🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد هرچند حامد جوانی 25 ساله بود اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود. همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند
#شهید_حامد_جوانی
🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
شهید مدافع حرم "حامد جوانی" که بدون 2 دست و 2 چشم به شهادت رسید، در وصیتنامه خود نگاشته بود:ای عاشقان اهل بیت رسول الله من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
#شهید_حامد_جوانی
🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷
نام
شهيد حامد جواني
تاریخ و محل شهادت
3/4/94 بيمارستان بقية الله تهران
گروه
شهيد مدافع حرم
زندگینامه
ستوان یکم پاسدار«حامد جوانی» 25 اردیبهشت ماه بر در حین درگیری با تروریست های تکفیری بر اثر اصابت ترکش های خمپاره از ناحیه چشم و دو دست مجروح شد و پس از چهل روز در کمابودن در بیمارستان بقیه الله تهران به فیض شهادت نائل آمد.
شهید جوانی از رزمندگان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جمعی لشگر 31 عاشوراء استان آذربایجان شرقی بود که 25 سال سن داشت. مادر شهيد :در سال 1369 به دنیا آمد؛ از همان اول سعی کردیم او را در فضای مذهبی قرار بدهیم تا به قول خودمان بچه هیئتی باربیاید.در سال 88 وارد سپاه شد و رغبتش برای خدمت به نظام و انقلاب بیشتر شد. او همیشه می خواست طوری زندگی کند که برای دین و انقلاب مثمر ثمر باشد. با همین اندیشه و نیت بود که در تیر ماه سال 94 به شهادت رسید. من کار خاص و اساسی برای حامد نکردم بلکه سعی کردم همین روال درست و ساده ی تربیت دینی را در پیش بگیرم. مثلا از کودکی او را به نماز و روزه ترغیب می کردیم و او نیز از همان بچگی هم نمازهایش را می خواند و هم در امر روزه و دیگر واجبات مبادرت داشت.حامد خیلی پاک و صادق بود؛ به من و پدرش بسیار احترام قائل می شد. اگر از او درخواستی می کردم هر کار مهمی هم که در دست داشت رها می کرد تا حرف من زمین نماند.
#شهید_حامد_جوانی
🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
شستن استکان های روضه
هر سال ایام فاطمیه یک ماه در مسجد ما روضه حضرت زهرا(س) برپا می شود که به خاطر دوری راه من نمی توانستم به مجلس روضه بروم
یک روز سر راه از حامد خواستم مرا به مسجد ببرد که حداقل یک روز را پای روضه بنشینم. وقتی رسیدیم روضه تمام شد و خانم ها از مسجد پراکنده شده بودند😔
به حامد گفتم اشکالی ندارد
حداقل داخل می رویم و برای جمع و جور کردن و تمیزکردن مسجد کمک می کنیم. وقتی می خواستیم داخل شویم به من گفت:
مادر جان من یک نیتی کردم شما بروید و استکان های چای روضه را بشویید.
حامد به من نگفت نیتش چیست!
اما من به همان نیت استکان ها را شستم. دو سه روز پس از آن به سوریه رفت و خبر مجروحیت و بعد خبر
شهادتش را برایمان آوردند. شک ندارم که آن روز نیتش شهادت بود
راوی: #مادر_شهید
#شهید_حامد_جوانی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
💠 پسرم حامد خیلی اهل شوخی و خنده بود، رفتارش طوری بود که اگر از کسی کدورت یا ناراحتی داشت سعی میکرد با خوبی و خنده مشکلش رو حل کنه.
⭕️ ولی یه خط قرمزی داشت.... 《 #ولایت_فقیه 》
به ولایت که میرسید میگفت منطقه ممنوعه است.
🔹یه دوستی داشتیم که با همه شوخی میکرد یک بار به شوخی بحثی کرد، که دیدم حامد کشیدش کنار و با جدیت گفت: با هر کسی دوست داری شوخی کن، با خونوادهام، خودم، دوستام ولی یادت باشه حق نداری با رهبری شوخی بکنی، به این نقطه که میرسی باید خط قرمز بکشی.
راوی 👈 مادر شهید
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیـــد_حامـــــد_جوانـــــے🌷
#محاکمه_مهناز_افشار
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ستارههای_زینبی
🔰آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
🔰با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
🔰بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
🔰می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه #سردارم باشی باید #شکسته شوی تا بزرگ بشی"و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ستارههای_زینبی
🔹خیلی اهل شوخی و خنده بود. با هر قشری، از هر سنی ارتباط برقرار می کرد و برای ارتباط بهتر، نسبت به سن و موقعیت افراد رفتار می کرد. و همیشه هم خنده به لب داشت که امروز با اون لبخند ها و شوخی ها تصویر ها و خاطرات زیبایی تو ذهن خانواده و دوستانش نقش زده.
🔸پسرم حامد رفتارش طوری بود که اگر از کسی کدورت یا ناراحتی داشت سعی میکرد با خوبی و خنده مشکلش رو حل کنه. ولی یه خط قرمزی داشت، ولایت فقیه. به ولایت که میرسید می گفت منطقه ی ممنوعه است.
🔹یه دوستی داشتیم که با همه شوخی میکرد یک بار به شوخی بحثی کرد، که دیدم حامد کشیدش کنار. و با جدیت گفت: با هرکسی دوست داری شوخی کن، با خونواده م، خودم، دوستام ولی یادت باشه حق نداری با رهبری شوخی بکنی به این نقطه که میرسی باید خط قرمز بکشی.
🔸عاشق رهبر بود، و همیشه در تعریف و صحبت از دیدارهای رهبریش، از عظمت و هیبت آقا صحبت می کرد ورد زبانش در این چند وقته اخیر شده بود «که میروم تا اشک در چشمان رهبرم جمع نشود»
✍️به روایت مادر شهید
#شهید_حامد_جوانی🌷
ولادت : ۱۳۶۹/۸/۲۶ تبریز
شهادت : ۱۳۹۴/۴/۴ لاذقیه ، سوریه
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆