✅ ماجرای نجات #شاهدخت دختر یزدگرد، توسط #امیرمؤمنان و ازدواجش با سیدالشهداء علیهماالسلام و تسلط ایشان به زبان ایرانیان:
- محدث بزرگ قطب راوندی در کتاب ارزشمند «الخرائج و الجرائح» از #امام_محمد_باقر علیهالسلام آورده:
- وقتی دختر #یزدگرد _پسر شهریار، آخرین و خاتم شاهان ایران_ را اسیر نزد #عمر آوردند، او را وارد مدینه کردند و دختران مدینه برای دیدن او شرافت میجستند، و مجلس از نور چهرهی این بانو روشن شد، تا اینکه نگاه این دختر شیدرُخ به عمر بن خطاب افتاد و گفت: «آه، بیروز باد هرمز.» (آه، روز خوش نبیند هرمز.)
- عمر خطاب که فارسی نمیدانست، بر او خشمگین شد و گفت: این کرّه خر به من دشنام داد! و قصد او را کرد.
- پس #امیرمؤمنان علی علیهالسلام به عمر گفت: شایسته نیست چیزی را که نمیدانی انکار کنی. (معنای حرفش چیز دیگری بود.)
- پس عمر فرمان داد که برده فروشان اعلان حراج شاهدخت کنند.
- پس امیرمؤمنان علیهالسلام به #عمر_خطاب گفت: « فروش شاهدختان جایز نیست، اگرچه کافر باشند، پس او را آزاد بگذار تا مردی از مسلمانان را برای همسری انتخاب کند، و مهرش را هم به ازای قیمت کنیزی از سهم بیتالمال آن مرد مورد پسند وی کسر کن، (تا بهانهی ضرر به بیتالمال نداشته باشد).
- پس عمر که زبان ایرانیان نمیدانست به امیرمؤمنان گفت: همین کن! و او را آزاد برای انتخاب گذاشت.
- پس شاهدخت گشت و دستش را روی سر #امام_حسین علیهالسلام گذاشت [تو گویی او را میشناخت.]
- امیرمؤمنان علیهالسلام به شاهدخت به فارسی گفت: ای دخترک چه نام داری؟!
گفت: "جهان شاه".
-امیرمؤمنان: بلکه "شهربانویه"؟
- شاهدخت: او خواهرم هست.
- امیرمؤمنان به فارسی: «راست گفتی».
- سپس امیرمؤمنان رو به اباعبدالله حسین علیهالسلام کرد و گفت: این خانم را حفاظت کن و به او نیکی کن، پس به زودی برای تو به دنیا میآورد بهترین روی زمین را بعد از تو، و این خانم (شاهدخت ایرانی) #مادر جانشینان پیامبر (امامان) و نسل پاک خواهد بود، پس آن بانو "علی بن الحسین زینالعابدین" علیهماالسلام را به دنیا آورد و ...
- الخرائج و الجرائح : روي عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: لمّا قدموا ببنت يزدجرد بن شهريار آخر ملوك الفرس و خاتمهم على عمر، و ادخلت المدينة استشرفت لها عذارى المدينة، و أشرق المجلس بضوء وجهها، و رأت عمر فقالت:«آه بيروز باد هرمز» فغضب عمر و قال: شتمتني هذه العلجة، و همّ بها فقال له عليّ عليه السلام : ليس لك إنكار (على) ما لا تعلمه، فأمر أن ينادى عليها، ...