✍روایت دوم:
دانش آموزان و خانم معلم ها به طرز غیر قابل تصوری با هم انس گرفتند.
بچه ها خوش ذوق و مهربان بودند از چشمانشان شیطنت میبارید و دلشان پربود از آرزو و هدف🤗
خانم معلم از هدف و آرزو برایشان حرف زد و از همه آنها خواست تا اهدافشان را روی تخته بنویسند
محمدحسین اسم همه را با آرزوهایشان نوشت. هرکسی آرزویی را در سر میپروراند
امیرعلی میخواست فوتبالیست شود، فاطمه میخواست مهندس ساختمان شود و یک مدرسه سه طبقه برای روستایشان بسازد،اسماء میخواست معلم بشود و در آینده به بچه های دوستانش درس یاد بدهد.
پ ن: و در آخر آرزوی گروه جهادی این بود که همه این بچه های با استعداد و خوش قلب به آرزویشان برسند.💚
ادامه دارد...
#اردوی_جهادی
#تیم_آموزشی
🆔@bso_meybod