eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
261 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
📚موضوع مرتبط : 📆مناسبت مرتبط : تاریخ تولد
بسم رب الشهدا و السـابقون عباس دانشگر از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم بود. سال ۱۳۷۲ ، هجدهم خرداد ماه در سمنان متولد شد. هجده ساله بود که مفتخر شد لباس سبز پاسداری را بر تن کند . سرباز دانشگاه امام حسین «علیه السلام» شد. به اسم نبود بلکه در عمل سرباز مسیر کربلا بود. عبادت هایش ، عاشقانه های خاصی بود، تعقیبات نماز را انجـام می داد. بعد از هر نماز سر به مهر می گذاشت ، می دانست چگونه دلبری کند از خالقش... می دانست سجده نزدیکترین حالت عبـد به معبــود است... تا قبل از خطبه عقد، به خاطـر اینکه چشمش به نگاهِ نامحرم آلوده نشــود؛ چهره همسرش ندید... واین حفظ نگاهش او را رساند به؛ شهید نظر می کند به وجه الله... خود را ریزه خوار سفره شهدا هم به حساب نمی آورد؛ اما عاقبت هم سفره آن ها شد... می گفت: بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم.  چه خوب ما را شناخته بود..... مشغولیم به دنیا .... ای کاش سرگرم راه شهدا باشیم نه سرگرم حرف از شهدا... @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون لحظه دیگه هیچی حالیم نمیشد خیلی لحظه سختی بود تازه نامزد کرده باشی ازش قول گرفته باشی که برگرده جگرم سوخته بود به خاطر اینکه بیشتر پیش هم نموندیم به خاطر اینکه خیلی زود ماجرای زندگیمون تموم شد جگرم سوخت @BOYE_PELAK
🌸 بخشی از صفات حسنه شهید دانشگر از زبان برادرِ شهید 🔅صفات حسنه برادرتان چه بود که شهادت نصیبشان شد؟ همان طور که عرض کردم برادرم از کودکی بچه هیئتی بود و عشق امام حسین(ع) در دلش بود و هر جایی می دید مراسم سینه زنی برای سیدالشهدا(ع) برقرار است خودش را به آنجا می رساند. عباس از 19 سالگی به مطالعه کتاب های دینی روی آورده بود. طوری که همیشه جوابگوی سوالات دیگران در این زمینه می شد. در خانواده مان من معمولاً به سوالات دینی جواب می دادم اما یک جایی دیگر من در مقابل دانایی او کم می آوردم، مطالعه زیادی داشت. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و تمام تلاشش این بود که به جماعت نماز بخواند. از طرف دیگر بسیار مهربان بود و هر وقت سمنان می آمد به خواهرمان سرمی زد و به من که برادر بزرگ ترش بودم کمک می کرد.  تاریخ تولد •○●بوی پلاک●○•
🔴⭕️بعد از دو هفته از شهادتش، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. در نیمه‌های شب ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از مناره مسجد است یا نه! متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از ساک کنار اتاق است. سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: «اذان به وقت حلب» یک سالی از شهادت عباس می‌گذرد هنوز در خانه ما صدای اذان در سه نوبت به افق حلب پخش می‌شود یکبار دست بردم که حذفش کنم دلم نیامد با خود گفتم بگذار هر روز ندای الله اکبر در خانه طنین انداز شود تا مرهمی بر دل باشد. " تولد🌹گرامیباد...