#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
بشیر از کربلا تازه رسیده
با گریه ماجرا رو شرح میده
شنیدم روضهشو از هوش رفتم
بمیرم واسهی زینب که دیده!
غم زینب یه عالم گریه داره
اسیری با قد خم گریه داره
نپرسیدم ازش «حالت چطوره؟»
آخه دیدم سؤالم گریهداره!
یه چشمم اشکه و یک چشم خونه
نگام هر شب به ماه آسمونه
که داره با زبون بی زبونی
برا عباس من روضه میخونه
نپرس از من برا چی بیقرارم
چرا گریه شده هر روز کارم
الا ای آسمونِ پرستاره!
قمر داری تو اما من ندارم
خزون اومد، درختم بیثمر شد
دیگه اُم پسرها بی پسر شد
الهی من بمیرم واسهت عباس
بنی هاشم پس از تو بی قمر شد
کبوتر دیگه بال و پر نداره
به من گفتن حسینم سر نداره
به جای فاطمه، هی گریه کردم
آخه مردم! حسین مادر نداره
فدای تو همه دار و ندارم
تو را تا عمر دارم شرمسارم
حسین جانم فقط غصهم همینه
که من چار تا پسر بیشتر ندارم!
بنا شد روز و شب دورت بگردن
خدا را شکر بدعهدی نکردن
به عباس و برادرهاش سپردم
بدون تو مدینه برنگردن
به اون چیزی که میخواستم رسیدم
پیش زهرا و زینب روسفیدم
زیاده مادر اما من خوشم که
حالا که مادرم، مادر شهیدم
::
دعا کن خالی از ایمان نباشیم
کویر خشک بیباران نباشیم
به غمهای تو مروان گریه کرده
دعا کن کمتر از مروان نباشیم
✍ #علیرضا_مهران
@bradaran313