#وداع_زینب_با_کربلا_
▪️رفتم من و، هــوای تو از سـر نمی رود
▪️داغ غـمـت ز سیـنه خــواهــر نـمی رود
▪️برخیز تا رویم بــرادر، که خــواهــرت
▪️تنها به ســوی روضه مــادر، نـمی رود
▪️گر بی تو زینب تو کــند جـای در وطن
▪️از خـجــلـتـش نــزد پـیـمـبـر، نـمی رود
▪️سوز گـلوی خشک تو! اندر لب فــرات
▪️ما را ز، یــاد تا لــب کــوثــر نـمی رود
▪️پهلوی چاک خورده ات از نیزه و سنان
▪️ ما را ز یـاد، تا صف محشــر نمی رود
▪️بزم یزید و طشت زر و چوب خیز ران
▪️هــرگز ز یـاد زینب مضطــر نمی رود
«جودی»
▪️ ز یاد آن لب خشکیده ات شها ▪️گر در جنان رود لب کــوثــر نمی رود
🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
https://eitaa.com/brgzida
Poyanfar - Risheye Abo Khakemon Hosseine - 128.mp3
4.28M
السلام علیک یابن سدرةالمنتهی..
ریشه ی آب وخاکمون حسینه..
نوشته ی پلاکمون حسینه...
میون این همه تفاوت امروز..
نقطه ی اشتراک مون حسینه..
تو هیأت ببین فرشته ها رو...
رو بیرق بخون نوشته ها رو..
بسم الله بگو شروع کن از نو..
جبران میکنه گذشته ها رو...
عارف باللهِ.. اونی ک گریه کن، ابی عبدلله ِ
عارف باللهِ.. اونی ک سینه زن ه ابی عبدلله.. نگو دستم از حرم کوتاهه..
فاصله یه قطره اشک یک آهه
جانم جانم ای حسین جااانم...
خدا کنه بمیرمو نبینم..
که پا رو عشقمون گذاشته باشم...
یه کاری کن تو زندگی حسین جاان
غیر غمت غمی نداشته باشم
ار، باب ار، باب، عشقت مث رازه...
هر جا ک نیازه... آغوش تو بازه
عارف بالله.. اونی. گریه کن ابی عبدلله ِ...
عارف بالله.. اونی ک سینه زن ابی عبدللهِ...
نگ دستم از حرم کوتاهه...
فاصله یک قطره اشک یک آهه
جانم جاانم ای حسین جااانم..
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
https://eitaa.com/brgzida
#متن_روضه_ورود_کاروان_به_مدینه
ورود کاروان اسرا به مدینه
بشیر بن حذلم (جذلم) مى گوید: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین(علیه السلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه ها را برپا کرده و در آن جاى گیرند. آن گاه فرمود: اى بشیر! خدا پدرت را رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟
گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم.
فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) (و ورود ما را) به مردم برسان.
بشیر مى گوید: بر اسبم سوار و با شتاب وارد مدینه شدم. هنگامى که به مسجد النبى(صلى الله علیه وآله) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم:
«یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ»
(اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است.
پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد).
سپس گفت: این على بن الحسین(علیه السلام) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم.
با این سخن، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت)؛ «… فَلَمْ أرَ باکِیاً وَلا باکِیَهً أکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً أَمَرَّ عَلَى الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ».
در آن هنگام شنیدم کنیزکى این گونه براى حسین(علیه السلام) نوحه سرایى مى کند:
«نَعى سَیِّدی نـاع نَعاهُ فَأَوْجَعا * فَأَمْرَضَنی نـاع نَعاهُ فَأَفْجَعا
فَعَیْنَیَّ جُودا بِالدُّمُوعِ وَاَسْکِبا * وَجُودا بِدَمْع بَعْدَ دَمْعِکُما مَعا
عَلى مَنْ وَهى عَرْشَ الْجَلیلِ فَزَعْزَعا * فَأَصْبَحَ هذَا الَْمجْدُ وَالدِّینُ أَجْدَعا
عَلَى ابْنِ نَبیِّ اللهِ وَابْنِ وَصیِّهِ * وَإنْ کانَ عَنّا شاحِطَ الدّارِ أَشْسَعا)
(خبر دهنده اى خبر مرگ مولایم را به من داد و دلم را به درد آورد و با آن خبر مرا بیمار کرد.
اى چشمانم، اشک بریزید و جارى شوید و باز هم پس از اشک، با هم اشک بریزید.
بر آن کس که با مصیبت او عرش خداى جلیل به لرزه درآمد و [شاخسار] بزرگوارى و دین بریده شد.
[سوگوارى کنید!] بر فرزند پیامبر خدا و فرزند وصىّ او، هرچند محلّ شهادت او از ما دور است).
آن گاه گفت: امروز اندوه ما را در سوگ ابى عبدالله(علیه السلام) تازه ساختى و زخم هایى که هنوز التیام نیافته بود، بار دیگر گشودى، سپس به من گفت: خدا تو را بیامرزد، تو کیستى؟
گفتم، من بشیر بن حذلم هستم که مولایم على بن الحسین(علیه السلام) مرا به سوى شما فرستاد و او هم اکنون با خاندان ابى عبدالله(علیه السلام) و زنانش در فلان مکان فرود آمده اند.
بشیر مى گوید: مردم مرا رها کردند و به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آورده اند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمه ها رساندم. دیدم على بن الحسین(علیه السلام) هنوز داخل خیمه است، آن گاه از خیمه بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد.
مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ مردم از هر سو به نزد آن حضرت مى آمدند و او را تسلیت مى گفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد.
امام(علیه السلام) با دست به مردم اشاره کرد که ساکت شوند و مردم نیز آرام گرفتند، سپس این خطبه را ایراد فرمود:
«ألْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِىءِ الْخَلائِقِ أَجْمَعِینَ، أَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلى، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوى، نَحْمَدُهُ عَلى عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَفَجائِعِ الدُّهُورِ، وَأَلَمِ الْفَجائِعِ، وَمَضاضَهِ اللَّواذِعِ، وَجلِیلِ الرُّزْءِ، وَعَظِیمِ الْمَصائِبِ الْفاظِعَهِ الْکاظَّهِ الْفادِحَهِ الْجائِحَهِ.
أَیُّهَا الْقَوْمُ! إنَّ اللهَ وَلَهُ الْحَمْدُ ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَه، وَثُلْمَه فِی الاِْسْلامِ عَظِیمَه، قُتِلَ أَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤُهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فَوْقِ عامِلِ السِّنانِ، وَهذِهِ الرَّزِیَّهُ الَّتِی لامِثْلَها رَزِیَّهٌ.
أَیُّهَا النّاسُ! فَأَىُّ رِجالات مِنْکُمْ تَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! اَمْ أیُّ فُؤاد لا یَحْزُنُ مِنْ أَجْلِهِ؟ أَمْ أَیَّهُ عَیْن مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَها وَتَضَنُّ عَنِ انْهِمالِها؟! فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتْلِهِ، وَبَکَتِ الْبِحارُ بِأَمْواجِها، وَالسَّمواتُ بِأَرْکانِها، وَالاَْرْضُ بِأَرْجائِها، وَالاَْشْجارُ بِأَغْصانِها، وَالْحِیتانُ وَلُجَجُ الْبِحارِ، وَالْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ، وَأَهْلُ السَّمواتِ أَجْمَعُونَ.
أَیُّهَا النّاسُ! أَیُّ قَلْب لا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ؟! أَمْ أَیُّ فُؤاد لا یَحِنُّ إِلَیْهِ؟! أَمْ أَیُّ سَمْع یَسْمَعُ هذِهِ الثُّلْمَهَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الاِْسْلامِ وَلا یُصَمُّ.
أَیُّهَا النّاسُ! أصْبَحْنا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذُودِینَ، شاسِعِینَ عَنِ الاَْمْصارِ، کَأَنّا أَوْلادُ تُرْک وَکابُلَ مِنْ غَیْرِ جُرْم اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکْرُوه ارْتَکَبْناهُ، وَلا ثُلْمَه فِی الاِْسْلامِ ثَلَمْناها، ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الاَْوَّلِینَ (إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاَقٌ). وَاللهِ لَوْ أَنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَهِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلى ما فَعَلُوا بِنا، فَاِنّا للهِِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَه ما أَعْظَمَها وَأَوْجَعَها وَأَفْجَعَها وَأَکَظَّها وَأَفْظَعَها وَأَمَرَّها وَأَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما أَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، إِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».
حمد و سپاس مخصوص خدایى است که پروردگار جهانیان، بخشنده و مهربان، مالک روز جزا و آفریننده همه مخلوقات است. همان خدایى که (از سویى شناخت حقیقت او) آن قدر از ما دور است که گویا در آسمان هاى رفیع جاى گرفته و (از سوى دیگر با علم و احاطه اش) آن قدر به ما نزدیک است که گواه و شنواى سخنان در گوشى ما است. او را بر حوادث بزرگ، آسیب هاى روزگار، فجایع دردناک، رنج هاى سوزان، بلاهاى سنگین و مصیبت هاى بزرگ، خشونت بار، متراکم، شکننده و ویرانگر ستایش مى کنم.
اى مردم! خداوندى ـ که ستایش مخصوص اوست ـ ما را به مصیبت هاى بزرگ و خسارتى جبران ناپذیر در اسلام آزموده است. (آرى) اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و خاندانش به شهادت رسیدند و زنان و کودکانش به اسارت در آمدند و سر مطهر آن حضرت را بالاى نیزه ها در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتى است که مانند ندارد!
اى مردم! بعد از شهادت او، کدام یک از مردانتان مى تواند شادى کند؟ یا کدام قلبى مى تواند براى او محزون نباشد؟ یا کدام چشمى مى تواند گریه نکند و اشک نریزد؟ به یقین آسمان هاى هفت گانه با بناهاى محکمش، دریاها با امواجش، آسمان ها با ارکانش، زمین با همه نواحى و جوانبش، درختان با شاخسارهایش، ماهیان و دریاهاى عمیق، و فرشتگان مقرّب الهى و همه آسمانیان، بر شهادت او گریستند.
اى مردم! کدام قلب است که در شهادت او لرزان نشود؟ یا کدام جگرى مى توان یافت که براى او نسوزد؟ یا کدام گوشى است که این حادثه بزرگ و جبران ناپذیر را بشنود و آسیب نبیند؟
اى مردم! ما طرد شده، آواره، رانده و دور از شهرها شدیم؛ گویا ما فرزندان اقوام غیر مسلمانیم، بدون آنکه جرمى کرده و یا کار ناپسندى مرتکب شده و یا ضربه اى به اسلام زده باشیم. هرگز این ماجرا (هاى دردناک) را درباره گذشتگانمان نشنیدیم «این تنها یک امر تازه و جدید است».
به خدا سوگند! اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به این گروه سفارش مى کرد که با ما مبارزه کنند، آن گونه که درباره ما به آنها سفارش (به محبت) کرد، هرگز بیش از این نمى توانستند جنایت کنند؛ «إنّالله وَإنّا إلَیه راجِعُون»، از این مصیبتى که بسیار بزرگ، غم انگیز، دردناک، انباشته، ناهنجار، ناگوار و سنگین است.
در برابر مصائبى که به ما رسیده از خدا پاداش مى طلبیم. به یقین خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است.
پس از این خطبه، صوحان بن صعصعه بن صوحان (۱) که زمین گیر بود ـ به خاطر آن بیمارى و (عدم همراهى با امام حسین(علیه السلام)) عذرخواهى کرد. امام سجاد(علیه السلام) نیز عذرش را پذیرفت و از او سپاسگزارى نمود و بر پدرش درود و رحمت فرستاد. (۲)
امام سجاد(علیه السلام) به همراه زنان و کودکان وارد مدینه شدند. همان شهرى که ماه رجب سال گذشته به هنگام خروج از آن، با پدر بزرگوارش امام حسین(علیه السلام) و عمویش اباالفضل العباس و برادرانش على اکبر و على اصغر و دیگر جوانان بنى هاشم همراه بود. و اینک بدون آن عزیزان، با جمعى از زنان و کودکان مصیبت دیده وارد شهر مى شود.
شهرى که مدفن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) است؛ شهرى که خاطرات تلخ و شیرین فراوانى را به یاد دارد؛ شهرى که از کوچه ها و خانه و در و دیوارش و از جاى جاى آن صداى عزیزانش را مى شنود.
🔰 زینب کبرى(علیها السلام) خود را به مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «یا جَدّاه إِنّی ناعِیهٌ إِلَیْکَ أخِی الْحُسَیْنَ»؛ (اى جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را براى تو آورده ام). زینب پیوسته گریه مى کرد و اشک و آهش تمامى نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش على بن الحسین(علیه السلام) مى نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مى شد. (۳)
سکینه نیز فریاد زد: (اى جدّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم. به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم! او با چوبدستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت: ضربه ها چگونه است اى حسین!)؛ «…فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ أَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: کَیْفَ رَأَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ». (۴)، (۵)
منابع :
(۱). پدر صوحان جناب صعصعه بن صوحان از اصحاب جلیل القدر و بلند مرتبه امیرمؤمنان على(علیه السلام)بود. امام صادق(علیه السلام) فرمود: آنها که با امیرمؤمنان على(علیه السلام) بودند جز صعصعه بن صوحان و یاران صعصعه کسى نبود که حقّ و منزلت على(علیه السلام) را به درستى بشناسد. مطابق نقل نجاشى او از راویان عهدنامه معروف على(علیه السلام) به مالک اشتر است (رجوع کنید به: معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۱۱۲). ولى درباره فرزندش صوحان بن صعصعه، چیزى در کتب تراجم و رجال ـ جز همین مورد ـ یافت نشد.
(۲) . ملهوف(لهوف)، ص ۲۲۶ ـ ۲۳۰؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۷ ـ ۱۴۹ و مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۷۴ ـ ۳۷۵٫
(۳). بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۸٫
(۴). مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۷۶٫
(۵). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها