⭕️ شبی که برای تحویل ماهواره، در پایگاه وستوچنی ماندیم
💠 بخشی از مطلب «خانم مهندسهای ایرانی، ماهواره میسازند»؛ مصاحبه با خانم مهندس کشاورز از مهندسین ساخت ماهواره در شرکت «امیدفضا»
🔸برای پرتاب ماهواره کوثر، قرار بود یک تیم 4 نفره، دو هفته به روسیه بروند. تیم ماهواره هدهد هم دو نفر بودند. من و خانمهای تیم و آقای عموئی از اعضای تیم پروژه کوثر بودیم. من نماینده تیم تجمیع ماهواره و خانم رنجبریان نماینده تیم مکانیک بودند. آنجا قرار بود ماهواره کوثر را برای تحویل به پرتابگر آماده میکردیم و تحویل شرکت پرتابکننده میدادیم. پرتاب هم ده روز بعد از تحویل ماهوارهها انجام میشد.
✳️سختترین شب و شیرینترین تشویق
🔹یکی از سختترین خاطرات من، مربوط به شبی میشود که فردا صبحش ساعت 8، باید ماهواره را به پرتابگر تحویل میدادیم. آن شب من باگی در یکی از زیرسیستمها پیدا کردم که انگار موقع ارسال به روسیه و در همان سایت رخ داده بود. خب باید آن را قبل از تحویل رفع میکردیم؛ من دستتنها بودم و هیچکدام از اعضای دیگر تیم خودم همراهم نبودند. هر راهحلی که به ذهنم میرسید انجام دادم و هیچ کدامش جواب نمیداد. ما باید ماهواره را میگذاشتیم آنجا و ساعت 8-9 شب میرفتیم و آنها هم فردا صبحش میآمدند ماهواره را تحویل میگرفتند.
😳وقتی مسئول سایت وستوچنی از ما پرسید: «شما کِی میروید؟»، گفتیم «ما نمیرویم.» بعد گفتند «یعنی چی نمیروید؟» گفتیم: «ما باید بمانیم تا این را درست کنیم. تا هر وقت هم که درست بشود میمانیم.» آنجا به ما گفتند: «ما اصلا چیزی تحت عنوان شیفت شب نداریم اینجا!» خُب سایت پرتاب ماهواره یک جایی به فاصله دو ساعت خارج از شهر وستوچنی بود و کارمندان آنجا هم هر روز میرفتند و میآمدند. آخرش یکی از مسنترین و با تجربهترین افراد آنجا خودش حاضر شد بماند تا ما بتوانیم تا صبح کار کنیم.
🔻ما تمام شب بیدار بودیم و در ارتباط با بچههای داخل ایران، سعی میکردیم مشکل را حل بکنیم. خیلی هم خسته بودیم چون 8 ساعت در پرواز بودیم و چندین عرض جغرافیایی هم جابجا شده و ساعتمان تغییر کرده بود و بعد هم بدون استراحت، رفته بودیم سایت پرواز. آنقدر خسته بودیم که دیگر بچهها موقع بستن پیچ هم داشت خوابشان میبرد! خدا را شکر بالاخره مشکل حل شد و به جای ساعت 8 صبح، ماهواره را ساعت 11 صبح آماده کردیم و تحویل دادیم. آمدند ماهواره را با جرثقیل بردند و عکس گرفتیم.
😍با خودمان گفتیم الان میگویند ایرانیها بینظم هستند و دیر تحویل دادند؛ ولی همان آقای خیلی پیری که یکی از مسئولین سایت وستوچنی هم بود، آمد و برای ما دست زد. گفت: «من باورم نمیشود که شما 30 ساعت است نخوابیدید و این کار را تحویل دادید.» خود دکتر شهرابی هم همیشه این حرف را به ما میزدند و میگفتند: «تا لحظه آخر بایست که نگویی من نایستادم و نشد، بگو من همه تلاشم را کردم و نشد.» همان تشویق خیلی برایمان ارزش داشت و روحیه ما را خوب کرد. متأسفانه در ایران از این برخوردها کمتر میبینیم؛ اینکه آدمهای باتجربهتر و مسنتر، بیایند و ما را تشویق کنند. به نظرم در زندگی من، این لحظات هستند که ماندگار خواهند شد و من هرگز آن تشویق کوچک را فراموش نمیکنم.
#شماره_دوم_سها #پرتاب_ماهواره
#روایت_پیشرفت #پیشرفت_دانشبنیان
#پایگاه_وستوچنی #دختران_فضایی
#پیشرفت_فضایی #امیدفضا #سایوز
📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره دوم مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.