#رفیق_خوشبخت_ما
#پارت_بیست_هشتم
●زرنگ یعنی...
من آن زمان در دیرالعدس دیدم صدای خیلی برجستهای میآید.
سید ابــراهــیــم صــــدرزاده خیلی صـــدای مــردانــه ای داشـــت، مثل مشتی های تهرانی. من او را نمیشناختم. وقتی از پشت
بیسیم حرف مــیزد، گفتم: 《او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است؟》 حسین گفت: »《سیدابراهیم!》
وقتی از دیرالعدس برمیگشتیم، از حسین سؤال کردم: 《این سیدابراهیم کیست که با ایــن صــدای بلند و مــردانــه صحبت
میکرد؟》سید را نشان داد گفت: 《این!》
یــک جــوان رشید بــاریــک کــه خیلی تــودلبــرو بــود و آدم لذت عاشقش بودم. پرسیدم چطور به اینجا آمده است.این جوان چون ما راه اینجا آمده است. این جوان چون ما راه نمیدادیم بیاید، رفته بود مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود. زرنگ به این میگویند. زرنگ به من و امثال من نمی گویند. زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن
و گـــولدزدن مــردم اســت. زرنــگ و بــاذکــاوت شخصی اســت که فرصت ها را به این شکل به دست میآورد. زرنگ یعنی کسی که این کار ها راها را به نحو احسنت استفاده میکند. چرا او فرصت کرد؟ چون خیلی قیمت دارد. خدا کسی را که در راه اش جهاد می کند دوست دارد:《فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما》
🗣شهید سردار سلیمانی