eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
242 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🍃 . دو قدم نزدیکم میشود نفس در سینه ام حبس میشود سرش را بلند میکند به چشمانم زل میزد ؛طاقت نمی آورم و سرم را پایین می اندازم که با دستش چانه ام را میگیرد : به چشمام نگاه کن بانو. بغض بر گلویم چنگ میزند سرم را بلند میکنم و به چشمانش خیره میشوم . دستم را میگیرد و جلو می آید و پیشانی ام را میبوسد خجول سرم را پایین می اندازم و با خجالت میگویم :عه. قهقهه ای میزند بعد از چند دقیقه صدایش رنگ غم میگیرد : همتا میمونی برام؟ سرم را بلند میکنم وقتش رسیده که مطمئنش کنم جلو می آیم آنقدر جلو که صدای ضربان قلبش را حس میکنم . نفس عمیقی میکشم : دوست دارم اونم یدونههه چون تو یدونه ای ... کجا برم وقتی کل زندگیم اینجاست کجا برم وقت هم نفسم و همسفرم اینجاستتت . دوست ندارم عاشقتم نیستم نفسم بسته به نفساتتتتت . دستش را روی قلبش میگذارد لبش را به دندان میگیرد : بانوووو به فکر قلب منم باش ..... _هستم آقا. دستم را بوسید : دِ نیستی دیگه بانو یعنی نباید باشی این قلب به عشق تو میتپههه. سرم را پایین انداختم ڪه زمزمه ڪرد : هنوز بهش فڪر میڪنی؟ اخمی ڪردم و سرم را را بلند ڪردم : معلوم هست چی میگی امیر به ڪی جز تو فڪر ڪنم هاااااا؟؟؟ _سر شام تا بابا بزرگ اون حرفو گفت تو به سرفه افتادی .. مشتی به سینه اش زدم : امیر من الڪی عاشق نشدم ... من به هیچ چیز و هیچ ڪس بعد تو فکر نمیڪنم فقط به تو فکر میڪنم به تووو سخته فهمیدنش سختهههه یا برات آسونش ڪنم هااا یادت باشه مجنون همیشه پی لیلیشه . نفس عمیقی ڪشید و ڪلافه دستش را داخل موهایش برد : همتا ببخشید یه لحظه نفهمیدم چی شد . دلخور از ڪنارش رد شدم و به اتاق رفتم . موهایم را باز ڪردم و روی شانه هایم انداختم وارو اتاق شد و پشتم ایستاد . _همتا ؟ جوابش را ندادم ڪه لب زد : قهری ڪه قهری صحبت ڪه میڪنیم. ابرومو بالا دادم : چجوریه؟ دستش را بالا اورد و بلند گفت : اینطوری ؛ شروع به قلقلڪ ڪردنم ڪرد جیغ خفیفی ڪشیدم ڪه امیر دست ڪشید مشتی حواله‌ے‌بازویش ڪردم : دل درد گرفتم امیر . خندید و خودش را روی تخت پرت ڪرد به سمتش رفتم : امیر . نگاهم ڪرد : جان دل امیر ؟! _منو دوسم داری ؟ نیم خیز شد : یه‌دونه . اخم ڪردم : یه دونه ؟ موهایم را نوازش ڪرد : یه دونه چون خدا یکیه خانواده یکیه بانوی قلب منم یکیه . پشت چشمی نازڪ ڪردم ڪه لپم را ڪشید : ببینم میتونی ڪاری ڪنی من از دانشگاه اخراج بشم . به نشانه ے سرم را برگرداندم ڪه دستی به موهایم ڪشید : بهترین ڪارم همینه باید دست از همه جا بڪشم تا هر روز بانومو ببینم همتا با دل و قلبم بد بازے ڪردی. هر روز صبح ڪه میرم دانشگاه تمام حواسم جای تو ... با شوق دیدن تو ڪلاسو تموم میڪنم ... برگشتم و عمیق نگاهش ڪردم : امیر ؟ _جونم ؟ _من خیلی دوستت دارم . لب زد : من بیشتر . شب بخیری گفت و چشمانش را بست عمیق نگاهش ڪردم نمیدونم چجوری عاشقش شدم اما وقتی به خودم اومدم دیدم با همه فرق داره . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز @montazer_shahadat313 ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
. 🍃 . دو قدم نزدیکم میشود نفس در سینه ام حبس میشود سرش را بلند میکند به چشمانم زل میزد ؛طاقت نمی آورم و سرم را پایین می اندازم که با دستش چانه ام را میگیرد : به چشمام نگاه کن بانو. بغض بر گلویم چنگ میزند سرم را بلند میکنم و به چشمانش خیره میشوم . دستم را میگیرد و جلو می آید و پیشانی ام را میبوسد خجول سرم را پایین می اندازم و با خجالت میگویم :عه. قهقهه ای میزند بعد از چند دقیقه صدایش رنگ غم میگیرد : همتا میمونی برام؟ سرم را بلند میکنم وقتش رسیده که مطمئنش کنم جلو می آیم آنقدر جلو که صدای ضربان قلبش را حس میکنم . نفس عمیقی میکشم : دوست دارم اونم یدونههه چون تو یدونه ای ... کجا برم وقتی کل زندگیم اینجاست کجا برم وقت هم نفسم و همسفرم اینجاستتت . دوست ندارم عاشقتم نیستم نفسم بسته به نفساتتتتت . دستش را روی قلبش میگذارد لبش را به دندان میگیرد : بانوووو به فکر قلب منم باش ..... _هستم آقا. دستم را بوسید : دِ نیستی دیگه بانو یعنی نباید باشی این قلب به عشق تو میتپههه. سرم را پایین انداختم ڪه زمزمه ڪرد : هنوز بهش فڪر میڪنی؟ اخمی ڪردم و سرم را را بلند ڪردم : معلوم هست چی میگی امیر به ڪی جز تو فڪر ڪنم هاااااا؟؟؟ _سر شام تا بابا بزرگ اون حرفو گفت تو به سرفه افتادی .. مشتی به سینه اش زدم : امیر من الڪی عاشق نشدم ... من به هیچ چیز و هیچ ڪس بعد تو فکر نمیڪنم فقط به تو فکر میڪنم به تووو سخته فهمیدنش سختهههه یا برات آسونش ڪنم هااا یادت باشه مجنون همیشه پی لیلیشه . نفس عمیقی ڪشید و ڪلافه دستش را داخل موهایش برد : همتا ببخشید یه لحظه نفهمیدم چی شد . دلخور از ڪنارش رد شدم و به اتاق رفتم . موهایم را باز ڪردم و روی شانه هایم انداختم وارو اتاق شد و پشتم ایستاد . _همتا ؟ جوابش را ندادم ڪه لب زد : قهری ڪه قهری صحبت ڪه میڪنیم. ابرومو بالا دادم : چجوریه؟ دستش را بالا اورد و بلند گفت : اینطوری ؛ شروع به قلقلڪ ڪردنم ڪرد جیغ خفیفی ڪشیدم ڪه امیر دست ڪشید مشتی حواله‌ے‌بازویش ڪردم : دل درد گرفتم امیر . خندید و خودش را روی تخت پرت ڪرد به سمتش رفتم : امیر . نگاهم ڪرد : جان دل امیر ؟! _منو دوسم داری ؟ نیم خیز شد : یه‌دونه . اخم ڪردم : یه دونه ؟ موهایم را نوازش ڪرد : یه دونه چون خدا یکیه خانواده یکیه بانوی قلب منم یکیه . پشت چشمی نازڪ ڪردم ڪه لپم را ڪشید : ببینم میتونی ڪاری ڪنی من از دانشگاه اخراج بشم . به نشانه ے سرم را برگرداندم ڪه دستی به موهایم ڪشید : بهترین ڪارم همینه باید دست از همه جا بڪشم تا هر روز بانومو ببینم همتا با دل و قلبم بد بازے ڪردی. هر روز صبح ڪه میرم دانشگاه تمام حواسم جای تو ... با شوق دیدن تو ڪلاسو تموم میڪنم ... برگشتم و عمیق نگاهش ڪردم : امیر ؟ _جونم ؟ _من خیلی دوستت دارم . لب زد : من بیشتر . شب بخیری گفت و چشمانش را بست عمیق نگاهش ڪردم نمیدونم چجوری عاشقش شدم اما وقتی به خودم اومدم دیدم با همه فرق داره . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز @montazer_shahadat313 ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→