eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
241 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
*بسم الله الرحمن الرحیم* 📚 🔥 : نماز شکر ایستاده بودم و محو اون حدیث قدسی چند بار خوندمش تا حفظ شدم عربی و فارسیش رو ... دونه های درشت اشک از چشمم سرازیر شده بود - چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران خدا جوابت رو داد این جواب خدا بود جعبه رو گذاشتم زمین نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم حالم که بهتر شد از جا بلند شدم و سنگ مزار شهید رو بوسیدم - ممنونم که واسطه جواب خدا شدی اشک هام رو پاک کردم می خواستم مثل شهدا بشم می خواستم رفیق خدا بشم و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد، همون جا روی خاک .کنار مزار شهید دو رکعت نماز شکر خوندم ... وقتی برگشتم پدرم با عصبانیت زد توی سرم - کدوم گوری بودی الاغ؟ اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم دلم می خواست بهش بگم وسط بهشت اما فقط لبخند زدم ... - ببخشید نگران شدید این بار زد توی گوشم . - گمشو بشین توی ماشین عوض گریه و عذرخواهی می خنده ... مادرم با ناراحتی رو کرد بهش - حمید روز عیده، روز عیدمون رو خراب نکن حداقل جلوی مردم نزنش و پدرم عین همیشه شروع کرد به غرغر کردن کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم گوشم سرخ شده بود و می سوخت اما دلم شاد بود از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم و آروم زیر لب گفتم - تو امتحان خدایی و من خریدار محبت خدا هزار بارم بزنی باز به صورتت لبخند میزنم... ...
*بسم الله الرحمن الرحیم* 📚 🔥 : نماز شکر ایستاده بودم و محو اون حدیث قدسی چند بار خوندمش تا حفظ شدم عربی و فارسیش رو ... دونه های درشت اشک از چشمم سرازیر شده بود - چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران خدا جوابت رو داد این جواب خدا بود جعبه رو گذاشتم زمین نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم حالم که بهتر شد از جا بلند شدم و سنگ مزار شهید رو بوسیدم - ممنونم که واسطه جواب خدا شدی اشک هام رو پاک کردم می خواستم مثل شهدا بشم می خواستم رفیق خدا بشم و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد، همون جا روی خاک .کنار مزار شهید دو رکعت نماز شکر خوندم ... وقتی برگشتم پدرم با عصبانیت زد توی سرم - کدوم گوری بودی الاغ؟ اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم دلم می خواست بهش بگم وسط بهشت اما فقط لبخند زدم ... - ببخشید نگران شدید این بار زد توی گوشم . - گمشو بشین توی ماشین عوض گریه و عذرخواهی می خنده ... مادرم با ناراحتی رو کرد بهش - حمید روز عیده، روز عیدمون رو خراب نکن حداقل جلوی مردم نزنش و پدرم عین همیشه شروع کرد به غرغر کردن کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم گوشم سرخ شده بود و می سوخت اما دلم شاد بود از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم و آروم زیر لب گفتم - تو امتحان خدایی و من خریدار محبت خدا هزار بارم بزنی باز به صورتت لبخند میزنم... ...