*بسم الله الرحمن الرحیم*
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_بیست_وششم: نماز شکر
ایستاده بودم و محو اون حدیث قدسی چند بار خوندمش تا حفظ شدم عربی
و فارسیش رو ...
دونه های درشت اشک از چشمم سرازیر شده بود
- چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران خدا جوابت رو داد این جواب خدا بود
جعبه رو گذاشتم زمین نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم حالم که بهتر شد از جا
بلند شدم و سنگ مزار شهید رو بوسیدم
- ممنونم که واسطه جواب خدا شدی
اشک هام رو پاک کردم می خواستم مثل شهدا بشم می خواستم رفیق خدا بشم
و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد، همون جا روی خاک .کنار مزار شهید دو رکعت نماز شکر خوندم ...
وقتی برگشتم پدرم با عصبانیت زد توی سرم
- کدوم گوری بودی الاغ؟
اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم دلم می خواست بهش بگم وسط بهشت اما
فقط لبخند زدم ...
- ببخشید نگران شدید
این بار زد توی گوشم .
- گمشو بشین توی ماشین عوض گریه و عذرخواهی می خنده ...
مادرم با ناراحتی رو کرد بهش
- حمید روز عیده، روز عیدمون رو خراب نکن حداقل جلوی مردم نزنش
و پدرم عین همیشه شروع کرد به غرغر کردن
کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم گوشم سرخ شده بود و می سوخت اما
دلم شاد بود از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم و آروم زیر لب گفتم
- تو امتحان خدایی و من خریدار محبت خدا هزار بارم بزنی باز به صورتت لبخند
میزنم...
#ادامه_دارد...
*بسم الله الرحمن الرحیم*
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_بیست_وششم: نماز شکر
ایستاده بودم و محو اون حدیث قدسی چند بار خوندمش تا حفظ شدم عربی
و فارسیش رو ...
دونه های درشت اشک از چشمم سرازیر شده بود
- چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران خدا جوابت رو داد این جواب خدا بود
جعبه رو گذاشتم زمین نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم حالم که بهتر شد از جا
بلند شدم و سنگ مزار شهید رو بوسیدم
- ممنونم که واسطه جواب خدا شدی
اشک هام رو پاک کردم می خواستم مثل شهدا بشم می خواستم رفیق خدا بشم
و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد، همون جا روی خاک .کنار مزار شهید دو رکعت نماز شکر خوندم ...
وقتی برگشتم پدرم با عصبانیت زد توی سرم
- کدوم گوری بودی الاغ؟
اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم دلم می خواست بهش بگم وسط بهشت اما
فقط لبخند زدم ...
- ببخشید نگران شدید
این بار زد توی گوشم .
- گمشو بشین توی ماشین عوض گریه و عذرخواهی می خنده ...
مادرم با ناراحتی رو کرد بهش
- حمید روز عیده، روز عیدمون رو خراب نکن حداقل جلوی مردم نزنش
و پدرم عین همیشه شروع کرد به غرغر کردن
کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم گوشم سرخ شده بود و می سوخت اما
دلم شاد بود از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم و آروم زیر لب گفتم
- تو امتحان خدایی و من خریدار محبت خدا هزار بارم بزنی باز به صورتت لبخند
میزنم...
#ادامه_دارد...