💬 سوال:
🔰 حکم کمک کردن در وضو چیست؟
✍ کمک کردن در وضو سه گونه است:
1⃣ آوردن آب برای وضو گیرنده، که هیچ مانعی ندارد.
2⃣ ریختن آب در کف دست وضو گیرنده، که مکروه است.
3⃣ ریختن آب به اعضای وضوی دیگری یا شستن آن، که باطل است، مگر در صورت ضرورت و عدم توانایی شخص.
⬅️ مسئله: کسی که نمی تواند وضو بگیرد، باید نایب بگیرد که او را وضو دهد، ولی هر کدوم از کارهای وضو را که می تواند به تنهایی انجام دهد، نباید در آن کمک بگیرید.
_
📖 توضیح المسائل مراجع، م 285
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهید سرلشکر مسعود منفرد نیاکی
تاریخ و محل شهادت
رزمایش لشکر 58 تکاور ذوالفقار - 6/5/64
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
امير سرافراز ارتش اسلام در سال 1308 در شهرستان آمل ديده به جهان گشود. او در سال 1331 پس اخذ ديپلم طبيعي با علاقه به خدمت در لباس سربازي در دانشكده افسري استخدام و پس از طي دوره 3 ساله دانشكده به درجه ستواندومي نائل و با انتخاب رسته زرهي به خدمت مشغول گرديد.
شهيد نياكي در سال 1355 به درجه سرهنگي نائل گرديد. وي در انقلاب شكوهمند اسلامي همچون بدنه مومن و خدمتگزار ارتش به درياي بيكران ملت پيوست. شهيد نياكي به پاس وفاداري و خدمات ارزشمند خود از تاريخ 1/07/1359 به سمت فرماندهي لشكر 88 زرهي زاهدان و از تاريخ 20/01/1360 به سمت فرمانده لشكر 92 زرهي اهواز منصوب شد. فرماندهي در عملياتهاي بزرگ طريقالقدس، فتحالمبين، بيتالمقدس والفجر مقدماتي، والفجر يك و رمضان در يگانهاي عملياتي به خدمت پرداخته است. وي در سال 1360 طي حكمي از سوي امير سپهبد شهيد صياد شيرازي به جانشيني فرماندهي نيروي زميني ارتش در جنوب منصوب گرديد.
شهيد سرلشكر منفرد نياكي در ديماه سال 1363 و در حالي كه در بازنشستگي به سر ميبرد با دستور رييس جمهور وقت حضرت آيتالله خامنهاي به خدمت اعاده شد.
شهيد سرلشكر منفرد نياكي در تاريخ 6/05/1364 به عنوان ناظر آموزش در رزمايش لشكر 58 تكاور ذوالفقار كه در شرايط واقعي جنگ اجرا گرديد، شركت نمود و تقدير بر آن بود كه پس از سي و سه سال خدمت در ميدان آموزش و تمرين نظامي به درجه رفيع شهادت نائل گردد.
#شهید_مسعود_منفرد_نیاکی
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌸 کلام شهدا 🌸
اگر می خواهید در روز قیامت روسفید باشید نگذارید دلاوریها و رشادتهای شهیدان به فراموشی سپرده شود.
#شهید_بیوک_آقا_صوابی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌻 سیره شهدا 🌻
از مهم ترين خصوصيات علي محبت زياد و درك بالايش بود.وقتي بچه دومم را باردار بودم (برادر شهيد كه 3 سال از او كوچك تر است)، باز به او محبت خاصي داشتم. وقتي كه اين بچه به دنيا آمد، علي ديگر روي زانويم نمينشست. وقتي به او ميگفتم: چرا از روي زانويم بلند مي شوي؟ با همان لحن كودكانه اش به من مي فهماند كه نوزاد خيلي كوچك است و بايد به او توجه بيشتري بكنم.با آن سن كم،شعور بالايي داشت و مثل آدم بزرگ ها رفتار ميكرد و رفتارهاي بزرگ منشانه از او سر ميزد. به قدري مهربان و دوست داشتني و مظلوم بود كه دايم نگرانش ميشدم و دلم برايش تنگ ميشد. برخي اوقات كه به مدرسه ميرفت، دنبالش ميرفتم و از دور نگاهش ميكردم تا دلم آرام بگيرد.هميشه در مدرسه يا كوچه،در يك گوشهاي ساكت و آرام مي ايستاد و هيچ حرفي نميزد، ولي در اطراف او بچههايمدرسه از شيطنت سر از پا نميشناختند.
#شهید_صیاد_شیرازی
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
زدم، نزدم!
وسط عملیات خیبر، احمدی خودش را آماده کرد تا هلیکوپتری را که از روبهرو میآمد، هدف بگیرد. هلیکوپتر که به خاکریز نزدیک شد، احمدی موشک را روی دوش گرفت و پس از نشانهگیری آن را شلیک کرد. موشک از کنار هلیکوپتر رد شد. خوب که نگاه کردم دیدم هلیکوپتر شروع کرد به شلیک موشک. احمدی که دود حاصل از شلیک موشک ها را دید، به خیال اینکه موشک خودش به هلیکوپتر اصابت کرده، کف دست هایش را به هم کوبید وتوی خاکریز بالا و پایین پرید و با خوشحالی گفت:
ـ زدم زدم... زدم زدم...
ولی تا موشک های هلیکوپتر روی خاکریز خورد و منفجر شدند، احمدی که دید بدجوری خراب کرده، برای اینکه ضایع نشود و خودش را کنترل کند، باهمان حال شادی و خنده و در حالی که دست میزد ادامه داد:
ـ زدم زدم... نزدم نزدم... نزدم نزدم...
🌷🌷 @byadshohada 🌷🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
بازی با توپ شان خوب بود
چہ با توپ پلاستیڪی
چہ با توپ دشمن
پنـــ⚽️ـــالتی
#شهـید_عبداللہ_نوریان
#فرماندہ_گردان_تخریب
#لشگر۱۰سیدالشهـداعلیهالسلام
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهید غلامعلی نادری بنی
تاریخ و محل شهادت
عملیات رمضان - 7/5/61
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهید غلامعلی نادری بنی، چهارم فروردینماه سال ۱۳۴۷ش در خانوادهای متوسط در شهر بن چشم به جهان هستی گشود. غلامعلی در خانهای نهچندان مجلل و در میان مهر و محبتی بسیار و در دستان و آغوش مادری مهربان و پدری زحمتکش و میان خواهران و برادرانی دلسوز و خانوادهای متدین، مراحل رشد را طی نمود. به سن مدرسه که رسید با گذشتن از زیر کلامالله مجید راه مدرسه را در پیش گرفت. غلامعلی با شور و شعف بسیار به دبستان علامه رفت. شهید نادری بنی پس از سپری نمودن دوره ابتدایی در کمال موفقیت، قدم به مقطع تحصیلی راهنمایی گذاشت و با تحمل رنج و زحمت توانست سال اول راهنمایی را هم بهخوبی به پایان برساند. درست در همین ایام بود که جرقه عظیمت به جبهههای پیکار حق علیه باطل در ذهن شهید نادری بنی زده شد و از آن زمان بهبعد، تصمیم گرفت که در فعالیتهای مذهبی از جمله: پخش اعلامیهها و حضور در مسجد و اقامه نماز جماعت بیش از پیش شرکت کند. غلامعلی در بسیج عضو شد و مسئولیت جمعآوری و ارسال کمکهای مردمی اعم از: خوراک و پوشاک و... به میادین نبرد را بر عهده گرفت. همچنین، او همراه کمکهای مردمی، نامههایی را از خانوادههای متدین رزمندگان اسلام، به دست ایثارگران میرساند چرا که او بهواسطه اقتضای سن و سالش نمیتوانست بهطور مستقیم در دفاع مقدس حضور یابد. اما در اواخر سال ۱۳۶۰ش - زمانی که تنها سیزده سال داشت - بهطور جدی تصمیم گرفت که بهعنوان رزمنده از مرزهای میهن اسلامیاش در برابر کفار بعثی دفاع نماید. همین جدیت باعث شد که چندی بعد راهی جبهههای نور گردد. غلامعلی حدود یک سال در جبهه حضور داشت و در این مدت، یکبار از ناحیه دست راست دچار مجروحیت شد تا اینکه سرانجام، در تاریخ هفتم مردادماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی طی عملیات رمضان - در سن چهارده سالگی - در شرق بصره به فیض عظیم شهادت نائل گردید و عاشورائی گشت. مزار شهید غلامعلی نادری بنی در گلزار شهدای شهر بن، میعادگاه عاشقان حقیقی جهاد و شهادت در راه خداست.
#شهید_غلامعلی_نادری_بنی
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌼 سیره شهدا 🌼
✍️ به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت میداد. در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازهاش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه میکردند و میگفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن!
✍️حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت بابا این خمس من است. برایم رد کن. من دیگر فرصت نمیکنم. در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس، به ریزترین مسائل توجه داشت. شبهای جمعه به بهشت زهرا میرفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا، میرفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشتههایش رفته بود، با قلم بازنویسی میکرد. قلمهایش را هنوز نگه داشتیم.
#شهید_رسول_خلیلی
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
😊 لبخند شهدایی 😊
🥗آش باجایش 🥗
در منطقه و موقعیت ما یک وقت عراق زیاد آتش می ریخت،خصوصا خمپاره.
چپ و راست می زد. بچه ها حسابی کفری شده بودند.
نقشه کشیدند. چند شب از این ماجرا نگذشته بود که دو، سه نفر از برادران داوطلبانه رفتند
سراغ عراقی ها و صبح با چند قبضه خمپاره انداز برگشتند.
پرسیدیم اینها دیگرچیست؟
گفتند: آش باجایش! پلو بدون دیگ که نمیشود. 😂😂😂
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهید فرج الله احمدی
تاریخ و محل شهادت
عملیات والفجر - 8/5/62
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
روستاي حناء از توابع شهرستان جهرم در سال ۱۳۴۱ش اولين گريههاي فرجالله را به نظاره نشست. او دوران كودكي را در آغوش پرمهر خانواده سپري كرد و تحصيلاتش را تا پايان سال پنجم دبستان در روستا به پايان رساند؛ سپس همراه پدر در جستوجوي رزق حلال، كار كشاورزي را آغاز نمود. تا اينكه پير فرزانه ايران خميني كبير (ره)، فرياد عدالتخواهي سر داد و امت مسلمان ايران را به ياري طلبيد. فرجالله نيز در خيل سربازان و ياوران امام خميني (ره)، به مبارزه با عمال شاه خائن پرداخت. او بعد از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، چند ماه پس از ازدواجش در تاريخ ۲۳-۲-۱۳۶۱ش همراه برادران بسيجي به مرزهاي جنوب غربي ايران رفت و از ناحيه پا مجروح گرديد. اما باز هم از پاي ننشست و اينبار با لباس سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهر جهرم، به جبهههاي كردستان اعزام گردید. عمليات والفجر، آغاز سفري به درياي ايمان و افتخار براي فرجالله بود. فرمانده گروه جوانان غيور ايراني بر فراز قلههاي رفيع حاجعمران سر بر خاك نهاد و عاشقانه در سجدهاي خونين به وصال حق شتافت. پيكر پاك رادمرد لشكر ۳۳ المهدي (عج) را در روز ۸ مردادماه سال ۱۳۶۲ش از قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) به زادگاهش انتقال دادند و او را در سن ۲۱ سالگي در گلزار شهداي رضوان شهر جهرم به خاك سپردند.
#شهید_فرج_الله_احمدی
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌼 سیره شهدا 🌼
می گویند در عملیات خیبر بود که روز هفتم امام پیام دادند که جزایر باید حفظ شود. احمد پس از شنیدن پیام گفت: چشم. چشم. پس از دو هفته مقاومت وقتی برای ارائه گزارش به قرارگاه آمد، سر و صورتش خاک گرفته و از دود آتش خمپاره و توپ و بمباران سیاه شده بود، بسیار خسته و ژولیده بود. بهش گفتند: احمد، تو خیلی زحمت کشیدی... گفت: وقتی پیام امام را به من دادید. همه نیروهایم را صدا زدم و گفتم اینجا عاشورا است به هر قیمتی شده باید جزیره را حفظ کنیم و خودم هم رفتم خط مقدم! سردار
#شهید_احمد_کاظمی
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
😊 لبخند شهدایی 😊
سفره خاکی
در منطقه سومار،خط مقدم بودیم که با ماشین ناهار آوردند. به اتفاق یکی از برادران رفتیم غذا را گرفتیم و آوردیم.
درفاصله ماشین تا سنگر خمپاره زدند.
سطل غذا را گذاشتیم روی زمین و درازکش شدیم، برخاستیم دیدیم ای دل غافل سطل برگشته و تمام برنج ها نقش زمین شده است.
ازهمانجا با هم بچه ها را صدازدیم و گفتیم:
با عرض معذرت، امروز اینجا سفره انداختیم، تشریف بیاورید سر سفره تا ناهار از دهان نیفتاده و سرد نشده.
همه از سنگر آمدند بیرون. اول فکر می کردند شوخی می کنیم، نزدیک ترکه آمدند باورشان شد که قضیه جدی است.
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
33faeaf796f5308ae1e265b772265d6983cad6c1.mp3
2.61M
🍃🌷💔شبای جمعه که میشه...
🖼یک عکس و یک دنیا حرف
🇮🇷 @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهید خلیل واحدی
تاریخ و محل شهادت
منطقه بیزل مریوان - 9/5/67
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهيد خليل واحدي در يکي از روزهاي بهاري خردادماه سال ۱۳۴۸ش در روستاي زيباي «وندرني عليا» از توابع شهرستان کامياران استان کردستان پا به عرصه هستي نهاد. دوران پرنشاط کودکي را در دامان پرمهر خانوادهاي زحمتکش و مهربان گذراند و با معارف پاک اسلامي آشنا شد. خليل، تحصيلات خود را تا پايان سال سوم راهنمايي ادامه داد و بعد از آن براي کمک در تأمين معاش خانواده راهي شهرهاي دور و نزديک ميشد. پس از پیروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، خليل با هدف مبارزه با دشمنان بعثي راهي جبهههاي نبرد حق عليه باطل شد. وي که دوران سربازي خود را در جمع سبزپوشان سپاه پاسداران و در ميان رزمندگان جانبرکف انقلاب اسلامي ميگذراند، سرانجام در روز نهم مردادماه سال ۱۳۶۷ش در منطقه بيزل مريوان درحاليکه تنها ۱۹ سال داشت در هنگام درگيري با دشمن بعثي و بر اثر اصابت ترکش، شربت شيرين شهادت را عاشقانه سرکشيد و به سوي معبود پر گشود. مزار مطهر شهيد خليل واحدي در گلزار شهداي زادگاهش، روستاي وندرني قرار دارد
#شهید_خلیل_واحدی
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
#شهید_علیرضا_محمودی_پارس
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
🌻 سیره شهدا 🌻
شهید میثمی همیشه به رزمندگان گوشزد می کرد که « برادران! پیوسته از خدا بخواهید که توفیق ادامه نبرد را از ما نگیرد ». یکبار وقتی یکی از نیروها دودل شده بود و هوای درس و حوزه به سرش زده بود، میثمی رفت سراغش و به او گفت: « نگاه کن به دلت، ببین چی می گه. اگر کاری کردی که خدا و امام زمان راضی هستند، تکلیف همان است والا برگرد دنبال راهی که در فکرت می باشد. من هیچ موقع شک نکرده ام که در جبهه بمانم یا از جبهه بروم حوزه. بعضی وقتها هم که دودل شده ام، سر این مسئله بوده است که بروم کردستان یا در جنوب بمانم.»
#طلبه_شهید_عبدالله_میثمی
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
😊 لبخند شهدایی 😊
🧀شب پنیر 🧀صبح پنیر
این اواخر دیگرچشممان که به پنیرمی افتاد خود به خود حالمان بد می شد. از بس طی چند سال صبح، ظهر و شب به ما پنیر داده بودند. بچه ها به شوخی می گفتند: بروید مزار شهدا هر قبری خاکش شوره زار بود بدانید یک بسیجی و رزمنده آنجادفن است.
یک روزخبر آوردند، کشتی برنج را در دریا با موشک زده اند، همه یک صدا گفتند: کاشکی کشتی پنیر را می زدند، مردیم از بس پنیرخوردیم! 😭😭😭
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد
شهادت مظلومانه عموی بزرگوار رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت حمزه سیدالشهداء (علیه السلام) تسلیت باد.
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهید خلیل علیکائی
تاریخ و محل شهادت
منطقه سرپل ذهاب - 10/5/60
گروه
دفاع مقدس
زندگینامه
شهيد خليل عليکائي در روستاي قلعه نو در ورامين در سال ۱۳۳۰ش ديده به جهان گشود. خلیل، دوران ابتدائي را در همان روستاي زادگاهش گذراند و تحصيلات دوره متوسطه را در پيشوا به اتمام رساند. وي پس از اخذ مدرک ديپلم در آموزش و پرورش اشتغال یافت. خلیل در سال ۱۳۶۰ش به جبهههاي جهاد علیه رژیم بعثي رفت و چندي بعد در تاریخ دهم مردادماه سال ۱۳۶۰ش در منطقه سرپل ذهاب در سن ۳۰ سالگي به فیض عظماي شهادت نائل گردید.
#شهید_خلیل_علیکائی
🌷 @byadshohada🌷
باماباشهدابمانید🖕🖕🖕
🌹 سیره شهدا 🌹
جان امام حسین (ع) دعا کن من به عنوان یک فرمانده با ترکش شهید نشوم ، تا روز قیامت شرمنده نیروهایی که با توپ شهید شده اند باشم .دعا کن من هم گلوله توپ نصیبم شود . اگر میخواهی دعا کنی . دعا کن بسوزم ...چند روز بعد در ٢۴ سالگی اش .درست چند روز قبل از مراسم خواستگاری اش .همان شد که خودش میخواست ." تکه تکه و سوخته "پیکرش را از روی انگشتر هدیه مادر شناسایی کردند .تکه ای از دستش را کمی بعد از شهادت و فرستادن پیکر به تهران یافتند و آن تکه را درهمان حوالی شهادتش در یکی از روستاهای سرپل ذهاب به سمت پادگان ابوذر دفنش کردند .درست کنار همان جاده ای که زائران کربلا از آن میگذرند و خاک اتوبوس ها بر روی سنگ مزار غریبش می نشیند ...
#شهید_محسن_حاجی_بابا
🌷 @byadshohada🌷
بہ ما بپیوندیـــــــ👆👆👆ــــــد