🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
اسراف ممنوع!
سفره رنگین یعنی سفرهای که توش این قدر خوراکی باشه که سرت گیج بره! تو بعضی مهمونیها شاید بیست جور غذا و دسر باشه. مردم هم میگن حالا که مجانیه تا جا داریم بخوریم! خدا به مردم گفته بخورید، اما به اندازه. هیچکس نباید اسراف کنه، این غذاها و نوشیدنیها نعمت خداست و خدا دستور داده ریخت و پاش نکنیم. اگه این آیه قرآن رو درست متوجه بشیم دیگه اسراف نمیکنیم، حالا چه مهمون باشیم چه صاحب خونه!
کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا
بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید
(بخشی از آیه 31 اعراف)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
#انجام_کاربرای_خدا
اول رضایت خدا در زندگی؛بعدرضایت مردم ؛ ایشان سعی میکرد در همهی تصمیماتش خدا را در رأس قرار دهد و معیارش خشنودی خدا باشد برای گرفتن هرتصمیمی میگفت ببین خدا خوشش میآید یا مردم ،اگر خدا خوشش میآید آن کار را انجام بده و اگر برای خشنودی مردم است این کار به درد نمیخورد (حتی در خرید وسائل منزل وغیره ملاکشان ۳ چیز بود اول اینکه چیزی برداریم که اصراف و زیادهروی نشود (خشنودی خدا) دوم به اقتصاد کشور کمک شود و ساخت ایران باشد (خصوصاً از زمانی که رهبر فرموده بودند اجناس ایرانی تهیه کنید) (اطاعت از رهبر) سوم زیبا باشد و نظر خانواده را بپوشاند .(رضایت خانواده)
#توکل_به_خدا
او هیچ وقت امیدش را از دست نمیداد و همیشه معتقد بود خدا روزی رسان است . هیچ وقت به مردم رو نمیزد وآخر ماه که گاهی حقوقش تمام میشد میگفت
خدا میرساند و همین طور هم میشد .
#شهید_عبدالرضا_مجیری
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنترل نگاه
نگویید که ما خودمان را کنترل می کنیم!
❌دختر و پسرها ببینند❌
آیا از حضرت یوسف بالاترید؟؟😳
آیا از حضرت مریم قوی ترید؟؟ 😳
آیا از حضرت موسی قوی ترید؟؟😳
#پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور.
اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#بخشــےاز_دستنــوشتــــہ شھیــــد↯↯
《♦️ ای جوانان، می دانم که می دانید غنچه های نشکفته ای را به زیر تانک های بعثیون فرستادیم تا شما در آرامش به سر برید
یک لحظه اندوه شما تمام وجودم را می شکند و اثری از من نمی گذارد
♦️من و تمام پرستوهای دلم به عشق شما به پرواز در می آییم و در آسمان با تمام وجود شما را صدا می زنیم
♦️ای جوانان وارسته وطنم، من فقط به عشق شما و حفظ اسلام شما، دردها و زخم هایم را تحمل می کنم و طاقت می آورم
♦️وقت رها شدن روحم از زندان تنم به زودی فرا می رسد و شما را به خدا می سپارم و به سوی تمام هستی ام پرواز می کنم 》
ـ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
⇦سرداررشیــداسلام
▓فرماندهجنگــھاے نامنــظم
#شــھیــــدسیــدمجتبــےهاشمــــے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خرمشهرها در پیش است...
به مناسبت ۳ خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 با همان پای قطع شده باز هم به جبهه رفته بود؟
🔷 بعد از جانبازی، فرمانده علی و حتی امام جمعه شهرمان از او میخواهند دیگر در عملیات شرکت نکند، اما با اصرار دوباره به جبهه برمیگردد.
🔹جریان جانبازیاش هم جالب است. ایشان همراه دو تن از همرزمانش برای شناسایی خطوط دشمن به داخل خاک عراق میروند که مین زیر پای علی و همرزمش جانباز یدالله کوهستانی منفجر میشود.
🔹بر اثر این انفجار پای چپ علی و پای راست آقای کوهستانی قطع میشود. چون اطلاعات مهمی دستشان بود اسناد و اطلاعات را به نفر سوم میدهند و با اصرار از او میخواهند به خط خودی برگردد.
🔹بعد این دو نفر با وجود هوشیاری دشمن و کوهستانی بودن منطقه، حدود چهارکیلومتر را چهار دست و پا طی مینمایند تا اینکه صبح نیروهای خودی آنها را پیدا میکنند.
راوی 👈 برادر شهید
▫️ســـــردار مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_حمیـــد_محمـــد_رضایـــی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فکر میکنه آزادی رو بهش دادن
نمیدونه امنیت رو ازش گرفتن
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :7⃣3⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
در بدو ورودمان نگهبانه کابل به دست،دو طرف درِِ ورودی ایستاده بودند.آنها با کابلهای دولا به جان بچهها افتادند.تعدادی از بچهها با ضربههایی که در تونل وحشت دیده بودند، ناراحتی فتق و مثانه پیدا کردند.
هوای تکریت چنان گرم بود که نفسمان گرفته بود.آفتاب سوزان تکریت گوشت از استخوان زمین جدا میکرد.بعد از یک ساعت نشستن در آن گرمای سوزان، با احترام نگهبانهای کمپ،فرمانده وارد شد.فرمانده اردوگاه سران خلیل نام داشت.
سروان خلیل شروع به سخنرانی کرد. «لابهلای سیمهای خاردار توپی اطراف کمپ،رشتههای برق عریان قوی کار گذاشته شده، هر کس به این سیمها دست بزند، برق او را میکشد.سعی کنید فکر فرار به مغزتان خطور نکند، چون تنها آرزوی دستنیافتنی شما، فرار از اینجاست!
سروان خلیل ضمن معرفی سعد به عنوان سرنگهبان کمپ،گفت: «سعد شما را با قوانین این کمپ آشنا میکند،سرپیچی از این قوانین بخشودنی نیست.»
سعد آدم سنگین وزن،قدبلند، شکم برآمده و درشت هیکلی بود. قوانین خاصی بر کمپ حاکم بود، که باید به آن عمل میکردیم.آنچه را سعد در کمپ ممنون اعلام کرد، از این قرار بود:
اجرای برنامههای دینی و مذهبی،تجمع بیش از سه نفر، برگزاری نماز جماعت،اذان گفتن،نماز شب، آوردن نام صدام، نگهداری هر شی نوکتیز و . . .بر اساس اعلام زمان خواب که ساعت ۹ شب بود، همه باید به اجبار میخوابیدیم.اگر اسیری خوابش نمیبُرد، باید دراز میکشید، چشمانش را میبست و خودش را به خواب میزد.هرکس با نگهبانها کار داشت،باید پای راستش را به حالت احترام به زمین میکوبید.چنانچه افسر و یا نگهبان اجازه میداد،صحبت میکرد،در غیر این صورت اجازه صحبت کردن نداشت.من و محمد کاظم بابایی که پا نداشتیم، از این قانون معاف بودیم!
در اسارت هفتهای دوبار، آن هم روزهای یکشنبه و سهشنبه، نوبت تراشیدن اجباری ریش بود.برای اصلاح صورت، هر تیغ سهمیه پنج نفر بود.هرماه یک بار،نوبت تراشیدن موی سرمان بود.سهمیهی هر چهارنفر یک تیغ بود.لباس ما زردرنگ و سورمهای بود.
در کمپ ملحق توالتها مقررات خاص خودش را داشت.رفتن به توالت با شمارش بود.وقتی اسیری برای قضای حاجت وارد توالت میشد،یک نفر از یک تا ده میشمرد.بچهها با اعلام عدد ده از توالت بیرون میآمدند.
سهمیه نان هر روز ما دو عدد بود.عراقیها به آن صمون میگفتند.نانها به شکل باگت بود.وزن هرکدام حدود پانصد گرم بود.بیش از نصف این نانها نپخته و خمیر بود.خمیر داخل آن را مقابل آفتاب میگذاشتیم تا خشک شود،بعد آن را خُرد میکردیم.آردی که یک بار مراحل نان شدن را طی کرده بود،دوباره مراحل آرد شدن را طی میکرد.در اسارت خمیر آرد شده را روی غذا میریختیم،با برنج قاطی میکردیم و میخوردیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷به یاد شهدا🌷
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ نورالدیــــن مقــــدم ●تاریخ تولد⇦ ۱۳۴۰/۸/۲۵ ●تاریخ شهادت⇦ ۱۳۶۵/۲/
🇮🇷 فرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷
💌 بندهٔ خطاکار سراپا تقصیر کوچکتر از آن هستم که از خود چیزی بگویم یا وصیّتی نمایم که در این بحبوحه از زمان که خوب و بد چون شب و روز روشن و مبرهن هستند.
🔻آنان که در خط ولایت سرخند حقّند و میدانم که امّت سلحشور و مؤمن ما اجازه نمیدهد که دشمن کافر از هر طبقه و از هر نژاد و مملکتی که میخواهد باشد بر ایشان مسلّط شوند و عقدههای چرکین و شوم خود را برایشان تحمیل نمایند و بر خرابههای شوم خود قهقهه سر دهند.
■فرمانده گردان زرهی لشکرمکانیزه 31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
#شهیـد_نورالدیـــــن_مقــــدم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
1.97M
🔰 فضائل امیرالمؤمنین❗️🔰
┄┅═✧❁یازهرا❁✧═┅┄
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
آفریدن به خدا!
خدا نکنه یکی یه دستگاهی، وسیلهای، چیزی بسازه، همه جمع میشن و به به و چهچه میگن! مثلاً روبات میسازن، تاتی تاتی راه میره، هی گیر میکنه، هی سیماش اتصالی میکنه و آخر سر هم دود میکنه و میفته رو زمین!
خدا این همه موجود ریز و درشترو خلق کرده، از سلول و کوچکتر از اون، تا پشه و مورچه، تا زمین و خورشید، ولی کسی آفرین نمیگه! کاش این آیه رو هر روز بخونیم و به خدا آفرین بگیم:
فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ
بزرگ است خدایی که بهترین خلق کنندگان است.
(بخشی از آیه 14 مؤمنون)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 خاطره شنیدنی
#شهید_حسین_خرازی از ارسال یک قوطی کمپوت خالی به جبهه ⇩⇩⇩
🔹شهید حسین خرازی نقل میکرد: ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.
🔸ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ⇩⇩⇩
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ.
🔹ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
🔹ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ.
🔸ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
🔹ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…
#خاطرات_جبهه
#شهیـد_حاجحسین_خرازی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حیا
متأسفانه با درد و آه باید از عکسهای خانمهای محجبه در فضای مجازی گفت.
محسن عباسی
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :8⃣3⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
بازداشتگاه پر بود از خاک،سوسک و تار عنکبوت، انگار سالهای سال کسی در آن زندان به سر نبرده بود.
شام،آب لوبیا بود.هرچندکم بود،اما محبت و معرفت بچهها به گونهای بود که هر کس سعی داشت، زودتر از بقیه کنار برود تا مجروحان چند قاشق بیشتر بخورند.با اینکه همیشه گرسنه بودیم، مناعت طبع و گذشت اسرای سالم که همخرجمان بودند، به یک فرهنگ تبدیل شده بود.بیشتر شبها از گرسنگی خوابمان نمیبرد.بچهها از گرسنگی از این پهلو به آن پهلو میشدند و دور خود غلت میزدند.بعضیها که از خواب بیدار میشدند، به کسانی که بیدار بودند، میگفتند: «از گرسنگی خوابم نمیبرد. خواب دیدم هر چقدر غذا میخوردم، سیر نمیشوم!»
بعد از مدتها،عراقیها اجازه دادند،حمام کنیم. بیشتر بچهها تا آن روز حمام نکرده بودند.زندان الرشید حمام نداشت.
محمدباقروجدانی همیشه شاد و شنگول بود، شوخ طبعترین اسیر بازداشتگاه یک بود.از وقتی فهمید از شوخی بدم نمیآید زیاد سر به سرم میگذاشت.یک روز وقتی وارد بازداشتگاه شدم، گفت: «برای سلامتی آقا سید از یک تا ده بشمارید!» طولی نمیکشید که شوخیاش را اصلاح میکرد: «برای سلامتی تنها سید بازداشتگاه یک صلوات بلند بفرستید!»
در عالم تنهایی با خاطراتم سیر میکردم که یکی از اسرای مجروح که تا آن روز ندیده بودمش،کنارم نشست.با همان نگاه اول،مهرش به دلم افتاد.میثم سرفر نام داشت.پیک حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود. حاج قاسم او را دنبال حاج مرتضی باقری فرمانده تیپ تخریب لشکر فرستاده بود. در سه راه حسینیه با ترکش خمپاره چشم راستش را از دست داده بود واز پا هم تیر خورده بود. با عصا راه میرفت. بعدها که او را بیشتر شناختم، فهمیدم آدم اهل دلی است.بچهها به شوخی و جدی به او میگفتند: «میثم! تو سید ناصر رو بیشتر از ما دوست داری،کم معرفت، یه کم هم با ما بِپر!» میثم در جواب بچهها بدون اینکه بخندد میگفت:«اینطوری هم که شما میگید،نیست!من همه شمارو دوست دارم، به جد همین سید من همه شما رو با یه چشم نگاه میکنم!» وقتی این حرف را میزد، خنده بچهها بلند میشد.میثم راست میگفت و همه را با یک چشم نگاه میکرد،چون یک چشم بیشتر نداشت!
میثم ارادت خاصی به سادات داشت.هر وقت میخواست ارادتش را به من ابراز کند، میگفت:«آقا سید! ما فشنگ خشابتیم!» در اسارت درسهای فراوانی از میثم به یاد دارم. با اینکه آدم کم حرفی بود،با من زیاد هم صحبت میشد.آن روز بهم گفت: «آقا سید! تو این اردوگاه باید حواسمون جمع باشه، از خاکریز اعتقاداتمون عقبنشینی نکنیم!»
برای اسرای کمپ تشکیل پرونده دادند.سرنگهبان اعلام کرد برای بازجویی و تشکیل پرونده روبهروی بازداشتگاهها به ردیف پنج بنشینیم. سید محمد شفاعت منش بهم گفت:«یه وقت نگی تو اطلاعات کار میکردی!» لری غلیط صحبت کن،بگو فارسی بلد نیستم! طبق معمول میخواست بهم روحیه دهد.نوبت به من رسید.وارد اتاق سرنگهبان شدم . .
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷
📄همان گونه که این انقلاب نور امیدی است در دل مستضعفانِ جهان، خاری است بر چشم مستکبران و زورمندان عالم؛ از این رو لازم است تا آخرین لحظه زندگی و تا آخرین قطره خون، از این نعمت خدادادی، یعنی انقلاب اسلامی حفاظت و حراست نمود؛ حفظ این انقلاب خاصّ عدّه و دسته ای نیست، بلکه بر همه، چه زن و چه مرد لازم است؛ خصوصاً بر ما که خود را پاسدار انقلاب اسلامی میدانیم.
🔻جانشین فرمانده
🔺قرارگاه ثامنالائمه(ع)
#شهیـد_محمدجواد_مهدیانپور
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
2.31M
🔰 سالی که نکوست....❗️🔰
#شیخ_مسعود_عالی
🌷حداقل برای یک نفر ارسال کنید
┄┅═✧❁یازهرا❁✧═┅┄
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆