🌙شب دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ اوضاع جبهه نسبتا آرام بود و عملیات جدیدی شروع نشده بود. احمد گوشهی سنگر نشسته بود و نامه مینوشت. در انتهای نامه برای خانواده نوشت: "پاسخ نامهام را ندهید زیرا دیگر نمیتوانم آن را بخوانم، فقط یک ساعت دیگر مهمان این دنیا هستم".
📝پس از نوشتن نامه رفت کنار دوستانش و گفت: "حلالم کنید من یک ساعت دیگر شهید میشوم".
😅دوستانش خندیدند و گفتند: "الان که عملیات نیست شوخی میکنی"؟!
🌷سیداحمد از سنگر بیرون آمد. دقیقا یک ساعت بعد صدای اللهاکبرش بلند شد. هنوز عملیات بیتالمقدس شروع نشده بود اما باید راه باز میشد چون میدان مین در مسیر حرکت بچهها بود. عدهای برای باز کردن مسیر داوطلب شدند، اولین نفر سیداحمد بود...
.
.
.
⚔بعد از عملیات بیتالمقدس، خانواده خبری از احمد نداشتند. دقیقا ۱۴ روز بعد، درب خانه سیداحمد به صدا درآمد. مادر که ۱۴ روز چشم به راه بود فورا به سمت در رفت، در را که باز کرد چند پاسدار را دید. مادر بیمقدمه گفت: "جنازه سیداحمد را آوردهاید"؟
‼️پاسدارها که تازه میخواستند مقدمهچینی کنند برای دادن خبر شهادت، متعجب شدند. مادر ادامه داد: "الان ۱۴ روز است از احمد بیخبرم، خودش گفته بود بعد از ۱۴ روز برمیگردم" ...
#شهید_سید_احمد_موسوی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆