بود.
وقتی از بیرون به خانه می آمد و می دید که ما صحبت می کنیم به ما می گفت: اگر اگر غیبت است من داخل خانه نیایم. عاشق و شیفته امام خمینی (ره) بود. او خود را وقف و فدای اسلام و انقلاب کرد. خیلی خوش برخورد بود و خلاف قولش عمل نمی کرد. چاپلوسی بلد نبود. شوخ طبع و مردمدار بود و به حقوق مردم خیلی توجه می کرد. همیشه به من می گفت: مادر دعا کن که می خواهم شهید شوم. البته بعد از نابودی دشمنان. او فقیر نواز و فقیر دوست بود.