#پدرانہ
تسبیح به دست با سرانگشتِ ریا
شد ذکر لب تمام این شهر، بیا ...🌱
کافی است غم حسین پس جان حسین
دنیا شده مثل کوفه، برگرد ، نیا 🌼 :))
◦•●◉✿بوے پلاڪ✿◉●•◦
.
پیرمرد: دلت گرفتہ؟!
سرباز: آره...!
پیرمرد: #دل همہ میگیره،
دل داشتہ باشے میگیره دیگہ!
اصلا دلے کہ نگیره دل نیست❤️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هر مسئولیتی در دست تک تک شما،
تنگهی اُحدی است که میبایست از آن پاسداری کنید؛
از کمبودها ناله نکنید، سرخورده نشوید.
اول ماموریت، آخر هم ماموریت؛
نه اول امکانات و بعد ماموریت!
#سید_علی_خامنه_ای
🔻برای شادی روح شهدا صلوات
•○●بوی پلاک●○•
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
مـــــا چــادریا 🌻
قد یه دنیا🌏 احساس داریم...😍فقط یکــم زرنگیــم😁
برای هرکسے و هرجایے
خرجش نمیـــــکنیم💖😉
پس همین جوری زرنگ بمونید😉
دختر با احساس☺️
🌺شهید هادی: این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمود.
#زیاد_استغفار_ڪنیم
#خودسازی
همه ما دوست داریم که مشکلات زندگیمون کم بشه
💢 ولی هرچی بیشتر می ریم جلو کمتر به نتیجه می رسیم.
چیکار کنیم که مشکلمون حل بشه؟!
راهش فقط یه چیزه!
استغفار زیاد
مدام برو در خونه خدا بگو خدایا ببخشید!
بچگی کردم! گول خوردم!
خودت درستش کن
و یه نکته دیگه!
✅ "وقتایی که گناه نمیکنید، اتفاقا بیشتر استغفار کنید..."
حاج آقا من که گناه نکردم! برای چی استغفار کنم؟!
🔶نشد دیگه! این استغفار مثل ویتامین
برای روح آدم لازمه.
چون این هوای نفس طوریه که اگه رهاش کنی طغیان میکنه.
باید مدام هوای نفست رو با "استغفار" به بند بکشی....
بعد از هر نماز بشین هی بگو خدایا ببخشید.
انقدر آروم و راحت میشی که نگو و نپرس
برید لذتش رو ببرید!
راهی برای خودسازی
🌺🌺🌺🌺🌺
Podcast-Ostad Raefipour-Mohasebe Amal.mp3
2.33M
"محاسبهی نفس..."
...♡
*بسم الله الرحمن الرحیم*
📚#رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_بیست_وسوم : رفیق من می شوی؟
هر روز که می گذشت فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می
شد همه مون بزرگ تر می شدیم حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به
خودش می گرفت و حس و حال من طور دیگه ای می شد یه حسی می گفت تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو
می نشستم به نگاه کردن رفتارها و باز هم با همون عقل بچگی دنبال علت می
گشتم و تحلیل می کردم فکر من دیگه هم سن خودم نبود و این چیزی بود که
اولین بار توی حرف بقیه متوجهش شدم
- مهران 15 ،10 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره عقلش رفتارش
و ...
رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم نمی
دونستم خوبه یا بد اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ...
بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن و همیشه فقط شنونده
حرف هاشون بودم و بچه های هم سن و سال خودمم هم توی یه گروه سنم فاصله بود توی گروه دیگه
حتی نسبت به خواهر و برادرم حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می
کردم علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ...
حس یه سپر که باید سد راه مشکلات اونها می شد دلم نمی خواست درد و سختی
ای رو که من توی خونه تحمل می کردم اونها هم تجربه کنن ...
حس تنهایی، بدون همدم بودن، زیر بار اون همه فشار در وجودم شکل گرفته بود
و روز به روز بیشتر می شد
برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم حس قشنگی داشت شب قدر بعدی منم با مادرم رفتم ...
تنها سمت آقایون یه گوشه پیدا کردم و نشستم همه اش به کنار دعاها و
حرف های قشنگ اون شب، یه طرف جوشن کبیر، یه طرف اولین جوشن خوانی
زندگی من بود
- یا رفیق من لا رفیق له یا انیس من لا انیس له یا عماد من لا عماد له ...
بغضم ترکید ...
- خدایا من خیلی تنها و بی پناهم رفیق من میشی؟
#ادامه_دارد...
*بسم الله الرحمن الرحیم*
📚#رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_بیست_وچهارم: انتظار
توی راه برگشت توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد
- خسته شدی؟
سرم رو آوردم بالا
- نه چطور؟
- آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه
- مامان آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ خدا صدای ما رو می شنوه و
ما رو می بینه اما ما نه
چند لحظه ایستاد
- چه سوال های سختی می پرسی مادر نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند
و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه
جواب همه چیز رو بدونه
این رو گفت و دوباره راه افتاد اما من جواب سوالم رو گرفته بودم از مادر متولد
نشده اند و این معنای " و لم یولد " خدا بود ...
نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو
پر کرد
پر کرد ...
- خدایا می خوام باهات رفیق بشم ...
می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم
اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...
ده، پانزده قدم جلو تر مادرم تازه فهمید همراهش نیستم برگشت سمتم
- چی شد ایستادی؟
و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود دویدم سمتش
هر روز که می گذشت، منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم و برای اولین
بار توی اون سن کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...
هر روز می گذشت و من هر روز منتظر جواب خدا بودم ...
#ادامه_دارد...
زندگے یعنے بمیرے در هـــــــواے یڪنفر😍❤️
مردہ باشے،جان بگیرے با صداے یڪنفر☺️🌸
#عشق_جان😁☺
هر جا حسینع باشه، بهشت من اونجاست...
#صلیاللهعلیکیااباعبداللهع❤️
#شب_جمعه🌙
🌟🌟🌟🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حسن باقری:
بی تعارف بگویم نیرویی که نمازش اول وقت نباشد خوب هم نمیتواند بجنگد!
#شهید_حسن_باقری
حقا که تو از سلاله فاطمــه ایی
باخنده خود به درد ما خاتمه ایی
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سید عـلــی حسینی خامنه ایی
#آقا_ترین_سید💚