eitaa logo
✿ بوستان امامت ✿
710 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
397 ویدیو
48 فایل
🌸 کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات 🌸 @Azizi00Z ♡ ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🚨 فردا عید فطر نیست 🔸 ستاد استهلال دفتر رهبری اعلام کرد هلال ماه شوال در غروب روز یکشنبه ۱۱ اردیبهشت رؤیت نشد و فردا دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ مطابق با ۳۰ رمضان المبارک ۱۴۴۳ خواهد بود. 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸روز معلم مبارک🌸 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
💢 نتیجه از دست دادن دوستان 💠 امام علی علیه السلام فرمودند: 🍃 از دست دادن دوستان، غربت است! 🔹 فقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ؛ 📚 نهج البلاغه حکمت 65 📎 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌱☕️🌱☕️🌱☕️🌱☕️ مثل چای کیسه ای☕️ 💠تا چای کیسه ای در آب جوش نیفتد ، جوهره و میزان رنگش معلوم نمی شود 🔆انسان هم تا در آب جوش مشکلات نیفتد ، جوهره اش معلوم نمی شود✔️ 🇮🇷 ایران اگر تحریم نمی شد نمی فهمید که می تواند اینقدر در مباحث علمی پیشرفت کند🥇 🔹سختی و مشکلات مومنان نیز می تواند برای پیشرفت روحی آنان موثر باشد💯 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣🌸 🌸خمپاره شصت 🌸ام القصر که بودیم بعثی ها گاهی بی اندازه خمپاره ۶۰ می زدند؛ آنقدر که ما دیگر به ام القصر می گفتیم «ام الشـصت»! خمپاره شـصت هـم خیلی اسم داشت، مثل: عزرائیل، نامرد و… یک اسمش هم خمپاره جیبی بود. خمپاره ای که مثل کتاب های قطع جیبی و پالتویی راحت می رفت تو جیب اورکت یا شلوارهای کره ای. اما جیب قبای برادران روحانی که رزمی تبلیغی می آمدند جـبهه، یک چـیز دیگری بود.درست قالب خمپاره بود؛ البته نه یکی! فکر می کنم با اندکی گذشت راحت می شد چند تایش را آنجا جاسازی کرد. این بود که تا باران خمپاره شصت باریدن می گرفت، هرکجا که چـشممان بـه حـاج آقا می افتاد می گفتیم: حاج آقا در جیبت را بگیر نره توش. و حاج آقا می خندید و می گفت:راه دوری نـمیره. هرچه از دوست رسد نیکوست. 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸میدانم که هستی و ✨میشنوی صدای کسی را که 🌸جز تو درمانی برای دردهایش نمی‌یابد ✨میدانم نگاهت به بنده ات است، 🌸به بنده ای که گه گاهی ✨یادش رفته نگاهت کند . 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏🌙شوال هلالش چو به اثبات رسیده است یاران، رمضان رفت که امشب شب عید است ای مطرب ما خوش بنواز از سر شادی عید آمد و ما را به جهان نور امید است 🔹یاران همگی نغمه شادی بسرایید این عید سعید است و سعید است و سعید است💐🌷 ‎ عید سعید فطر مبارک🌺🌺🌺 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 رهبر انقلاب، امروز: جهاد تبیین یک فریضه قطعی و فوری است 🔻عضو رسانه تخصصی جهاد تبیین شوید و مطالب خود در زمینه جهاد تبیین را ارسال کنید 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
رهبر معظم انقلاب جوانی خود را چگونه گذراندند؟ رهبر انقلاب: «من خودم شخصاً جوانىِ بسیار پُرهیجانی داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که مبارزات در سال 1341 شروع شد، که من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهای اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویی. میدانید که اینها به انسان هیجان میدهد. بعد که انسان بیرون میآمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزشها علاقه‌مند بودند، و رهبری مثل امام رضوان‌الله علیه را که به هدایت مردم میپرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح میکرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد. این بود که زندگی برای امثال من که در این مقوله‌ها زندگی و فکر میکردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه این‌طور نبودند. البته جوانان طبعاً دور هم که جمع میشوند، چون طبیعتاً دلشان گرم است، یعنی یک نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است. شما باور نمیکنید که انسان وقتی از سنین جوانی گذشت، آن لذّتی را که شما مثلاً از یک غذای خوشمزه میبرید، دیگر نمی‌برد و نمیداند چیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما... چیزهایی میگفتند که ما تعجّب میکردیم چطور اینها این‌گونه فکر میکنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن بیچاره‌ها خیلی هم بیراه نمیگفتند. ▫️البته من خودم را به‌کلّی از جوانی منقطع نکرده‌ام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میکنم و نمیگذارم که به آن حالت بیفتم. الحمدلله تا به‌حال نگذاشته‌ام و بعد از این هم نمیگذارم. 1377/02/07 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣🌸 🌸 الهي دستتان بشكنه 🌸يكبار در جبهه آقاي «فخر الدين حجازي» آمده بود براي سخنراني و روحيه دادن به رزمندگان. وسطهاي حرفاش به يكباره با صداي بلند گفت: «آي بسيجي‌ها !» همه گوشها تيز شد كه چه مي‌خواهد بگويد. ادامه داد: «الهي دستتان بشكند»😱 عصباني شديم.😠 مي‌دانستيم منظور ديگري دارد اما آخه چرا اين حرف رو زد؟🤔 يك ليوان آب خورد و گفت: «گردن صدام رو»😂😂😂 اينجا بود كه همه زدند زير خنده! 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایده خلاقانه و زیبا برای هنرمندای عزیز کانال🤩😉 ایده تزیین زیبا 😍👌 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴شهید مطهری (ره) و جهاد . تلاش برای زمینه سازی ظهور 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا جادَّةَ الله‏... 🌱سلام بر تو ای راه روشن خدا. ای که هر چه غیر توست بیراهه است. سلام بر تو و بر روزگاری که همه‌ی خلق در مسیر تو، شیرینی بندگی را خواهند چشید. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌼منتظران ظهور 🔴تشرف شیخ محمد طاهر نجفی خدمت آقا امام زمان عج ✅سالها خادم مسجد کوفه بود.ایشان از هر دو چشم نابینا شد،می گفت: 💠« هفت یا هشت سال قبل زندگی ام نمی چرخید. شب جمعه ای هیچ غذایی نداشتیم و بچه ها از گرسنگی ناله می کردند. ✨بسیار دلتنگ شدم. رو به قبله،نشسته بودم و اظهار می کردم که خدایا به همین حالت فقر و پریشانی راضی هستم. و برایم چیزی بهتر از آن نیست که چهره مبارک سید و مولای عزیزم را به من نشان دهی و دیگر هیچ نمی خواهم. ✳️ناگهان خود را سر پا دیدم که در یک دستم سجاده ای سفید و دست دیگرم در دست جوان جلیل القدری که آثار هیبت و جلال از او ظاهر است، قرار داشت. ایشان لباس نفیسی مایل به سیاه در برداشت. ☘ من ظاهربین، خیال کردم که یکی از سلاطین است؛ اما عمامه به سر مبارک داشت و نزدیک او شخص دیگری بود که لباس سفیدی به تن کرده بود. 🔆با این حالت به سمت دکه ای که نزدیک محراب است به راه افتادیم وقتی به آن جا رسیدیم، آن شخص جلیل که دست من در دست او بود فرمود: یا طاهر افرش السجاده.( ای طاهر سجاده را فرش کن.) ✳️آن را پهن نمودم دیدم سفید است و می درخشد و با خط درخشان چیزی بر آن نوشته شده بود ولی جنس آن را تشخیص ندادم. من با ملاحظه انحرافی که در قبله مسجد بود، سجاده را رو به قبله فرش کردم. 🌹فرمود: چطور سجاده را پهن کردی؟ من از هیبت آن جناب از خود بی خود شدم و از شدت حواس پرتی گفتم: فرشتها بالطول و العرض ( سجاده را به طول و عرض پهن نمودم. ) ☘فرمود: این عبارت را از کجا گرفته ای؟ 🌟گفتم: این کلام از زیارتی است که با آن، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت می کنند. 💐در روی من تبسم کرد و فرمود: اندکی فهم (دانایی)داری. 🌸 بعد هم بر آن سجاده ایستاد و برای نماز تکبیر گفت و پیوسته نور عظمت او زیاد می شد به طوری که نظر بر روی مبارک ایشان ممکن نبود. آن شخص دیگر، به فاصله چهار وجب پشت سر ایشان ایستاد. 🌟وقتی از نماز فارغ شدند، حضرتش را دیگر در آن جا ندیدم اما مشاهده کردم که آن بزرگوار روی یک کرسی حدود دو متری که سقف هم داشت، نشسته اند و آن قدر نورانی بودند که چشم را خیره می کرد. ☀️از همان جا فرمودند: « ای طاهر احتمال می دهی من کدام سلطان از این سلاطین باشم؟ »عرض کردم: مولای من، شما سلطان سلاطینید و سید عالمید و از این سلاطین معمولی نیستید. 🌺فرمود: « ای طاهر به مقصد خود رسیدی دیگر چه می خواهی؟ آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ » 💥بعد هم وعده گشایش از تنگدستی را به من دادند. 🔴در همین لحظه شخصی که او را می شناختم و کردار زشتی داشت از طرف صحن مسلم وارد مسجد شد. ⚡️ آثار غضب بر آن جناب ظاهر و روی مبارک را به طرف او کرد و رگ هاشمی در پیشانیش پدیدار شد و فرمود: 💥« ای فلان، کجا فرار می کنی؟ آیا زمین و آسمان از آن ما نیست و در احکام و دستورات ما جاری نمی شود؟ تو چاره ای جز آن که زیر دست ما باشی، نداری!» 🌺آنگاه به من توجه کرد و تبسم نمود و فرمود: ای طاهر به مراد خود رسیدی؛ دیگر چه می خواهی؟ 🌾از شدت هیبت آن جناب نتوانستم سخنی بگویم. ناگهان خود را در میان مسجد، تنها دیدم. به طرف مشرق نگاه کردم، دیدم فجر طلوع کرده است. 🌼طبق وعده حضرت، از آن تاریخ تا به حال الحمدلله در امر زندگی گشایش شده و هرگز به سختی و تنگی نیفتاده ام. » 📚داستان هایی از ملاقات با امام زمان عج 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣🌸 🌸هندوانه خورهای جبهه ای 🌸زیر باران خمپاره های دشمن بودیم که خودرو تدارکات با بار هندوانه های قرمز و شیرین از راه رسید. خوردن هندوانه در آن شرایط سخت جنگی آنقدر ارزش داشت که بخاطرش جان را به خطر بیاندازم. لذا بدون تامل به سمت ماشین رفته و با نگاهی متخصصانه یکی را انتخاب کرده و راهی سنگر شدم. چنان محکم در آغوش کشیده بودمش که گویی معشوقه ای بود از راه رسیده. چند قدمی برنداشته بودم که سوت خمپاره ای تمام افکار شیرینم را در هم ریخت. بر سر دو راهی خوابیدن و ایستادن مانده بودم. باز حد وسط را انتخاب کرده و تنها نشستم. با هر زحمتی بود همچون فاتحان بزرگ، به سنگر رسیدم و آن را در کناری قرار دادم تا خنک شود و در وقت مناسب از خجالتش بیرون بیایم. شب را با خیال صبحانه ای تمام عیار به خواب رفتم ولی چشمم را از آن بر نمی داشتم. صبح که شد سفره ای انداختیم و پنیر و نان را از جعبه های معروف درآوردیم. حالا نوبت هندوانه ای رسیده بود که تا پای جان حفظش کرده بودم. از یکی خواستم تا هندوانه را بیاورد و کنار سفره بگذارند. او هم همین کار را کرد ولی از چیزی که می دیدم متعجب شده بودم. او هندوانه را سبکبار، فقط با دو انگشت گرفته و تحویلم داد. ناباورانه چشمم به سوارخ تعبیه شده در گوشه ای از هندوانه افتاد که موش های سنگر در آن ایجاد کرده و جز پوستی نگذاشته بودند. چه می شد کرد هندوانه قسمت موشها بود و بنده هم مامور پذیرایی از آنها. علی اصغر مولوی 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
✨ ‌گرگفتم‌ڪہ‌خوشبختم‌ درعالم‌،‌عِلتےدارد.. ڪہ‌دل‌با‌حُبِّ‌آقا‌؎‌ خراسان‌قیمتےدارد..! السݪام‌علیڪ‌یا‌علۍ‌ابن‌موسۍ‌الرضا 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
◦✨.🌿◦🎈」 - ڪیْفَ‌اَنْسیڪَ‌وَلَمْ‌تَزَلْ‌ذاڪِری. . . چگونه‌فراموشت‌ڪنم ؟! وقتۍ‌تُ ‌شَب‌و‌روز صدایم‌می‌ڪنی(:[]🌱✨ 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat