eitaa logo
برنا نهم (پسرانه)
217 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
757 ویدیو
258 فایل
برنایی‌های نهم #دبیرستان_کارآفرین_برنا #مدارس_مجری_روش_میزان_اصفهان 🌐 borna-creative-group.ir خیابان دشتستان شمالی، ابتدای کوچه ۴۲ (پژمان بختیاری) 📞 03132298998 ✅ شناسه مدیر دبیرستان: @mehran_karrari ✅ شناسه رهیار پایه نهم: @Mohammad1400827
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺به نام خدا🔺 🔸سخن سردبیر ضعیف حقیر🔸 ✍️ پرهام زمانی قسمتی از متن : "سخنم را میخواهم با اعتراض های حق به جانب همیشگی ام شروع کنم. ما شش سال درس خواندیم بماند.6 ماه دیگرم رویش درس خواندیم آن هم بماند . ولی در کدام تجربه ای اندوختیم؟.شاید در بعضی از پروژه های گروهی قصد این کار را داشتند ولی... این هم بماند. ولی...." 🕰زمان انتشار : پنج شنبه 26 اسفند ساعت 8 شب 📌مجله ی ادبی گلستان برنا 📌 📌@golestan_borna 📌
🔺به نام خدا🔺 🔸سخن سردبیر ضعیف حقیر🔸 ✍️ پرهام زمانی سخنم را میخواهم با اعتراض های حق به جانب همیشگی ام شروع کنم. ما شش سال درس خواندیم بماند.6 ماه دیگرم رویش درس خواندیم آن هم بماند .ولی در کدام تجربه ای اندوختیم؟.شاید در بعضی از پروژه های گروهی قصد این کار را داشتند ولی... این هم بماند. ولی نشریه گلستان برنا(که کمی در اخر در باره اسمش هم حرف دارم)که به همت اقا شیخ حسینی معلم عزیز که در حق همه ما برادری کردند در چند روز مانده به میلاد منجی عالم بشریت و چند روز بیشتر به عید نوروز آغاز به کار کرد. این قطعا و به لطف خدا تجربه ای بی بدیل برای همه دست اندر کاران نوجوان خواهد بود که بتوانند توشه ای از تجربه جدا از کار های گروهی مدرسه بیندوزند. بنده به عنوان سردبیر نشریه خاک پای شما دست اندر کاران پرتلاش هستم(آخه شما که میدانید نظر شخصی ام چیز دیگریست پس این را جدی نگیرید) و تلاش میکنم در محیطی دوستانه و ارام و دور از جنجال های همیشگی ام کنار هم بتن مسلحی باشم برای پایه و اساس نشریه برنا و هیچ زمین لرزه نتواند مارا از هم جدا سازد.(پس ارزو دارم بتوانید با اخلاق به غایت بی حوصله من کنار بیاید) پس نشریه گلستان برنا حتما با سردبیر بی حوصله اش و دست اندر کارانی که ساز مخالف بزنند و موانعی زیاد که... بماند ان شا الله توشه راهی برای ادامه راه دوستان باشد. به عنوان شخصی که دارد رد میشود و تابلو نشریه را میبیند نظری هم درباره نام نشریه بدهم. به نظر گلستان برنا اسم مناسبی است اما برای نشریه ای که همه در ان گل باشند و از گل به هم بالاتر نگویند. ولی من به عنوان سردبیر میگویم که در نشریه ما جای این رمانتیک بازی ها نیست و باید برای تولید یک محتوا تلاش کنید.بجنگید.خون به پا کنید و در اخر با چنگ و دندان محتوایی تولید کنید که مورد قبول قرار گیرد پس کسی در این نشریه گل نیست و همه برای اینکه حق شان خورده نشود مثل خرزهره باشند. پس به نظرم این اسم مناسبی برا نشریه ما نبود و به درد یک نشریه ای که چند پیرمرد آرام و بی آزار که باهم با احترام رفتار میکنند و چهارشنبه ها جمع میشوند گلستان سعدی میخوانند میخورد. و فقط خداست که در این دنیا همه چیز میگرداند.ما چه کاره ایم.شاید صلاحی در این اسم باشد. خب مثل بقیه نطق کردن هایم سرتان درد گرفت پس زحمت را کم کنم. والسلام. عزت زیاد!🌹🙋🏼‍♂️ پرهام زمانی از نشریه گلستان برنا 📌مجله ی ادبی گلستان برنا 📌 📌@golestan_borna 📌
🔺به نام خدا🔺 🔸 سخن آغازین 🔸 ✍️ مسعود شیخ حسینی از بچگی هر موقع کاری را می خواستم شروع کنم باید از شنبه شروع می کردم ، اگر تصمیم مهم تری بود می گذاشتم برای شروع ماه و اول سال هم که کلا باید یک زندگی جدید را آغاز می کردم! انگار مسئولی بودم که هر شنبه باید روبان افتتاح پروژه ای را می چیدم . پروژه های بزرگتر ، روبان های بزرگتر و روزهای بزرگتر. حالا از بین این 1456 شنبه ی عمرم، هیچ کدام از شنبه ها را به خاطر ندارم اما هزار شنبه ی دیگر قرار است برسد تا کارهای مهم را شروع کنم. هزار کتاب است که از شنبه قرار است شروع کنم بخوانم . شنبه ای قرار است برسد که کمتر بخوابم و .... امروز اما چهارشنبه است. 25 اسفند 1400. با هر منطقی روزی نیست که بخواهم کاری را شروع کنم . هم آخر هفته است ، هم دو روز مانده به نیمه شعبان و هم آخر سال . توی اخبار نمی بینید مسئولی قیچی به دست ، دو طرف گل روی روبان قرمز را بچیند و گل را بگذارد روی سینی. اما من می خواهم این کار را بکنم . شاید همین که منتظر روز خاص نمانم این روز را روز خاص کند! برای شروع این کار، در این موقع دلیل دیگری هم دارم . این بار قرار نیست من شروع کنم. این بار تنها نیستم. درست است که الان که این پست را می گذارم آن بالای صفحه جلوی تعداد اعضا عدد 1 را نوشته ، اما بعید است وقتی شما این متن را می خوانید هنوز 1 مانده باشد ( اگر هنوز تعداد 1 بود نخندید و عضو کانال شوید که من ضایع نشوم ) همراهان من در این کار ، نوجوانانی هستند پر انرژی و خلاق و زیرک . نوجوانان پایه هفتم دبیرستان کارآفرین برنا. کسانی که به توانایی تک تک شان باور دارم. ببخشید اصلاح می کنم. آن ها ، همراه من نیستند.من همراه آن ها هستم. قصدم بازی با کلمات و ساخت جمله پند آمیز نیست. می خواهم بگویم من همانی هستم که فقط روبان را می چیند . اصل کار با دیگران است. دیگرانی که به زودی با آن ها آشنا می شوید. پس با ما همراه شوید تا آن ها را بشناسید. 📌مجله ی ادبی گلستان برنا 📌 📌@golestan_borna 📌
✍️ سید محمدهادی نبوی 🔸🔸🔸 «سلام به همه خواننده های این متن. اول از همه می خواهم از شما تشکر کنم که برای این متن وقت می گذارید و می خوانید . دوم می خواهم از آقای شیخ حسینی ، شروع کننده و تهیه کننده این نشریه تشکر کنم. و سوم از تمام دست اندر کاران این نشریه . و در آخر از تمام اعضا و دنبال کنندگان این نشریه تشکر و قدردانی می کنم. انشاءالله تا آخر شما برایمان بمانید و در آینده ای نه چندان دور به تکامل نشریه صدم بپردازیم.تا آخر کمکمان کنید و برایمان بمانید. با آرزوی موفقیت،بدرود.» 🔸🔸🔸 📌مجله ی ادبی گلستان برنا 📌 📌@golestan_borna 📌
🔺به نام خدا🔺 🔸داستان نشریه من ، داستان نشریه ما🔸 ✍️ محمد ماهان رحمانی قسمتی از متن : «با دوستم بحث کردم، کارمان بد جوری به دعوا کشید؛ وقتی آقایان ذکاوتمند و شیخ حسینی بهمان گفتند که برویم و بنشینیم، حسابی ترسیدم. با خودم گفتم احتمالاً می‌خواهند حسابی دعوایمان کند ....» 🕰زمان انتشار : سه شنبه 2 فروردین ساعت 8 شب 📌مجله ی ادبی گلستان برنا 📌 📌@golestan_borna 📌
🔺به نام خدا 🔺 🔸داستان نشریه من، داستان نشریه ما🔸 ✍️محمد ماهان رحمانی ________________________ با دوستم بحث کردم، کارمان بد جوری به دعوا کشید؛ وقتی آقای شیخ حسینی به‌مان گفت که برویم و بنشینیم، حسابی ترسیدم. با خودم گفتم احتمالاً می‌خواهد حسابی دعوایمان کند، گرچه آقای شیخ‌حسینی اهل این کار ها نبود. 🔹🔹🔹 بعد از تمام شدن صحبتمان پیش آقا رفتم و گفتم که برای کانالم در ایتا به یک دستیار نیاز دارم، ایشان هم گفتند می‌خواهند با کمک جمع ۱۹ نفره‌مان یک نشریه ادبی تاسیس کند. راستش آینده و پایان خوشی برای کار نشریه نمیدیدم و با شناختی که از بچه ها داشتم فکر نمیکردم کار بتواند پیش برود‌. اما رفت... و داستان نشریه ادبی گلستان برنا برای حقیر از اینجا شروع شد. چند روز بعد آقا به همه‌مان ماجرای نشریه را گفتند و من و تمامی بچه ها علناً از خط شروع نشریه گذشتیم. می‌دانستم تا خط پایان راه سختی در پیش داریم، در بین راه ممکن بود هر مشکلی پیش بیاید. اما شروع کردیم، با هر سختی بود شروع کردیم، با هر نارضایتی بود شروع کردیم و استارت زدیم. حس خودرویی را داشتیم که تا تولید شده است و برای اولین بار روشن می‌شود. کار گروه بندی ها تمام شد و حقیر مسئول گرافیک نشریه بودم. 🔹🔹🔹 اکنون چند روزی از افتتاح کانال گذشته و ما با شور و اشتیاق کارمان را شروع کردیم. سال جدید خم در راه است و همین اشتیاقمان را بیشتر و بیشتر کرده است. آری، می‌دانم که ممکن است هر اتفاقی در بین راه بی‌افتد. ولی این را هم می‌دانم که در هیچ شرایطی نباید خودمان را ببازیم. در هیچ شرایطی نباید کم بیاوریم و در هیچ شرایطی نباید دست از تلاش کردن برداریم. سرتان را درد نیاورم، در تلاشیم تا رضایت مخاطبان را به دست بیاوریم و همیشه عالی باشیم. به امید سرفرازی و پیروزی‌تان 🌺 محمد ماهان رحمانی ۱۴۰۰/۱۲/۲۸ 📌مجله ی ادبی گلستان برنا 📌 📌@golestan_borna 📌
📝به نام خدایی که قوی‌تر از ناوهای آمریکاست.. 🎙می‌گویند که وقتی سفیر ایران در ایتالیا این گونه مصاحبه‌اش را آغاز کرد ، ادواردو آنیلی مصاحبه را دید و مسلمان شد. چند هفته پیش بود که یک کاربر گفته بود اگر ایران با موشک اسرائیل را بزند شیعه می‌شود. ناخودآگاه ذهنم می‌‌رود و مقایسه می‌کند... ⁉️ باخودم فکر می‌کنم اگر واقعه طبس امروز در ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ اتفاق می‌افتاد، ما چه واکنشی نشان می‌دادیم؟ 🥱 مثلا وقتی صبح از خواب بیدار می‌شدیم و خبر را می‌شنیدیم چه شوخی‌های طنزی در فضای مجازی داشتیم، شاید یک کاربر عکس آقای همساده را می‌گذاشت و زیرش می‌نوشت : « آقو ما فرمانده نظامی ارتش آمریکا بودیم، اومدیم به ایران حمله کنیم، از قضا طوفان شن شد. یعنی با خاک یکسان شدیم 😆» یا شاید کاربر دیگری یک طرف عکس تجهیزات شیک و مدرن ارتش آمریکا را می‌گذاشت ⬅️ «ارتشی که آنلاین سفارش می‌دی،» آن طرف هم عکس لاشه بالگردها را می گذاشت ⬅️ « چیزی که تحویل می‌گیری.» 🖥 برایم جالب می‌شد که می‌دیدم رسانه‌های غربی و فارسی زبان چگونه می‌خواستند این شکست را ماستمالی کنند. شاید ایران اینترنشنال تیتر می‌زد « سربازان آمریکایی برای تماشای آسمان زیبای کویر در صحرای طبس فرود آمدند » شاید زور می‌زدند که پای خدا و امداد غیبی را نیاورند وسط. شاید... 🚀 این که چقدر پیشرفت کرده‌ایم و از کجا به کجا رسیده‌ایم و چقدر لازم است و... همه‌اش درست. بر منکرش لعنت؛ ولی نمی‌دانم، راستش را بخواهید من نمی‌دانم امروز ما بیشتر به موشک‌هایمان می‌نازیم یا به خدایمان. بیشتر اطمینان به هایپرسونیک و بالستیک داریم، یا به ما رمیت اذ رمیت. به وعده الهی . شاید ما خیلی فرق‌ها کرده باشیم ولی آیا خدای دهه ۶۰ با ۱۴۰۰ فرقی کرده است؟ 🎧 بی اختیار یک مداحی توی ذهنم پخش می‌شود: باور من اینه که همیشه تو زندگیمی من عوض شدم ولی تو حسین بچگیمی.... ✨ ✍ 📆 ۵ اردیبهشت | سالروز شکست نظامی آمریکا در صحرای طبس 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○