فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درسی که یک سیبزمینی فروش به حجت الاسلام قرائتی داد
🔹سفارشی از آیت الله بهاالدینی که قرائتی را به گریه انداخت
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴تولیدات امسال تلویزیون که به بهانه کرونا و خانه نشینی مردم بسیاری از خط قرمزها را زیر پا گذاشته است، موجبات اعتراض و گلایه در برخی محافل حوزوی و متدینین را فراهم کرده است.
در آثار نوروزی امسال از جمله #پایتخت، #دوپینگ و #کامیون شاهد قبح زدایی از رقص و خالکوبی، ترویج بی عفتی در کلام، قبح زدایی دوستی دختر و پسر، بی احترامی به بزرگتر، چشم چرانی و... هستیم.
⚠️این در حالی است که با فشار مجموعه رسانهای دولت دو برنامه جهان آرا و ثریا که بحق خود را مکلف به روشنگری و مطالبه حق مردم کرده بودند، تعطیل شده است،
در همین راستا در برخی مجامع مجازی حوزوی شماره های ذیل برای اعلام اعتراض به مسئولین سیما منتشر شده
✅✅ لذا لازم است طی یک رزم پیامکی و تلفنی با مطالبه از مسئولان صدا و سیما و همچنین از جناب آقای اسماعیلی در این وضعیت کشور بعنوان سخنگوی قوه قضائیه درخواست کنیم که ضمن ادامه برنامه ثریا و جهانآرا بصورت زنده که مفید و پیگیر حقوق مردم و کشور بودند، از این نوع برنامههای هنجارشکن و ضد اخلاق و معنویت جلوگیری نمایند.
👈دوستان توجه کنند که مطالبه باید جدی و محترمانه باشد.
🔻تماس با 162
🔻سامانه پیامکی 3000025 ، 30000162
🔻شورای نظارت 64040
🔻پیامک 200064040
🔻گویای بازرسی 0212216434
اقای اسماعیلی
09122263000
دکتر علی عسگری
09121045555
آقای زین العابدین مدیر شبکه 1
09128356170
دکتر جلال غفاری مدیر شبکه افق
09127608904
موسوی مقدم قائم مقام
09128279141
رنجبران روابط عمومی صدا و سیما
09122132698
روابط عمومی صدا و سیما
02122652880
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
💎نوجوانی بود که هر روز صبح به دیدن استاد می آمد و با اشتیاق و اخلاص از محضر او استفاده می کرد . یک روز استاد به نوجوان گفت : « چه چیز هر روز صبح زود تو را به اینجا می آورد . در حالی که دیگران در بستر خود خوابیده اند ؟ تو بسیار نوجوان هستی چرا خواب را بر خود حرام می کنی ؟ »
نوجوان در پاسخ گفت : « قربان یک روز مادرم از من خواست که در آتش هیزم بریزم . وقتی این کار را کردم متوجه شدم که ترکه های کوچک تر و نازک تر زودتر از هیزمهای کلفت و پیر می سوزند . آنگاه به خود گفتم : « درست است که من نوجوانی بیش نیستم ، اما چه کسی می داند که مرگ زودتر به سراغ من که کوچک تر از دیگران هستم نیاید . پس نباید عمرم را در خواب بگذرانم و باید حتی در نوجوانی بیدار باشم ، قربان این افکار مرا هر روز صبح زود به دیدار شما می آورد ».
🍃
🌺🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
تو که مهدی رو کشتی ...
آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم توجیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»
از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. 😂😂😂😂
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_پنجاه_و_نهم
💢مسابقه دو با مانع پاراالمپیک
با ورود هر نفر به داخل این تونل مرگ، پذیرایی آغاز می شد و حجم زیادی از چوب و کابل و سیم خارادر بود که بر پیکر آزرده و خسته بچه ها مانند توفانی سهمگین وارد می شد. کمتر اسیری بود که از این صف خارج بشه و جایی از بدنش سالم مونده باشه . تعدادی دچار جراحات سنگین و بعضا شکستکی استخون شده بودن. نوبت اتوبوس ما که شد چن سرباز بعثی اومدن بالا و با فحاشی و تندخویی فریاد می زدن«واحد واحد». یعنی یکی یکی پیاده بشید. دو نگهبان هم جلوی درب اتوبوس قرار گرفتن و مراقب بودن که مبادا یه وقت دو نفر با هم پیاده بشن و کمتر مورد عطوفت و نوازش قرار بگیرن. تعدادی از بچه ها پیاده شدن و من با چشمای مضطرب به این صحنه های وحشتناک خیره شده بودم تا اینکه نوبه منِ بی نوا شد.
با پایی مجروح و جثه ای کوچک باید از میون اون همه گرگ درنده عبور می کردم. جای تامل و فکر نبود و تنها راه زنده موندن ، این بود که با حداکثر سرعت از داخل این تونل باید عبور می کردم. هر کس توقفش بیشتر میشد یا به زمین میفتاد ، بیشتر درب و داغون میشد.
پای چپم رو که مجروح بود و نمی تونستم زمین بزارم رو به پشت رانم چسبوندم و با پای راست و حداکثر سرعت شروع کردم به دویدن. دویدن که چه عرض کنم مثل کانگرو می پریدم. چه حالی میداد با یه پا پریدن و عبور کردن از میون اون همه موانع. چیزی شبیه مسابقات دو با مانع پاراالمپیک معلولا بود .
تلاش کردم زودتر خودمو به انتهای صف برسونم. رسیدن به آخرِ صف یه موفقیت بزرگ بود. گرچه امکان نداشت بی نصیب نمونی و دهها ضربه سنگین رو نوش جان نکنی ، ولی به هر حال کمتر خوردن و زنده موندن غنیمت بود. هر ضربه ای می تونست منجر به مرگ یا نقص عضو بشه. هر یه ثانیه تاخیر مساوی بود با ضربات بیشتر و مهلک تر. لذا تموم انرژی و توانمو جم کردمو با تمام قدرت یه پایی شروع کردم به دویدن. خودم نمی دونم با چه سرعتی دویدم ولی اینو می دونم تو شرایط عادی اونم دوپایی همچین سرعتی نداشتم. عجب دویی داشتم و خودم نمی دونستم! باریک الله رحمان یادت باشه پات که به ایران رسید باید بشی عضو تیم ملی دو صدمتر.
بعضی وقتا یکی از بعثیا کتف آدمو می گرفت و بقیه میزدن که هیچکس قِسر در نره.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلبرے با حجاب ؟😳•°
.
.
.
دلبرے تاڪے؟
حجاب آمریڪایی؟📛
ویژه ے دخترانے ڪہ در فضاے مجازے فعالیت دارند...
#تبرج
#نشرحداڪثرے
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
... احتیاط ڪن !
تو ذهنت باشد ڪه یڪی دارد مرا می بیند ،
یڪ آقایی دارد مرا می بیند ،
دست از پا خطا نڪنم ؛
مهدی فاطمه (س) خجالت بڪشد .
وقتی می رود خدمت مادرش ڪه گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد ؛
بگوید : مادر ! فلانی خلاف ڪرده ،
گناه ڪرده است .
بد نیست ؟!!!
فردای قیامت جلوی حضرت زهرا (س) چہ جوابی می خواهیم بدهیم ؟؟!!
#جانباز_شهید_سید_مجتبی_علمدار 🌸
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●وقتی بعد از سه سال مادری با چفیه یادگاری فرزندش که از سوریه رسیده روبرو میشود....
●شهید #جاویدالاثر_مدافع_حرم علی جمشیدی که هنوز در بیابانهای خانطومان همراه دیگر شهدا جامانده است...💔
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ تاریخ 🔔
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند.
وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.
شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.
وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید. شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عدهای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند.
به همین ترتیب قیمتها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند.
شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه بفروشند.
مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند.
وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد.
به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای ارتش و دیوان و حکومت تامین شد.
وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثرا اصلا نمی فهمیدند از کجا خورده اند.
🔹داستان امشب اصلا ربطی به کسی نداشتا لطفا مارو سیاسی نکنید😉
🍃
🌺🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
بچهها یکی یکی از خواب میپریدند بالا ، داد میزدند:
های مُردم! و شکماشونو میگرفتند و میدویدند طرف توالتها !!
ده تا توالت بود و جلوی درِ هر کدامشون ، ده بیست نفر ایستاده بودند توی نوبت ، سر و صداشون مقر ّو پر کرده بود.
کسی هم که از توالت میاومد بیرون ، شکمشو میگرفت و میدوید ته صف !
اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یک دفعه از خواب پرید بالا ، داد زد ، های مُردم! ، های خراب کردم! ، و دوید به طرف ته سنگر ، یک دفعه پردهای را که دم سوراخ کولر آویزان بود ، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر ، داد زد:
آخ مُردم! ، و به خودش پیچید.
پرده را کشید و گفت:
پس کو این درِ لامصّب؟! ، ای خدا ، عراقیها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفتهاند! ، و بعد دوباره پرده را میکشید و میگفت:
بچهها ، پس کو این در لامصّب؟!
عابدینی گفت:
هی ، آقای مسموم! ، در اون طرفه ، این سوراخِ کولره!
اکبر کاراته ،که به خودش میپیچید ، گفت:
خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می گی در اون طرفه؟!
بعد از خنده ریسه رفت و دوید به طرف در.
پس کو این در لامصّب.....
📕 مجموعه کتب اکبرکاراته
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#پرسش_پاسخ
#ترک_عادت
#بد_حجابی
❓درست که دلیل #بدحجابیمون رو #عادت_کردن به این سبک پوشش بدونیم؟
❌بعضی افراد بدحجاب برای توجیه بدحجابی خود و راضی کردن وجدان خودشون میگن ما به این نوع لباس پوشیدن و آرایش کردن💋 عادت کردیم و ترک عادت خیلی سخته و شاید هم دلخوش کردن به ضرب المثل "ترک عادت موجب مرض است "
1⃣این ضرب المثل در بسیاری موارد توجیه علمی نداره مثلا کسی که به مواد مخدر🚬 اعتیاد داره وقتی عادت غلط خودش رو ترک می کنه ضرر که نمی کنه سود هم می بره
2⃣ این روزها که درگیر بیماری کرونا هستیم ثابت کردیم که به راحتی می تونیم عادت های قبلیمون رو ترک کنیم و عادت های جدید بپذیریم.مثلا ما عادت نداشتیم ماسک😷 و دستکش🧤 استفاده کنیم،عادت نداشتیم توی خونه بمونیم،عادت نداشتیم واسه عید لباس نو نخریم،شیرینی و آجیل نخریم و خیلی عادت های جدیدی که بخاطر سلامتی خودمون به اونها تن دادیم
✅پس ترک عادت های غلط به راحتی امکان پذیره و اگر بخوایم خیلی زود با اونها خو می گیریم.فقط کافیه چشمامون رو به روی حقایق باز کنیم و باور کنیم که بد حجابی ما هم برای سلامت خودمون ضروریه هم سلامتی جامعه
💠امام علی(ع): با چیره شدن بر عادت ها می توان به بالاترین مقامها رسید(۱)
📚غررالحکم،ص۳۰۲
❌عادت های غلط را کنار بگذاریم
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصتم
💢هیچکس خودشو نمی دید
میدون جنگ بود و دو طرف تو این مبارزه تلاش می کردن. یه طرف برای کمتر کتک خوردن و طرف دیگه حریصانه برای بیشتر زدن و عقده خالی کردن. چشمتون روز بد نبینه هر چی باشه جون آدمیزاد شیرینه و اونام هیچ رحم و مروتی نداشتن.
گر چه نسبت به خیلیای دیگه تونستم مسیر پر از موانع رو سریعتر طی کنم ولی در عین حال جایی از بدنم نبود که ضربه ای به اون نخورده باشه. تو اون شرایط و دقایق کوتاه با وجود اینکه با حداکثر سرعت می دویدم ولی انگار خط پایانی نبود و طول تونلِ مرگ کیلومترها به نظر می رسید و انگار ساعتا طول می کشید که به آخر برسی و این خاصیت لحظات سخته که بسیار کند سپری میشه.
انگار زمان متوقف شده بود. هر چه بود تموم شد و هنوز زنده بودم و نفس می کشیدم ، حداقل شکر خدا استخونام سالم بودن و جایی نشکسته بود. با هر هول و ولایی بود به انتهای مسیر رسیده و داخل آسایشگاه شدم. با خودم می گفتم این منم؟ دور از جونِ بچه ها ، مثل گله گوسفند، داخل آسایشگاه تلنبار شدیم و درها بسته شد. هنوز نمی دونستیم چه بر سرمون اومده! با فروکش کردن خشونت دشمن، نگاهامون به یکدیگه دوخته شد و به سر و صورتای خونی و دست و پاهای پاره شده و بدنای سیاه شده از ضربات کابل و چوب نگاه می کردیم، عجب صحنه ای بود. انگار هیچ کس خودشو نمیدید و همه زُل زده بودیم به همدیگه. مات و مبهوت از این همه شقاوت و سنگدلی دشمن و از این همه لطف الهی بخاطر زنده موندن بچه ها وسط اون مهلکه بزرگ.
حالا که بعد از ۳۲ سال از اون ماجرا قلم بدست گرفته و دارم خاطراتمو می نویسم ، موی بدنم سیخ شده. مگه میشه لطف خدا نباشه و این همه افراد که اکثرشون مجروح و بدحال بودن از داخل اون صف طولانی عبور کنن و هنوزم همه زنده باشن. توصیفش هم سخته تا چه برسه به خود ماجرا. یخورده که گذشت و حرارت و گرمی بدنها فرو نشست ، آه و ناله مجروحا شروع شد. اونجا ناله کردن هم جرم بود و صدایی از مجروحی بلند می شد پشت بند آن رگباری از کابل بود که بر بدنش فرود میومد. هنوز داشتن دور و برمون مثل اجل معلق می گشتن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 وصیتنـــــامہ 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
《ایاک و نعبد و ایاک نستعین》
◽️تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم، ای خداوند متعال سرنوشت من فقط در دستان توست پس ای خداوند سرنوشتم را به گونهای رقم بزن تا در پیشگاه تو و اهل بیت (ع) شرمنده نباشم.
◽️ای مردم پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد.
◽️اخلاق نیکو در پیش گیرید که پسندیده ترین رفتار در نزد خدا است. ببخشید تا خداوند ببخشد شما را، بپوشانید گناهان یک دیگر را تا خداوند بپوشاند گناهان شما را.
《والسلام علیکم و رحمه الله برکاته》
#شھید_حســـــن_رجاییفر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سردار سلیمانی: کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است! چرا امیرالمومنین با معاویه صلح نکرد؟؟
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
در قابوس نامه عنصرالمعالی داستانی است که :
متوکل خلیفه عباسی غلامی به نام فتح داشت و به او انواع فنون آموخته بود. روزی که شنا می آموخت, فتح دور از چشم مربیان خود در دجله مشغول شنا شد که آب طغیان کرد و او را با خود برد.
متوکل وقتی خبر را شنید بسیار غمگین شد و اعلام کرد تا او را نیابید غذا نخواهم خورد، شناگران ماهر جستجو آغاز کردند ولی اثری از او نیافتند پس از یک هفته ملاحی او را زنده در یکی از شکاف های کنار دجله به سلامت یافت.
ملاح فتح را گرفت و پیش خلیفه آورد. خلیفه بسیار خوشحال شد و دستور داد غذا آماده کنند زیرا می پنداشت که فتح هفت شبانه روز غذا نخورده است.
فتح گفت: من سیرم. متوکل گفت : مگر از آب دجله سیری؟ فتح گفت: نه من این هفت روز گرسنه نبودم که هر روز نانی بر طبقی نهاده ،بر روی آب فرود آمدی و من جهد کردمی و بگرفتمی و زندگانی من از آن نان بود و بر هر نانی نبشته بود: "محمد بن الحسین الاسکاف"
متوکل فرمود که:در شهر منادی کنید که آن مرد که نان در دجله می افکند کیست؟
روز دیگر مردی بیامد و گفت: منم.
متوکل گفت: به چه نشان ؟ مرد گفت: بدان نشان که نام من بر روی هر نانی نبشته بود : محمدبن الحسین الاسکاف.
متوکل گفت این نشان درست آمد اما چند گاهیست تو نان در دجله می افکنی ؟
گفت: یک سال است. گفت: غرض تو از این چه بوده است؟
گفت: شنیده بودم که نیکی کن و به رود انداز که روزی بر دهد. به دست من نیکی دیگر نبود آنچه توانستم کردم.
متوکل گفت: آن چه شنیدی کردی و بدانچه کردی ثمرت یافتی .
وی را بر در بغداد دهی داد و مرد بر سر مِلک رفت و محتشم گشت.
ضرب المثل
تو نیکی می کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز
🍃
🌺🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصت_و_یکم
💢صلیب سرخ میاد
بالاخره نگهبانا و نیروهای بعثی رفتن و درها رو قفل کردن و ما موندیم و غریبی و دردی که از همه جای بدنمون احساس میشد. بچه ها به هم دلداری میدادن و به صبر دعوت می کردن. همه زیر لب ذکر و دعا می گفتن. بعضیا می گفتن بچه ها نگران نباشید و دیگه تموم شد و اینم فقط به خاطر زهر چشم گرفتن اولیه از ما بود. اینجا اردوگاهه. صلیب سرخ میاد و ثبت نامِمون می کنن و میتونیم برای خونواده هامون نامه بنویسیم و دیگه خبری از کتک و شکنجه نیست.
هر چه بود این حرفا بد نبود. برای حفظ روحیه و اینکه بتونیم این وضعیت رو تحمل کنیم لازم بود. حالا بمونه که هیچکدوم از این حرفو حدیثای اون شب محقق نشد و بعثیا برای ما خوابی دیگه دیده بودن. هیچ چیزی تو اون شرایط بدتر از مایوس شدن و خودمون رو باختن نبود. هر چه فشار دشمن بیشتر میشد و سختیا مثل سیل و طوفان از همه جهت ما رو احاطه میکرد، همدلی و صمیمیت و از خود گذشتگی و دلداری دادن به یکدیگه هم بیشتر میشد.
اون شب استثنائی رو با دلخوشی دادن به هم پشت سر گذاشتیم، غافل از اینکه روزایی سخت تر در پیشه و سرنوشتی به مراتب مخوف تر و هولناک تر در انتظارمونه.
هیچوقت فِک نمی کردیم که اولین گروه از اسرایی باشیم که قراره بصورت مفقودالاثر نگهداری بشیم. زمانی که ایران بودیم شنیده بودیم اسرا برای خونواده شون نامه می نویسن و حتی بعضی وقتا عکس می فرستادن. پسر عمه و خود من بنام عباس قادری همون روزای اول جنگ تو قصرشیرین اسیر شده بود و زن و بچه داشت. بعد از مدتی نامه اش اومد و هر چن ماه یه بار از طریق هلال احمر نامه رو به همسرش میدادن و جواب نامه رو براش می فرستادن. ولی وضعیت ما به گونه ای دیگه رقم خورده بود. نه تنها چن هفته و چن ماه بعد ، بلکه هیچگاه تا روز آخر پای صلیب سرخ به اردوگاه نرسید و ما تا آخر مفقود الاثر باقی موندیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فرازے_از_وصیت_نامہ
●برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید
برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید :
خداوندا نه برای بهشت و نه برای شهادت ، اگر تو ما را در جهنمت بیندازی
فـقط از مـا راضی باشی
برای مـا کافـی است .
#شهید_علی_چیت_سازیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ تاریخ 🔔
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
پند یک پدر پیر در حال مرگ به فرزندش:
+ منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن
+ زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند
+ به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت
+ گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد
+ انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود.
+ قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش
+ انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فکرش !
🍃
🌺🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
Panahian- MonajateShabaniye.mp3
6.05M
🔸پیام صوتی علیرضا پناهیان به مناسبت آغاز ماه شعبان
👈🏻 در این ماه چگونه تفکر کنیم و چطور با خدا حرف بزنیم؟
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 🥀
ای بهشت و ای سرنوشت
ای کربلا کربلا کربلا 😭
خاک یار و دارالقرار
ای کربلا کربلا کربلا 😭
🎤با نوای حاج نریمان پناهی 🎤
#شبهای_دلتنگی
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#توسل_دوای_دردها
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصت_و_دوم
💢گذر از تونل وحشت به آمار مرگ
دست بعثیا تا روزای آخر اسارت برای شکنجه و به شهادت رساندن بچه باز بود. بارها به ما می گفتن شما برای ایران مُردید. هر وقت بخوایم شما رو میکشیم و همینجا دفنتون می کنیم. البته این فقط یه تهدید نبود ،بلکه واقعیت بود. بسیاری از ما بعنوان شهید اعلام شده بودیم .خونواده خیلی از همین بچه هایی که داشتن اینگونه اذیت و شکنجه میشدن با تصور اینکه تو عملیات شهید شدن و جنازه شون جا مونده براشون مراسم ختم گرفته بودن. اصلا مسئولین جمهوری اسلامی فِک نمی کردن صدام و رژیم بعثی همچین تصمیمی بگیره که دیگه تمامی اسرا رو تا پایان جنگ بصورت مفقودالاثر نگهداری کنه و به صلیب سرخ معرفی نکنه.
این تصمیمی غیر انسانی بود که صدام بر ای اِعمال فشار بیشتر به نظام جمهوری اسلامی و مردمِ ایران گرفته بود تا بتونه از اون بعنوان برگ برنده ای استفاده کنه.
بالاخره اون شبِ بیاد موندنی و تونل وحشتش تموم شد بدون اینکه حتی جرعه ای آب به بچه ها بِدن، از شدتِ سرما به هم چسبیده بودیم و مثل یه عده بچه یتیم روی کف سرد و سیمانی آسایشگاه سرمونو زمین گذاشتیم و از فرط خستگی خواب رفتیم. خوابی توام با بیدار شدنای مکرر و دردای شدید و سرمای فلج کننده. نه خبری از پتو بود ونه از لباس گرم. تا صبح همچنان آه و ناله خفیف مجروحا بگوش میرسید و از سرما می لرزیدیم. هیچ فریادرسی جز خدا نبود. یاد خرابه های شام و غریبی و غربت اهل بیت میفتادیم و صحنه های دردناک اذیت و آزار قافله اهل بیت و خوابیدن اونا تو خرابه ها برامون مجسم میشد .
حالا می فهمیدم اون بزرگواران تو اون سفر پر بلا چی کشیدن. به بی بی زینب متوسل میشدیم و گاهی با همنوایی با قافله اهل بیت خومونو تسکین می دادیم.
نمی دونستیم برای فردا چه خواب و خیالی برامون دارن. شرایط عوض میشه یا بدتر میشه. همه چی مبهم بود. افکار متضاد و گوناگون به مغزمون فشار میاورد. نفس ها به سختی بیرون می اومد و گلومون از تشنگی و اضطراب و تعقیب و گریز تونل وحشت خشک شده بود. سرمای کشنده اسفند ماه هم قوز بالا قوز شده بود. پاها و زیر تنه مون که روی کف سیمانی آسایشگاه قرار داشت بی حس و کبود شده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌺🍃🌺🍃
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام پدر مهربان ما صبحت بخير😊
🍂هوایت را بہ سمت من راهی کن🍃
🌼این روزها بدجور #نفستنگےگرفته ام
🍂مےگویند هــ🌫ـوا آلوده است
🌼هرهوایی که #تو در آن نباشے
#آلوده است
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیکَ_الفَرَج
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆