فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از حیاط بزرگ، زمین ماسه،حوض و فضای سبز مدرسه ی بشری😍👆
✳️ بازیها هر اندازه طبیعی باشن، برا بچهها جذابترن. بچهها خاک و گِل رو به خمیر بازی ترجیح میدن. اونا از بازی کنار یه نهر آب، خیلی بیشتر از بازی توی تشت آب لذت میبرن. ما بازی با اسباب بازی رو به طور کامل نفی نمیکنیم، ولی بدون تردید اینها جای بازیهای طبیعی رو برا بچهها نمیگیرن.👌
✔️ یکی از گلایههای والدین از فرزنداشون اینه که اونا خیلی زود از اسباببازیهاشون خسته میشن. حالا این خستگی رو کنار تمایل شدید بچهها به بازیهای طبیعی بذارید. بچهها هر روز هم که خاک بازی کنن، خسته نمیشن. این عیبی برا بچهها به حساب نمیاد، بلکه نشون از سلامت روح و روان اونا داره.🌀
#من_دیگر_ما
#تربیت_فرزند #بازی
#محسن_عباسی_ولدی
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺کانال دبستان دخترانه بشری🥰👇
https://eitaa.com/boshrazohor
❌ بچهها، اگه از همون کودکی رقابت رو تجربه نکنن و در نتیجه، طعم شکست رو نچشن، توی سنین بالاتر، ممکنه رقیبای خودشون رو دشمن بدونن. چون شکست برا این بچهها، شکستن روحیهشون هیت و عامل شکست روحی هم از نگاه انسان، دشمن محسوب میشه.☝️
🤌 بچهها تو بازیهای رقابتی، یاد میگیرن که رقابت و رفاقت، با هم قابل جمعه. ممکنه بچهها تو اولین بازیهای رقابتی، به خاطر شکستی که از رقیب میخورن، ناراحت بشن، ولی این ناراحتی نگران کننده نیست. اگه به درستی با این ناراحتیها برخورد بشه، بچهها آب دیده میشن و قدرت مواجهه با شکست رو پیدا میکنن.💪
#من_دیگر_ما
#تربیت_فرزند #بازی
#محسن_عباسی_ولدی
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺کانال دبستان دخترانه بشری🥰👇
https://eitaa.com/boshrazohor
🔰داستان واره🔰
🍂از وقتی که توانسته بود با اطرافش ارتباط برقرار کند، واژههای آشنا با گوشش اینها بود: آب را نریز، با تلفن بازی نکن، این را نخور، خط نکش، مچاله نکن، داد نزن، اسباببازی را خراب نکن و... .
🍂کاش این جملهها با محبّت و احترام به او گفته شده بود. داد و فریاد، آهنگی بود که همیشه با این جملهها همراه میشد. چند بار هم این آهنگ، همآوای خشنْ آهنگِ کتک و پسْگردنی شده بود.
🍂او به یاد میآورد زمانی را که با همۀ وجودش، شوق شکستن ماشینِ اسباببازیاش را داشت؛ امّا وقتی گوشتکوب را بالا بُرد، دستانش در همان بالا به دستان مادرش گِره خورد و گوشش از فریاد پدر، سوت کشید. بعد هم ماشینش رفت آن بالا بالاها و دکوری قرار گرفت تا هر روز در مقابل چشمانش به نمایش در بیاید و دل او را آتش بزند و همیشه این سؤال در ذهنش باشد که در درون ماشین من، چه خبر است؟
🍂هیچ وقت یادش نمیرود که به دور از چشم مادر، موقعی که پدر در خانه نبود، با مداد رنگیاش یک نقّاشی روی دیوار کشیده بود و وقتی مادر دید، از این جسارت کودک، بهتزده شد. بعد هم حسابی دعوایش کرد. پدر هم که آمد... بمانَد. خاطرهاش خیلی تلخ است. او دوست داشت آن روز، پدر و مادرش، عکسی را که کشیده بود، ببینند و او را ببوسند؛ امّا ... .
🍂او خاطرات کودکیاش را خیلی خوب به یاد دارد. معلّمش گفته بود: این که خاطرات کودکیات را به یاد داری، نشانۀ نابغه بودن توست.
🍂یک بار کتابهای پدر را روی هم چید. تا جایی که دستش میرسید، کتاب روی کتاب گذاشت. کمی از آن فاصله گرفت و به تماشا نشست. بعد جلو رفت و با نوک انگشتانش، ساختمان ساخته را خراب کرد. صدای ریختن کتابها، پدر را به اتاق کشانْد. بعضی از کتابها خراب شده بود. پدر هم با دیدن کتابها، بیتاب شد و باز هم همان قصۀ همیشگی: داد و فریاد، دعوا و یک گوشمالی.
🍂همۀ اینها را در گوشۀ ندامتگاهی به یاد میآورد که چند ماهی است مهمان آن است. نوجوان چهارده سالهای که در اوج نبوغ، باید در گوشۀ از ندامتگاه (بخوانید زندان)، کودکی خود را مرور کند. درسش میتوانست خوب باشد؛ امّا به قدری به شرارت علاقه داشت که فقط از آزار و اذیّت دیگران، لذّت میبُرد.
🍂 یک بار به صندلی معلّم، چسب میزد، یک بار ماشین مدیر را پنچر میکرد، بار دیگر، روی نیمکت همکلاسش پونز میگذاشت و یک بار هم... . امّا این دفعۀ آخر، زندگی او را زیر و رو کرد.
🍂 نشانهگیریاش خیلی خوب شده بود، از بس که در راه برگشت از مدرسه، چراغ تیربرقها را شکسته بود. این بار وقتی مدرسه تعطیل شد، درست همان دَم درِ مدرسه به جای تیر برق، سرِ دوستش را نشانه گرفت. قبلاً هم این کار را کرده بود؛ امّا کسی نفهمیده بود، جز دوستان شرورش. سنگ، کمی نوکتیز بود.
🍂 مثل همیشه دوباره تیرش به هدف خورد؛ امّا با دو تفاوت: اوّل آن که تیر، درست در وسط چشم دوستش نشست و چشم او پُر از خون شد دوم آن که مدیر و ناظم، پشت سرِ او بودند و همۀ قصّه را با چشم خود دیدند. الآن دوستش در خانه، در غم از دست دادن یک چشمش نشسته و او در ندامتگاه، خاطرات دوران کودکیاش را مرور میکند.
📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه ۵۰
#من_دیگر_ما
#کتاب_سوم
#گزارههای_رفتاری
#تربیت_فرزند
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺کانال دبستان دخترانه بشری🥰👇
https://eitaa.com/boshrazohor