#جهاد_نگاشت
.....روز جشن فرارسید و بعد از خواندن چند آیه از قرآن، گروه سرود شهید استکی که دختران با لباس محلی زیبایشان در جای خود ایستاده و دل در دلشان نبود تا سرودشان را اجرا کنند و پسری باقدرت و ژست خاصی پرچم ایران را به دست گرفته بود، سر زد از افق را با نگاه به افق امیدبخش آینده خواندند🌱
🔸️خانم فائزه نجاری
#جهاد_نگاشت
#اردو_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
🔹گروه جهادی فاطمیون دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
♦️حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
🌐 بله | ایتا | تلگرام
🆔 http://zil.ink/bsofisf
حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
#جهاد_نگاشت .....روز جشن فرارسید و بعد از خواندن چند آیه از قرآن، گروه سرود شهید استکی که دختران با
#جهاد_نگاشت
از همان لحظهای که وارد روستا شدم مدام در این فکر بودم آیا کودکی با نیازهای ویژه در این روستا هست؟ با خود فکر میکردم که اگر هم باشد چطور بدون سین جین و غیرمستقیم او را پیدا کنم...
زنگتفریح بود، کمکم خودم را بین جمع بچهها جا دادم بعد از کمی گپزدن و حال و احوال، از چندتایی پرسیدم: روستای شما کودک ناشنوا یا نابینا و... دارد؟
پسر موطلایی که ششم ابتدایی بود خودش را نزدیک من رساند و گفت: یکی هست خانم گنگِ، کر و لالِ. تقلیدی از آوای خاموش کودک ناشنوا همه را به خنده واداشت.
به آنها نزدیکتر شدم و کمی از دنیای پر رمز و راز ناشنوایان برایشان گفتم. در صحبتهایم بارها از واژهٔ ناشنوا استفاده کردم تا ملکهٔ ذهن آنها شود و با این واژه غریبگی نکنند.
همان روز با فسقلیهای کلاس اول قرار گذاشته بودم که دربارهٔ سرود ملی حرف بزنیم و آنها را برای یک سرود زیبا آماده کنم.
سر کلاس بعد از گفتوگوهایی که دربارهٔ سرود ملی داشتیم، سعی کردم آنها را با خطی خوش و خوانا برایشان روی تابلو بنویسم. از بچهها خواستم با صدایی بلند و رسا همخوانی کنند. همخوانی که تمام شد، سخن از ناشنوای روستا را به میان آوردم. کمی از فریادهای بیصدایش گفتم. از آواهای خاموشش که از گوش شنوا میگذرد اما شنیده نمیشود. تنهاییهای کودک که با دوستان خیالیاش پر میشود و ساعتهایی که با آن دوستان خیالی سر میشود...
بچهها دوست داشتند با او ارتباط بگیرند، حرف بزنند، بازی کنند؛ حتی او را در مدرسه بین خودشان ببینند.
دست آخر به آنها گفتم که سرود را در دفترتان یادداشت کنید و خوب تمرین کنید تا بتوانید برای دوستتان هم بخوانید. بالاخره برای دوستی با او باید بهانهای داشته باشید...
لحظهای دست به دفتر شدند؛ اما ابهامی در میان چهرههایشان موج میزد که گویای یک سؤال بود،
چطوری؟
این جا نقطهای بود که بچهها با زبان اشاره آشنا شدند و تصمیم بر آن شد که سرود ملی را با زبان اشاره ایرانی کار کنند.
کلماتی همچو ایران، جاودان، شهید و...
چند روزی تمریناتشان ادامه پیدا کرد و ذوق و علاقهشان در انجام اشارهها کاملاً مشهود بود و اینکه میخواهند این سرود را با حرکات خاص خود برای دوست جدیدشان به نمایش بگذارند شور و ذوق آنان را بیشتر میکرد.
روز جشن فرارسید و بعد از خواندن چند آیه از قرآن، گروه سرود شهید استکی که دختران با لباس محلی زیبایشان در جای خود ایستاده و دل در دلشان نبود تا سرودشان را اجرا کنند و پسری باقدرت و ژست خاصی پرچم ایران را به دست گرفته بود، سر زد از افق را با نگاه به افق امیدبخش آینده خواندند🌱
🔸️خانم فائزه نجاری
#جهاد_نگاشت
#اردو_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
🔹گروه جهادی فاطمیون دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
♦️حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
🌐 بله | ایتا | تلگرام
🆔 http://zil.ink/bsofisf
#جهاد_نگاشت
.....یکی از آنها بلند گفت:« خانم معلم، ما هم لباس آوردیم که کمکتون مدرسه را رنگ کنیم!» و همه با هم خندیدند.....🌱
🔸️خانم پریسا غیور
#جهاد_نگاشت
#اردو_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
💠گروه جهادی فاطمیون بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
♦️حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
🌐 بله | ایتا | تلگرام
🆔 http://zil.ink/bsofisf
حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
#جهاد_نگاشت .....یکی از آنها بلند گفت:« خانم معلم، ما هم لباس آوردیم که کمکتون مدرسه را رنگ کنیم!»
#جهاد_نگاشت
همیشه میگویند محیط در روند تکامل یک انسان موثر است و همین بس که وظیفه یک معلم جلا دادن به سیر تکامل دانش آموزانش است.
روز اولی که با محیط آموزشی مدرسه آشنا شدیم ، کلاس های خاک گرفته ای را به چشم دیدیم که از دیوارهایی کثیف و خط خطی که در برخی موارد حفاری هم روی آنها صورت گرفته و تابلوهایی که شدت خالی بودنشان دل آدم را میزد،تشکیل شده بود. برای پوشش دیوار های سالن مدرسه که آنها نیز،نیاز به مرمت بسیار داشتند،بروشورهای بزرگ نصب شده بود.
ذوق و شوق بچه ها وقتی به آنها برنامه های اجرایی خود را توضیح میدادیم،بی حد و مرز به جان ما تزریق میشد.
عصر وقتی سطل های رنگ و کاردک و دیگر وسایل را برایمان آوردند و ما مشغول شدیم ، دقایقی بعد صدای در مدرسه بود که به گوش رسید. رفتم و در را باز کردم و با چندتا از بچه ها روبرو شدم. با لبخند مرا نگاه میکردند و پلاستیک هایی که در آنها لباس های کار خودنمایی میکرد را تکان می دادند، یکی از آنها بلند گفت:« خانم معلم، ما هم لباس آوردیم که کمکتون مدرسه را رنگ کنیم!» و همه با هم خندیدند. با صدایی که از سر شوق می لرزید،به آنها خوش آمد گفتم و کنار رفتم تا وارد شوند. یکی از آنها با کلمن آب سردی در دست وارد شد و گفت:« خانم ، چون آبسردکن خراب است این یخ ها را آورده ام.» .....
هر روز میگذشت و تعداد بیشتری از بچه ها برای کمک به ما حاضر میشدند.
همه در تکاپو بودند و گرمای هوا کمترین تاثیر را بر عملکرد آنها میگذاشت .تلاش ها و خنده ها در کنار یکدیگر سختی ها را پیش چشمان همه هیچ کرده بود.
روز آخر که فرا رسید،تازه متوجه شدیم رنگ درب کلاس ها سفید بوده اند و سالن مدرسه هم بدون آن بروشور ها و با این رنگ،خیلی زیباتر خودنمایی میکرد.
🔸️خانم پریسا غیور
دانشجومعلم آموزش ابتدایی مرکز شهید رجایی
#جهاد_نگاشت
#اردو_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
💠گروه جهادی فاطمیون بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
♦️حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
🌐 بله | ایتا | تلگرام
🆔 http://zil.ink/bsofisf
#جهاد_نگاشت
🔰لحظه خداحافظی
بالاخره روز اخر فرا رسید روزی پر از هیاهو و خوشحالی همراه با ناراحتی زیرا در این یک هفته با تمام اتفاقات تلخ و شیرین و با تمام پستی ها و بلندی هایش رو به اتمام بود و همه ی ما به یکدیگر دل سپرده بودیم و دانش اموزان با گوش جان ما را همراهی کرده بودند....
🔸️فاطمه سعیدی
#اردو_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
💠گروه جهادی فاطمیون بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
♦️حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
🌐 بله | ایتا | تلگرام
🆔 http://zil.ink/bsofisf
حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
#جهاد_نگاشت 🔰لحظه خداحافظی بالاخره روز اخر فرا رسید روزی پر از هیاهو و خوشحالی همراه با ناراحتی زی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جهاد_نگاشت
🔰لحظه خداحافظی
راوی:
🔸️خانم فاطمه سعیدی
💠گروه جهادی فاطمیون بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
♦️حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان اصفهان
🌐 بله | ایتا | تلگرام
🆔 http://zil.ink/bsofisf