eitaa logo
🇮🇷🇮🇷آتش به اختیار 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
87 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه ۴۸🔹 ✔️چند نکته جالب تاريخى: بعضى از شارحان نهج البلاغه در ذيل اين خطبه نکات تاريخى مشروحى را ذکر کرده اند که در ذيل به بعضى از آنها اشاره مى شود: 1 ـ در کاخ کسرى امام در مسير راه به ايوان مدائن و کاخ کسرى رسيد يکى از اصحاب آن حضرت با مشاهده ويرانى آن کاخ اين شعر معروف عرب را زمزمه کرد: جَرَتِ الرّياحُ عَلى مَحَلِّ دِيارِهِمْ *** فَکَأَنَّما کانُوا عَلى ميعاد»! بادها بر ويرانه هاى کاخ آنها وزيد گويى همه آنها وعده گاهى داشتند که به سوى آن شتافتند». امام (عليه السلام) فرمود، چرا اين آيات را نخواندى (که از آن گوياتر است): «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُيُون ...». «چه بسيار باغها و چشمه ها که از خود به جاى گذاشته اند، و زراعتها و قصرهاى زيبا و گرانقيمت، و نعمتهاى فراوان ديگر که در آن غرق بودند، آرى اين گونه بود ماجراى آنان و ما اينها را براى اقوام ديگر ميراث قرار داديم، نه آسمان به حال آنها گريست و نه زمين! و نه در موعد مقرّر به آنها مهلتى داده شد!» 2 ـ در سرزمين کربلا امام (عليه السلام) در اين مسير از سرزمين کربلا گذشت، در آنجا توقّفى فرمود و نگاهى به آن سرزمين خاموش کرد، حوادث آينده اين سرزمين در برابر چشمان او نمايان گشت، با يارانش در آنجا نماز خواندند، هنگامى که سلام نماز را داد کمى از خاک کربلا را برداشت و بو کرد; سپس فرمود: «آه اى خاک کربلا! از خاک تو گروهى محشور مى شوند که بدون حساب وارد بهشت مى شوند، سپس جايگاه شهيدان و محل خيمه ها را با اشاره نشان داد (هيهُنا مَوضِعُ رِحالِهِمْ وَ مَناخُ رِکابِهِمْ ثُمَّ أَومَأَ بِيَدِه اِلى مَکان آخَر وَ قالَ: «هيهُنا مِراقُ دِمائِهِمْ»); اينجا بار انداز و محل نزول آنهاست، سپس به جاى ديگرى اشاره کرد و فرمود: و اينجا محل ريختن خون آنان است». 3 ـ در سرزمين انبار هنگامى که امام (عليه السلام) از سرزمين «انبار» (يکى از شهرهاى شمالى عراق) مى گذشت گروهى از کشاورزان و دهداران را ديد که از مرکبهاى خود پياده شده و در رکاب امام به عنوان تواضع و احترام شروع به دويدن کردند، امام آنها را از اين کار منع کرد و فرمود: اين چه کارى است که مى کنيد؟ عرض کردند: اين برنامه اى است که زمامداران خود را با آن، بزرگ مى داريم. فرمود: زمامداران شما از اين کار بهره نمى گيرند، و شما با اين کار بى جهت به خود زحمت مى دهيد، ديگر اين گونه کارها را تکرار نکنيد. در ذيل اين داستان مى خوانيم که مردم انبار هدايايى از چهار پايان و مواد غذايى خدمت امام آوردند. امام فرمود: چهار پايان را قبول مى کنم و جزء خراج شما حساب خواهم کرد، و اما غذايى را که براى ما درست کرده ايد دوست ندارم جز در مقابل قيمت از آن استفاده کنم، و هر چه اصرار کردند که امام هديه آنها را بپذيرد امام نپذيرفت (اين در حالى بود که غالب زمامداران دنيا در آن زمان هزينه لشکر خود را بر شهرهاى مسير راه تحميل مى کردند). 4 ـ در کنار دير راهب در مسير راه به جايى رسيدند که لشکريان از نظر آب در مضيقه افتادند و سخت تشنه شدند، امام (عليه السلام) در آن بيابان گردش کرد و در کنار صخره اى قرار گرفت و فرمود اين صخره را بلند کنيد! هنگامى که آن را از جاى برکندند، آب گوارايى از زير آنجارى شد، و همه مردم سيراب شدند، سپس فرمود: سنگ را به جاى اوّل بازگردانيد، مقدار کمى که حرکت کردند، فرمود: آيا کسى از ميان شما جاى آن چشمه را مى داند؟ گفتند: آرى، اى اميرمؤمنان! سپس گروهى از سواره و پياده بازگشتند ولى اثرى از آن نديدند! راهبى را در آن نزديکى يافتند از او سؤال کردند: چشمه آبى که نزديک تو بود کجاست؟ گفت در اينجا چشمه آبى نيست! گفتند: کمى قبل از آن نوشيديم با تعجب گفت: شما از آن نوشيديد؟! گفتند: بلى، راهب گفت: به خدا قسم! اين عبادتگاه من در اينجا به خاطر يافتن همين آب بنا شده، و آن را جز پيامبر، و يا وصى پيامبرى استخراج نکرده است. گويا امام مى خواست با اين گونه معجزات قلب يارانش را محکم کند و در مسير جنگ با دشمن خونخوار به آنها قوّت، قدرت و نيرو بخشد. مرحوم علامه مجلسى بعد از ذکر اين حديث به اين نکته نيز اشاره مى کند و مى افزايد: راهب بعد از مشاهده اين موضوع خدمت امام آمد و شهادتين بر زبان جارى کرد و مسلمان شد و در صف ياران آن حضرت قرار گرفت و در ملازمت آن حضرت بود و در شام، در شب معروف به «ليلة الحرير» در ميدان نبرد شربت شهادت نوشيد و هنگام صبح امام بر او نماز خواند و با دست خود او را در قبر گذاشت سپس فرمود: «به خدا سوگند! گويى او را مى بينم و جايگاهش را در بهشت مشاهده مى کنم».⬇️
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۸)🔹 قرآن مجيد روز قيامت را «يَوْمُ الْحَسْرَة» شمرده است آنجا که مى فرمايد: «(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الاَْمْرُ وَهُمْ في غَفْلَة وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ); آنها را از روز حسرت (روز رستاخيز) بترسان، در آن هنگام که همه چيز پايان مى يابد (بهشتيان به سوى بهشت و دوزخيان به سوى دوزخ مى روند) ولى (امروز) آنها در غفلتند و ايمان نمى آورند». در آيه 54 سوره يونس مى خوانيم: «(وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْس ظَلَمَتْ ما فِى الاَْرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ وَقُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ); اگر آنها و هر کس ستم (بر خويشتن و ديگران) کرده تمامى آنچه را روى زمين است در اختيار داشته باشد (همه را براى نجات خويش) فديه مى دهد. و هنگامى که عذاب را ببينند (سخت پشيمان مى شوند اما) پشيمانى خود را کتمان مى کنند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مى شود، و ستمى بر آنها نخواهد شد». در بعضى از نسخ نهج البلاغه «يَغْتَبَطُ» به صورت صيغه مجهول آمده و مفهومش اين است: آنها که کار نيک کرده اند مورد غبطه واقع مى شوند و اين تعبير با مفهوم غبطه سازگارتر است. سپس امام(عليه السلام) در آخرين نکته پس از اندرزهاى تکان دهنده پيشين به سراغ هدف اصلى نامه مى رود و مى فرمايد: «تو ما را به حکميّت قرآن دعوت کردى در حالى که خود اهل قرآن نيستى. (ما گرچه حکميّت قرآن را پذيرفتيم) ولى مقصود ما پاسخ به تو نبود، بلکه به قرآن پاسخ داديم و حکمش را گردن نهاديم والسّلام»; (وَقَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُکْمِ الْقُرْآنِ وَلَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَلَسْنَا إِيَّاکَ أَجَبْنَا، وَلَکِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِي حُکْمِهِ، وَالسَّلاَمُ). به يقين معاويه اهل قرآن نبود و قراين تاريخى نشان مى دهد ايمان درستى به آن نداشت، بلکه قرآن را ابزارى براى رهايى از شکست قطعى و رسيدن به اهداف خود قرار داده بود. در کتاب صفين آمده است: هنگامى که لشکر شام قرآن ها را بر سر نيزه ها بلند کردند، اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: «عِبادَ اللهِ إنّي أَحَقُّ مَنْ أجابَ إلى کِتابِ اللهِ وَلکنَّ مُعاوِيَةَ وَعَمْرَو بْنَ الْعاصِ وَابْنَ أبي مُعيط وَحَبيبَ بْنَ مُسْلِمَة وَابْنَ أَبي سَرْح لَيْسُوا بِأَصْحابِ دِين وَلا قُرآن إنّي أعْرَفُ بِهِمْ مِنْکُمْ صَحِبْتهُمْ أطْفالاً وَصَحِبْتُهُمْ رِجالاً فَکانُوا شَرَّ أطْفال وَ شَرَّ رِجال; اى مردم من سزاوارترين کسى هستم که به دعوت قرآن پاسخ مى گويم و ليکن معاويه و عمرو بن عاص و ابن ابى معيط و حبيب بن مسلمه و ابن ابى سرح نه دين دارند و نه اهل قرآنند من آنها را بهتر از شما مى شناسم. از کوچکى با آنها بودم و در بزرگسالى نيز با آنها سر و کار داشتم آنها بدترين کودکان و بدترين مردان بودند». از اين عبارت معلوم مى شود که امام(عليه السلام) به اين حکميت ساختگى و دروغين قرآن هرگز راضى نبود; ولى جمعى از ياران ناآگاه، آن را بر امام تحميل نمودند و هنگامى که عاقبت سوء آن را مشاهده کردند پشيمان شدند و عجب اينکه بر قبول حکميت از سوى امام معترض شدند.» ✅️
↩️آرى به عقب برمى گردد و در تاريکيها غرق مى شود و راهى به پيش پيدا نمى کند».ولى در مقابل آن قدر آثار عظمت او در پهنه هستى در درون و برون موجودات، در نظم خارق العاده آنها،در اسرار و شگفتيهاى آفرينش آنها و در همه چيز نمايان است که با مشاهده آنها انسان به ياد دعاى بسيار عميق و پرمحتواى عرفه امام حسين(عليه السلام) مى افتد آنجا که مى گويد: «مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليل يَدُلُّ عَلَيْکَ وَ مَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الآثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْکَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراکَ عَلَيْها رَقيباً»; «کِىْ از ما پنهان شدى تا نياز به دليلى داشته باشيم که ما را به سوى تو رهبرى کند و کى از ما دور شدى تا دست به دامان آثارت زنيم که ما را به تو نزديک سازد، کور باد چشمى که تو را مراقب خويش نبيند.» در محور ديگرى سخن از قرب و بعد خداوند و دورى و نزديکى او به ماست در عين اين که از ما به ما نزديکتر است آنچنان دور و برتر است که بالاتر از او تصوّر نمى شود و اين يکى ديگر از آثار نامتناهى بودن ذات بى مثال اوست، چرا که چنين ذاتى همه جا هست و جايى از او خالى نمى تواند باشد وگرنه محدود خواهد بود، در عين حال آنچنان والاست که هيچ کس دسترسى به او پيدا نمى کند و الاّ محدود در چهار ديوار افکار ما خواهد شد. محور سوم نفى صفات مخلوقات و هر گونه تشبيه از ذات پاک اوست و اين نيز از آثار نامتناهى بودن ذات پاکش سرچشمه مى گيرد; چرا که مخلوقات همه محدود و ناقصند، وجودشان متناهى و صفاتشان آميخته با نقصان و جنبه هاى عدمى است، هرگاه او را به يکى از مخلوقاتش تشبيه کنيم يا شريک و شبيهى براى او در فکر خود بسازيم و صفات مخلوقات را بر او بنهيم، او را از اوج نامتناهى بودن و واجب الوجود بودن به پائين آورده و در دايره محدود و مملوّ از نقصان ممکنات قرار داده ايم. در خطبه هاى آينده نيز اشاراتى بسيار عميق و پرمعنى به اين امور خواهد آمد و ما نيز به تناسب، بحثهاى بيشترى در اين زمينه خواهيم داشت; اِنْ شاءَالله.
شرح_صوتی_حکمت_۱۱۶_و_۱۱۷_و_۱۱۸.mp3
زمان: حجم: 8.71M
🔹 شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۱۶ الی ۱۱۸) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۴۹)🔹 🔶ویژگیهای دنیا حرص در دنيا انسان را به جايى نمى رساند: امام(عليه السلام) در اين نامه بعد از حمد و ثناى الهى مخاطب خود را (خواه معاويه باشد يا عمرو بن عاص) به امور مهمّى توصيه مى کند. نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان) دنيا انسان را به خود مشغول و از غير خود بيگانه مى سازد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا). زيرا کار دنيا آن قدر پيچيده و متنوع و گوناگون و پر دردسر است که اگر انسان به سراغ آن برود تمام وقت انسان را به خود مشغول مى سازد تا آنجا که حتى از رسيدگى به سلامت خود و استراحت و رسيدن به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان و از آن فراتر رسيدن به انجام فرايض الهى باز مى دارد و کار آنها به جايى مى رسد که اگر اهل نماز باشند حتى نماز را در آخر وقت در حالى که در تمام رکعات فکرشان در مسائل دنيايى است با عجله تمام بجا مى آورند و گاه صبح هنگامى از خانه بيرون مى دوند که فرزندان آنها در خوابند و شب هنگامى باز مى گردند که باز آنها در خوابند و اين طبيعت دنياپرستى است. در دومين نکته به مسأله خطرناک حرص دنياپرستان پرداخته مى فرمايد: «دنياپرست به چيزى از دنيا نمى رسد جز آنکه درى از حرص را به رويش مى گشايد و آتش عشق او را به دنيا تندتر مى کند در حالى که دنياپرست هرگز به آنچه دارد در برابر آنچه به آن نرسيده قانع نيست (و دائماً در آتش حرص مى سوزد)»; (وَلَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَ لَهَجاًبِهَا، وَلَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا). در بعضى از روايات، دنيا به آب شور دريا تشبيه شده که شخص تشنه هر قدر از آن بنوشد تشنه تر مى گردد. امام کاظم(عليه السلام) مى فرمايد: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ; دنيا همانند آب درياست که هرقدر تشنه از آن مى نوشد تشنه تر مى شود و سرانجام او را به قتل مى رساند». همان ضرب المثلى که در فارسى معروف است که مى گويند: بيش داران بيش خواهانند. قرآن مجيد اين مسأله را ضمن داستان گويايى بيان فرموده آنجا که مى گويد دو برادر به عنوان مخاصمه نزد حضرت داود پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند يکى از آنها گفت: «(إِنَّ هذا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنيها وَعَزَّنى فِى الْخِطابِ); اين برادر من است; او نود و نه ميش دارد و من (تنها) يک ميش دارم; اما او اصرار مى کند که: اين را نيز به من واگذار; و در سخن بر من غلبه کرده است». حضرت داود(عليه السلام) در ميان آنها قضاوت کرد و گفت: به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، بر تو ستم کرده و بسيارى از شريکان (و دوستان) به يکديگر ستم مى کنند مگر کسانى که ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند; ولى عدّه آنان کم است. اين داستان نشان مى دهد که دنياپرستان آن قدر گرفتار حرص مى شوند که حتى به کمترين چيزى درباره برادر خود نيز راضى نيستند و به گفته شاعر: هفت اقليم ار بگيرد پادشاه * همچنان در بند اقليمى دگر در حديث معروف قدسى نيز آمده است: «لَوْ کانَ لاِبْنِ آدَمَ وادِيانِ مِنْ ذَهَب لاَبْتَغى إلَيْهِما ثالِثاً وَلا يَمْلاَُ جَوْفَ ابْنَ آدَمَ إلاَّ التُّرابُ; هرگاه فرزند آدم دو دره پر از طلا داشته باشد خواهان دره ديگرى است و چشم آدم را جز خاک (به هنگامى که بميرد و دفن شود) پر نمى کند». و به گفته شاعر: گفت چشمِ تنگِ دنيادوست را * يا قناعت پر کند يا خاک گور حرص در واقع نوعى جنون است، چرا که بسيارى از حريصان براى يک زندگى مرفه همه چيز دارند به گونه اى که مى توانند تا آخر به راحتى زندگى کنند; اما جنون حرص آنها را راحت نمى گذارد و پيوسته آنها را به تلاش و زحمت هاى طاقت فرسا وا مى دارد آن گونه که گاه اگر همه کره زمين را به آنها بدهند آرزو دارند به آسمان ها دست بيندازند و کره ماه را نيز در اختيار خود بگيرند. لذا در دعاى بعضى از معصومان(عليهم السلام) آمده است: «أَعُوذُ بِکَ يَا رَبِّ مِنْ نَفْس لاَ تَشْبَعُ وَمِنْ قَلْب لاَ يَخْشَعُ وَمِنْ دُعَاء لاَ يُسْمَع; پروردگارا به تو پناه مى برم از نفسى که هرگز سير نمى شود و قلبى که خشوع در آن نيست و از دعايى که مستجاب نمى شود».در واقع حرص منشأ اصلى همه اين مشکلات و عواقب دردناک است. اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم فرمود: «مَا فَتَحَ اللهُ عَلَى عَبْد بَاباً مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا إِلاَّ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَهُ; خداوند هيچ درى از دنيا به روى کسى نمى گشايد جز اينکه درى از حرص نيز به روى او گشوده مى شود«
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۵۰)🔹 🔭خطبه در يك نگاه: امام عليه السّلام در اين خطبه روى يكى از مهمترين عوامل فساد جوامع انسانى انگشت مى گذارد، به ويژه بر انحرافاتى كه در جامعه اسلامى بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به وجود آمد تأكيد مى كند و به بيان اين حقيقت مى پردازد كه چگونه شيطان و پيروان او براى فريفتن مردم ساده دل حق و باطل را به هم در مى آميزند تا به مقاصد شوم خود نايل گردند. آنها به خوبى مى دانند اگر حق به طور خالص مطرح گردد راهى براى نفوذ آنان در جامعه باقى نمى ماند و اگر باطل به صورت يك دست عرضه شود هيچ كس به دنبال آن گام بر نمى دارد، از اين رو هميشه اين شياطين حق و باطل را به هم مى آميزند تا از طريق حق مردم را بفريبند و از طريق باطل به مقصود خود نايل گردند. آرى آنها زهر مهلك را در غذاى شيرين و مطبوع پنهان مى سازند تا ناآگاهان را به خوردن آن تشويق كنند. آنها هميشه باطل را در پوسته اى از حق پنهان مى كنند تا از اين طريق مردم را اغفال كنند. در اين که تاريخ صدور اين خطبه چه زمانى بوده و در چه شرايط و حال و هوايى امام(عليه السلام) اين خطبه را ايراد فرموده است در ميان دانشمندان گفتگو است. بعضى معتقدند که اميرمؤمنان على(عليه السلام) شش روز پس از رسيدن به خلافت اين خطبه را ايراد فرمود در حالى که بعضى آن را مربوط به زمانى مى دانند که نتيجه حکميت در ماجراى صفّين اعلام شد و البته محتواى خطبه با هر دو سازگار است، هم با آغاز خلافت و هم با پايان زشت و ننگين مسأله حکميت. با توجه به اين سخن به سراغ شرح و تفسير خطبه مى رويم. *** امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه به سرچشمه پيدايش فتنه ها در جوامع اسلامى مى پردازد که هم، زمان بعد از رحلت رسول الله را شامل مى شود و هم ماجراهايى همچون واقعه جمل و صفّين و نهروان را، و دقيقاً دست روى سرچشمه و نکته اصلى مى گذارد، مى فرمايد: «آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هوى ها و هوسها و بدعتهايى است که با کتاب خدا مخالفت دارد»; (إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا کِتابُ اللهِ)، آرى ريشه اصلى فتنه ها دو چيز است: پيروى از هواى نفس و احکام دروغين خودساخته که مخالف کتاب خداست و بى شک اگر احکام قرآن در ميان مردم حاکم باشد و اصالت قوانين اسلام حفظ شود و بدعتهاى ناروا در دين خدا نگذارند و همچنين در اجراى قوانين ناب الهى هوى و هوس را حاکم نکنند فتنه اى پيدا نخواهد شد; چرا که اين قوانين مجرى عدالت و حافظ حقوق همه مردم و بيانگر وظائف است، فتنه آن زمان شروع مى شود که فزون طلبى ها آشکار گردد و قوانين الهى در مسير مطامع شخصى تحريف شود. حق و عدالت زير پا بماند و افراد و گروهها وظائف الهى خود را فراموش کنند و به بدعتها روى آورند. در واقع آنجا که با تحريف و تفسيرهاى غلط به هوى و هوس خود مى رسند به سراغ آن مى روند و هر جا نياز به جعل احکام تازه اى ديدند دست به دامن بدعت مى زنند، درست است که آن بدعتها نيز از هوى و هوسها سرچشمه مى گيرد ولى هوى و هوس و تمايلات شيطانى گاه در نحوه تفسير و اجراى احکام الهى نفوذ مى کند و گاه به صورت بدعتها و احکام مجعول. و به همين دليل در کلام امام(عليه السلام) از يکديگر جدا شده اند. به عنوان مثال مى توان به فتنه «بنى اميّه» که در اسلام از بزرگترين فتنه ها محسوب مى شود اشاره کرد. آنها براى رسيدن به حکومت خود کامه خويش بر مرکب هوى و هوس سوار شدند و تا آنجا که توانستند در احکام اسلام تفسير و توجيه نادرست روا داشتند و آنها را به سود منافع شخصى خود توجيه نمودند و هر جا امکان نداشت دست به بدعت جديدى زدند. «معاويه» خلافت اسلامى را با نيرنگ به چنگ مى آورد و بر اساس بدعتى جديد آن را در خاندان خود موروثى مى کند، «زياد» را برادر خود مى خواند و براى يزيد در حيات خود از مردم بيعت مى گيرد و سبّ و دشنام اميرمؤمنان على(عليه السلام) را که پاکترين و آگاهترين و بزرگترين شخصيت اسلام بعد از پيغمبر خدا بود در قلمرو حکومت خود، سنّت مى شمرد، خود و يارانش در ريختن خون عثمان شرکت مى کنند و سپس به خونخواهى او برمى خيزند. سپس مى افزايد: «و گروهى چشم و گوش بسته و نادان، يا هواپرست آگاه به پيروى آنان برمى خيزند و از هوى ها و هوسها و بدعتهاى آنان برخلاف دين خدا حمايت مى کنند». (وَيَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ)، در جمله بعد اشاره به ابزار اين کار شده. ابزارى که در تمام طول تاريخ از سوى همه هواپرستان و جنايتکاران مورد استفاده قرار گرفته و به صورت يک سنّت هميشگى درآمده است و آن اين که آنها هميشه براى رسيدن به مقاصد خود حق و باطل را به هم مى آميزند⬇️
شرح_صوتی_حکمت_۱۱۶_و_۱۱۷_و_۱۱۸.mp3
زمان: حجم: 8.71M
🔹 شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۱۶ الی ۱۱۸) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
شرح_صوتی_حکمت_۱۱۶_و_۱۱۷_و_۱۱۸.mp3
زمان: حجم: 8.71M
🔹 شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۱۶ الی ۱۱۸) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
شرح_صوتی_حکمت_۱۱۹.mp3
زمان: حجم: 2.91M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت (۱۱۹) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
⚘📚نهج البلاغه/حکمت ۱۲۲ 💥عبرت از مرگ یاران(اخلاقی،اجتماعی) ✨ وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَي غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَي غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَي مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ . ✅و درود خدا بر او فرمود: (در پي جنازه اي مي رفت و شنيد كه مردي مي خندد) گويي مرگ بر غير ما نوشته شد، و حق جز بر ما واجب گرديد، و گويا اين مردگان مسافراني هستند كه به زودي باز مي گردند، در حالي كه بدنهايشان را به گورها مي سپاريم، و ميراثشان را مي خوريم. گويا ما پس از مرگ آنان جاودانه ايم! آيا چنين است؟ كه اندرز هر پنددهنده اي از زن و مرد را فراموش مي كنيم؟ و خود را نشانه تيرهاي بلا و آفات قرار داديم؟ ⚘