eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
677 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بر قلب متکبر جبار مهر زده میشود 📍الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (سوره غافر آیه ۳۵) 📍ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﺪﺍ بی ﺁﻧﻜﻪ ﺩلیلی ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﻭ ﺳﺘﻴﺰﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ [ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺯﺷﺘﺸﺎﻥ ] ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﺎﻳﻪ ﺩشمنی ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ; ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻫﺮ ﮔﺮﺩﻧﻜﺶ ﺯﻭﺭﮔﻮیی ، ﻣُﻬﺮ [ ﺗﻴﺮﻩ بختی ] ﻣﻰ ﻧﻬﺪ. ✳✳✳ 📍ﻟﺠﺎﺟﺘﻬﺎ ﻭ ﻋﻨﺎﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻖ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﻇﻠﻤﺎﻧﻰ ﺑﺮ ﻓﻜﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﺣﺲ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻳﻚ ﻇﺮﻑ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻬﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ ﻛﻪ ﻧﻪ ﻣﺤﺘﻮﺍﻯ ﻓﺎﺳﺪ ﺁﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺤﺘﻮﺍﻯ ﺻﺤﻴﺢ ﻭ ﺟﺎﻧﭙﺮﻭﺭﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺁﺭﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺻﻔﺖ ﺯﺷﺖ" ﺗﻜﺒﺮ ﻭ ﺟﺒﺎﺭﻳﺖ" ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻖ ﺑﺎﻳﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻭﺍﻗﻌﻴﺘﻰ ﺭﺍ ﭘﺬﻳﺮﺍ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺡ ﺣﻖ ﻃﻠﺒﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺫﺍﺋﻘﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻠﺦ، ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ.✴✴✴
26.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 چرا باید دقیقا به حدودی که اسلام برای روابط زن و مرد و سایر قوانین شرعی اعلام کرده پایبند بود؟ ⭕️ اگه انسان پاش رو کمی از حدود الهی گذاشت دیگه هیچ پایانی برای نابودی انسان نخواهد بود.... استاد رحیم پور #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● ●نویسنده :مجیدخادم ‌ _آقای فقیهی بعد از ظهر کارتونهای دوا رو بیارم همون خانه سر دوزک؟!! _ فرهاد جان بیار همونجا .باند و چسب زیاد بیار .امروز احتمالاً مجروح زیاد داریم _ پس باید به دکتر کسرائیان هم خبر بدم . _حتماً یه چیز دیگه هم هست که شنیدم جلوی داروخانه‌ها ما گذاشتند مواظب باش _ دکتر بابا از قبل داروها را خرد خرد آورده خانه در راهرو دارند دو سر پارچه بلند خشک شده را چوب میزنند و لوله می کنند که بدهند دست فرزاد. یک ساعت بعد سرچهارراه زند، جمعیت به حرکت درآمد .فرهاد توی صف اول ایستاد و بلندگوی دستی را گرفته بالای سرش و کنار دستش یکی از توی میکروفون کوچکی که با سیم مارپیچ وصل است به ته بلندگو شعار می‌دهد. مردم تکرار می‌کنند فرزاد همان پلاکارد را ناشیانه زیر لباسش پنهان کرده و دو سر چوب را که از زیر پیراهن بیرون زده و تا پایین زانو رسیده به دست گرفته ،از توی پیاده رو هل می خورد وسط جمعیت‌. همینطور نگاه می‌کند به مردمی که مشت هاشان را بالای سر گرفته و شعار می‌دهند. پلاکارد را از زیر لباسش می‌کشد بیرون و اولین کسی که نزدیکش از میگوید« آقا اینو بگیر » یک نفر آن را می‌گیرد و یک نفر دیگر سر دیگرش را و پارچه لوله شده باز می شود و از دست جمعیت بالا می‌رود کنار ده‌ها پلاکارد دیگر. رویش نوشته است: « به روز عید غدیر ,در مسجد حاج حبیب به دست شاه جلاد برادرم شد شهید» این شعار و شعار های دیگر توی گوش هایت می پیچد و صدای مردها و زنها بلند و بلندتر می‌شود از بیستم بهمن به خانه نیامده بود .توی سی متری و مسجد ایرانی هم پیدایش نبود. توی شهر بوی خون میداد .بوی دود، بوی باروت،بوی خشم ،انفجار بوی تن عرق کرده مردم ،بوی سرما، بوی گذشته، بوی خاطرات کهنه و کاغذهای نو کتابی که انگار تازه اول بار از گشوده می‌شود با تمام کهنگی هایش! یکی دوبار شهنازبا چند تا از همکلاسی هایش، به هوای پیدا کردنش توی بیمارستان ها رفت و لیست ها را خواند ،لیست های روی شیشه در ورودی درمانگاه ها و بیمارستان ها را. صبحا تو دانشگاه هم دیگر را می‌دیدند و مکانها را بین خودشان تقسیم می‌کردند تو برو نمازی ،من میرم سعدی ،توهم بیمارستان شیراز. سر ساعت ۳ همینجا. انگار تمام شهر یک هفته تعطیل بود جز کلانتری‌ها و بیمارستان‌ها .خیابان‌های خلوت و غبار آلود و دود گرفته از آتش لاستیک های نیم سوخته یک چشم به هم زدن مملو و جمعیت می‌شدند و به ناگاه با صدای شلیکی دوباره خلوت هرکس به کوچه و خانه ای می گریخت. صف منظم تظاهرات از هم می پاشید و جای آن طرف تر از ساعتی دیگر دوباره همه جمع می‌شدند و صفوف فشرده تر باز به میدان می آمدند. شهناز به بیمارستان سعدی رفت لیست ها را خواند. لیست مجروحین را به سرعت و لیست شهدا را با هراس .بعد سراسیمه دوید داخل. توی راه ها پر بود از مجروح و ناله و فریاد و خون و درد صورت یکی را نگاه کرد فرهاد نبود پرستاری داد میزد:« ملافه ملافه پس کو ملافه؟!» شهناز فرهاد را رها کرده و داشت به بقیه کمک می کرد نیرو کمبود هر ساعت مجروح ها بیشتر می شدند . آمبولانس به بیمارستان داشت مجروح خالی می کرد .میدان ستاد مرکز درگیری‌ها بود. از آنجا تا بازار وکیل تمام بلوار زند توی غوغا بود. صدای گلوله می آمد اما معلوم نبود از کجا از کدام سند نزدیک میدان کمی جلوتر از ساختمان ساواک وسط خیابان مردی افتاده بود و فریاد کمک می زد به شکمش خورده بود یک دستش را روی جای گلوله گذاشته بود و دست خونین دیگر را بالا برده و دوستی را از جایی صدا میزد به کمک می خواست. کسی از توی پیاده رو دوید به سمت صدای شلیک دیگری و او را از ایست ناگهانی از ترس زمین خورد و چهار دست و پا نیم خیز شده دوید به همان کوچه ی روبه روی مجروح. هیچ کس جرات نمی کرد نزدیک شود. درد می کشید و زیر لب چیزی می گفت . الله اکبر می گفت او کمک می خواست ادامه دارد..✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
کودک ولی برای همیشه به خواب رفت وقتی که دید قصه بابا به «سر» رسید... 🏴شهادت سلام الله علیها تسلیت و تعزیت باد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهیدی که منافقین در عملیات مهندسی با اتو شکنجه‌اش کردند 🔹مادر شهید: از آن روز دیگر نتوانستم لباس اتو کنم عملیات مهندسی برنامه‌ای گسترده و سازمان‌یافته برای دستگیری، ترور و شکنجه نیروهای انقلاب توسط منافقین بود. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 خوش گفتار کیست؟ 📍وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (سوره فصلت آیه ۳۳) 📍ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻔﺘﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ کسی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﻭ ﮔﻮﻳﺪ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﺪﮔﺎﻥ [ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﻜﺎم ﺧﺪﺍ ] ﻫﺴﺘﻢ ، ﻛﻴﺴﺖ؟✳✳✳ 📍 ﮔﺮﭼﻪ ﺁﻳﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﺘﻔﻬﺎم ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﺘﻔﻬﺎم ﺍﻧﻜﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ، ﻳﻌﻨﻰ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺳﺨﻨﺶ ﺍﺯ ﺩﺍﻋﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻭ ﻣﻨﺎﺩﻳﺎﻥ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ، ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺎﺩﻳﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﺧﻮﻳﺶ ﺩﻋﻮﺕ ﺯﺑﺎﻧﻰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻭ ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﻠﺎم ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻖ ﺑﺮ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﺧﻮﻳﺶ ﺻﺤﻪ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ، ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﻔﻨﺪ: ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺍﻟﻠَّﻪ، ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ، ﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻖ.✴✴✴
⚠️ برهنگی نسخه شکست خورده غرب فردیناند دریفوس (نماینده مجلس ملی فرانسه): "الان دیگه حرفه فاحشگی، عملی شخصی به حساب نمی آد، بلکه به شکل تجارت و حرفه منظمی دراومده که نمایندگان و دست اندرکارانِ اون سود کلانی به دست میارن. امروزه، این کار وکلایی داره که دخترها و دوشیزه هارا فراهم می کنند تا به چنین مراکزی بفروشند. این حرفه بازارهای منظمی داره که دخترهای نوجوان، به شکل کالای تجارتی در اونها وارد و از اونجا صادر میشن و بیشترین تقاضای این بازارها برای دخترهای کمتر از ده ساله. 📕دختران آفتاب، ص١٢٦ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی ‌● ●نویسنده :مجیدخادم از همان کوچه روبه‌رو طنابی به طرفش پرتاب شد.بار اول نرسید و دوباره جمع شد توی کوچه و بار دوم سرطناب افتاد جلوی پایش . خسته جهید و با دو دست حریصانه طناب را چنگ زد. یکی دو تیر کنارش روی آسفالت کمانه کرد سر دیگر طناب از توی کوچه روی آسفالت کشیدش تا لب جوی پیاده رو و بعد دو نفر با سرعت و نیم خم و راست دویدند و دست و پایش را گرفتند و کشیدن توی کوچه. آنجا دو سه مجروح دیگر هم بودند که پیکان استیشنی داشت عقب سوارشان می‌کرد تا ببردشان توی کوچه پروانه. کنار دیوار کپه سنگ جمع کرده بودند و کنارش صندوق چوبی کوچکی با چهار شیشه پر از مایع که سرشان فتیله داشتند یکیش روشن شد و کسی دوید و پرتش کرد به ساختمان ساواک .به دیوار بیرونش خورد و منفجر شد صدای گلوله ها لحظه‌ای بیشتر و مداوم شد و با شعله پای دیوار که خاموش میشد قطع شد و بقیه سنگ و آجر پرت می کردند به طرف صدای شلیک ها. تا خود بازار و زندان کریم خان و شهربانی چسبیده به آن بود و از همین بود دود و شعار و سنگ و شلیک.ماشین هایی که آدم می آوردند و مجروح می بردند آمبولانس هایی که توی کوچه ها داد می زدند« ملافه »مردمی که از خانه‌ ها ملحفه می آوردند.کپه کپه یا از ترس، از پنجره پرت می‌کردند کف کوچه ملحفه‌های سفید به رنگی بعضی ها را همان موقع از روی تشک و پتو باز کرده بودند و در سوزن قفلی بهشان مانده بود. دو پرستار مرد ملحفه ها را از کف کوچه و خیابان جمع می کردند یا از دست زنها می گرفتند و می ریختن توی آمبولانس در حال حرکت. ساعت نزدیک ۳ بود . جلوی دانشگاه چهارراه ادبیات سخنرانی سرپایی تمام شده بود اضافه شلوغ تظاهرات می خواست به سمت پادگان مرکز پیاده حرکت کند یکی توی جمع داد میزد :«منظم.منظم» توی حیاط دانشگاه شهناز با مریم و طاهره حرف می زدند خبری از فرهاد پیدا نکرده بودند ولی طاهره از مجروحیت توی بیمارستان شیراز شنیده بود که فرهاد را دیده نزدیک کلانتری ۳ که سقوط کرده بود وسط درگیری سالم. نزدیک ظهر همان روز ،روی پشت بام بانک ملی سنگر گرفته بود. با صدای کمانه کردن تیر روی دیوار بانک سرش را می دزدید. تیرها از روبرو می آمدند از روی پشت بام شهربانی کل و کلانتری یک. یک خیابان بین آنها و بانک‌ملی فاصله است. مردم از همه طرف به همان خیابان هجوم آورده اند و شهربانی را سنگباران کرده‌اند. چسبیده به پشت شهربانی زندان کریم خان است و چند مغازه آن طرف‌تر شهربانی کلانتری یک. کل مجموعه را از چهار طرف خیابان‌ها محاصره کرده‌اند . از بالای دیوار های بلند زندان و از بین کنگره‌های برج های چهار گوشه از سربازها به خیابان تیر می اندازند مردم می دوند و سنگ می اندازند و پناه می گیرند و هر لحظه تعدادشان بیشتر می شود. انگار کل شهر مچاله شده تا زندان بزرگ را توی چند گشت زندانی کند پشت زندان سمت مسجد سپهسالار تیراندازی کمتر بود.صدای تیر که می آمد می‌دویدند پشت درخت ها و دیوارها و توی کوچه ها بعد دوباره بیرون می ریختند با دست پر سنگ می‌انداختند و کوکتل مولوتوف. تیرهایی که شلیک می شدند بیشتر به در و دیوار می خوردند سربازهای روی برج ها هم می‌ترسیدند درست نشانه گیری کنند فقط تک تیر شلیک می کردند تا مردم را بترساند .گاهی هم کسی تیر می خورد یکی از مردم از جلوی مسجد با کلت کمری ۳ تیر پشت سر هم شلیک کرد به کنگره‌های روی برد و پرید پشت کیوسک تلفن. شیشه های کیوسک که از جواب شلیک پایین ریخت، از پشت باجه پرید بیرون و با ۲ تیر هوایی دوید توی مسجد. سمت دیگر زندان طرف میدان قدیم, یکی دونفر کف خیابان تیر خورده و افتاده بودند یکی شان که توی پایش تیر خورده بود خودش را روی زمین کشید و تا کنار جو پرید و خودش را انداخت داخل جوی آب. درگیری اصلی جلوی در شهربانی بود، روبروی بانک ملی. روی پشت بام بانک مسلح بودند فرهاد هم بینشان بود و به جای بلندگوی دستی بزرگش اینبار مسلسلی بزرگ همراهش بود. شلیک رگبار مسلسل جهت همه تیر هایی که از سمت شهربانی می آمد را به سوی پشت بام بانک کشیده بود. سرباز ها و افسرها جرات نمی کردند از کلانتری و شهربانی بیرون بیایند تا به بانک برسند و مردم هم جرات نمی کردند در شهربانی نزدیک شوند فقط گلوله‌های کج هدف و ترس آلود رد و بدل می شدند. محمود دوکوهکی هم کنار فرهاد دراز کشیده و با ام یک تیراندازی می‌کند چند نفر دیگر ردیف کنار هم به آنها که سنگ می‌اندازند پشت سر آنها سنگر گرفته‌اند. دوکوهکی لحظه‌ای سرش را بالا می‌آورد تا شلیک کند که پسرش می سوزد از ماست شدن گلوله‌ای و سوزش و درد شب آذر به سرش را پایین می برد و رو برمی گرداند تا به پشت سری ها بگوید سرتان را بالا نکنید که دیگر دیر شده است. تیر مستقیم به نفر پشتی خورده و صورتش را از هم پاشیده ادامه دارد..✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهد
خورشید در دستهایشان بود و ڪوه پشت سرشان کوه‌ها لرزیدند ، اما آنها نه ... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴به کارگزینی سازمانش درخواست مینویسد ک چون منبع درامددیگری هم دارم حقوقم زیاد است از حکمم کم کنید. عامل پیروزی در۸ سال جنگ سخت وجود اندیشه های متعالی چون شهیدذبیح الله عالی بود ک خودشان را ب انقلاب بدهکار میدیدند. اما جنگ امروز را داریم با طلبکارن از انقلاب میبازیم. اقازاده ایرونی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از کلام وحی
🔴 ناگواریها تقصیر خودمان است. 📍ﻣَﺂ ﺃَﺻَﺎﺑَﻚَ ﻣِﻦْ ﺣَﺴَﻨَﺔٍ ﻓَﻤِﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَﻣَﺂ ﺃَﺻَﺎﺑَﻚَ ﻣِﻦْ ﺳَﻴِّﺌَﺔٍ ﻓَﻤِﻦْ ﻧَّﻔْﺴِﻚَ ﻭَ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎﻙَ ﻟِﻠﻨَّﺎﺱِ ﺭَﺳُﻮﻟﺎً ﻭَﻛَﻔَﻲ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﺷَﻬِﻴﺪﺍً (سوره نساء آیه ۷۹) 📍(ﺍی ﺍﻧﺴﺎﻥ!) ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ نیکی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺑﺪی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﺗﻮﺳﺖ. ﻭ (ﺍی ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ) ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩم ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻭ ﮔﻮﺍهی ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻛﺎفی ﺍﺳﺖ.✳✳✳ 📍ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ یکی ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎ، ﺯﻣﻴﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ می ﮔﺮﺩﺩ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ قسمتی ﻛﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺍﺳﺖ، ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻧﻮﺭ می ﺩﻫﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ می ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ: ﺍی ﺯﻣﻴﻦ ﻫﺮ ﻛﺠﺎی ﺗﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺠﺎی ﺗﻮ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ می ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻫﺮ نیکی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺪی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺳﺖ.
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆